شعروگرافی سهراب سپهری :: خط سوم | شمس تبریزی

خط سوم | شمس تبریزی

ادبی، الهیاتی، عرفانی، فلسفی، هنری، اجتماعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعروگرافی سهراب سپهری» ثبت شده است

خط سوم
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

در سفرهایم به مناطق محروم با پدیده عجیبی مواجه شدم. من مردمی را دیدم که در فقر کامل بودند اما مطلقا زمینه ای از افسردگی نداشتند! آنها شاد بودند و می خندیدند و خوش بودند. حالا لازم است که تعریفی از زندگی رسم کنیم.

زنده:
بسیاری از ما فقط زنده هستیم اما خبری از زندگی نیست. نیچه زندگی را یک تراژدی می داند که شامل تفکر ما به پایان و مرگ و نیستی است اما ما سعی می کنیم که با بروز هنر و فعالیت های هنری خودمان را شاد و سرخوش کنیم. او تولد هنر را نشی از همین غم بزرگ می داند که این هم جای بحث فراوان دارد اما نیچه چیزی را فراموش کرده است. بله این جهان تنها یک پل است که ما از آن عبور می کنیم و اگر مرگ را با معنای نیستی معنی کنیم، دقیقا به جواب نیچه خواهیم رسید. و حالا سوال آن است که بر روی این پل چگونه می توان زندگی کرد؟ بقول خیام: خوش باش دمی که زندگانی این است!

رنج:
بله بقول سهراب سپهری:«زندگی حس غریبی‌ست که یک مرغ مهاجر دارد»اما این حس غریب چیست؟ بودا تعریف عمیقی از رنج ها دارد و پایان آنها را حیات و جاودانگی می داند که به چهار حقیقت شریف معروفند:

  1. ⁩رنج شامل بیماری،پیری، مرگ،جدایی، از دست دادن، به دست نیاوردن و عدم توانایی جدایی از علایق است.
  2. ⁩همه رنجها ناشی از تلاش ما برای بدست آوردن است.
  3. ⁩با دست کشیدن از امیال،رنج به پایان می رسد.
  4. ⁩راه های دست یابی به این آزادی یا همان راه های هشتگانه عبارتند از: باور درست، نیت درست، گفتار درست،کردار درست، معاش درست، تلاش درست، مراقبت درست، توجه درست. بله زندگی را باید در پایان رنج دانست.


زندگی:
یک بار با خودت بگو هرچه که بود تمام شد زیرا هر چیزی تمام می شود. هرچه از دست داده ای را بپذیر زیرا این تقدیر همه ی ماست و روزی خودمان هم خواهیم رفت. اشتباه ما این است که فکر می کنیم همه باید تا ابد پیشمان باشند. در این دنیایی که اصلا قانونش بر مبنای رفتن است، چه توقعی داری که کسی یا چیزی برایت باقی بماند؟ درک کنیم که زندگی همین لحظاتی است که از خودمان دریغ می کنیم. وقتی که شاید زندگی لحظه ای دیگر نباشد، چه ارزشی دارد که درگیر گذشته و آینده باشیم؟لابد فکر می کنی که داری زندگی می کنی…

وقتی که میخواهی به آینده فکر کنی، نگو که می‌خواهم یک عمر کنار کسی باشم. بگو می‌خواهم یک لحظه شاد باشم!می‌خواهم یک بار واقعا بروم سفر!می‌خواهم یک بار جوری که دوست دارم بپوشم!بگو می‌خواهم چیزهایی که دوست دارم را یک بار تجربه کنم نه یک عمر! عمر شاید به اندازه همین یک بار باشد و اما اگر تکرار شد خداراشکر! بله زندگی همین یک بار ها است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

می دانم مدتی است که خط سوم به سمتی می رود که درک آن پیچیده شده و این را می شود در نظرات دوستان دید. خیلی سخت است که بخواهی از چیزی سخن بگویی که قابل بیان نیست… دقت کرده اید که ما همیشه در سخن عرفانی بزرگان گذشته به دنبال خدا می گردیم؟ امروز به این شعر از سهراب سپهری برخوردم و دیدم که چقدر مناسب مبحث دوئیت است. آری به راستی که چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.

دوئٖیَت یا دوگانگی:
ما همیشه عادت داریم که هر چیزی را با قطب مخالف آن بسنجیم. مثلا می گوییم خوب و بد، یا می گوییم زیبا و زشت. اما فراموش کرده ایم که بقول شمس تبریزی: از تفاوت ها، تفاوت می زاید و طریقه ی توحید با دوئیت در تضاد است. اگر بگوییم که موجودی به نام ابلیس بد است و خدا خوب است، ناخودآگاه دو قطب در برابر هم ساخته ایم. این موضوع عین شرک است!

توحید:
برای رهایی از این شرک خطرناک، باید نگاه خود به مسئله را تغییر دهیم. اگر خوب را خدا بدانیم (که هست)، هر چیزی که ما را به او نزدیک کند خوب است و هر زمان که از او دور شویم بد است و در این تعریف، نیازی به وجود ابلیس نیست. این مثل آن است که بگوییم: چیزی جز او نمی بینم! و این توحید است.

بد مطلق:
ما فراموش می کنیم که هیچ چیزی جز خدا مطلق نیست. هر چیزی می تواند خوب یا بد باشد و این وابسته به نگاه، تفکر و عملکرد ماست. چاقو در دست قاتل باعث تباهی است و در دست جراح ابزار نجات است. صوفی با نگاه توحیدی در ابلیس هم خدا را خواهد دید. هیچکس چیزی را غیر از آنچه تصور می کند نخواهد یافت و این یعنی اگر طالب دیدار خداییم، باید تلاش کنیم تا چیزی غیر از او نبینیم.

در خدا:
خدا تنها چیزیست که در آن نباید به دنبال چیزی بود. این گفتار در ابتدا شبیه کفر است اما بیایید و به آن با چشم دل بنگرید. اگر در خدا به دنبال محبت، رحم، آرزوها و هر چیز دیگری باشید خواهید یافت اما شما همان را یافته اید که به دنبال آن بودید! اینها همگی صفات خداست اما ذات خدا نیست. بله خدا ماورای ذهنیات ما و عاری از صفات است. آیا بهتر نبود که از ابتدا خدا را از خدا می طلبیدیم؟ آیا چیزی غیر از او هم ارزش خواستن داشت؟ چه چیزی خواهیم یافت جز خواسته های خودمان از تجسم یک خدای خودساخته؟ نظر شما چیست؟

چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مرگ پایان کبوتر نیست - سهراب سپهری

مرگ پایان کبوتر نیست - سهراب سپهری

میگویند وقتی مولانا از دنیا رفت جشن گرفتند. او چیزهایی فهمیده بود که شاید شما ندانید. چون مطالب زیاد است، مجبورم خلاصه بیان کنم و از این بابت پوزش میطلبم.

ترس:
اگر می پذیرفتیم که این جهان پلی برای عبور است، اینقدر از مرگ نمی ترسیدیم. ما باور نمی کنیم که اگر به آن طرف پل برویم، به دغدغه های اینجا لبخند می‌زنیم و خواهیم گفت که چقدر کوچک بودند.

مسئولیت:
گاهی فراموش می کنیم که اصلی ترین مسئولیت ما گذشتن از همین پل است. بیایید به مسئولیتهایمان نگاهی کنیم که چقدرش را خدا محول کرد و چقدر را خودمان ساختیم؟ وظایف خدایی مشخص اند و قصد ندارم بیان کنم چون اینگونه راحت تر هستید و خدا هیچکس را بخاطر چیزی که نمی داند بازخواست نمی کند. اما نگاه کنیم به مسئولیتهایی که برای خودمان ساختیم و سعی کنیم که وظایف خودساخته باعث اختلال در وظایف الهی نشود و یک بار از بیرون به آنها نگاه کنیم. به راستی چقدر از آنها بی اهمیت هستند و چقدر خودمان را در دردسر انداخته ایم…

مجازات:
یرای بعد از مرگ نگران نباشید چون احتمالا بهتر از اینجاست. بیایید به این فکر کنیم که قرار است بابت کارهای اشتباه مجازات شویم. برای مثال، فکر کنید که باید سنگی داغ را به مدت نیم ساعت در دست بگیریم. اما نیم ساعت در جایی که زمان معنی ندارد، می تواند یک لحظه و یا از ازل تا ابد باشد! ما هر کاری که کرده باشیم، امکانش هست که کیفر نیم ساعته ی طولانی نصیبمان شود پس بیایید به سازنده ی زمان پناه ببریم و باور کنیم که با یک «ببخشید» می بخشد. آنوقت برایمان تفاوتی نخواهد داشت که الان بمیریم یا ۱۰۰۰ سال دیگر چون دیگر نگران مجازات یا مسئولیتهای خودساخته نیستیم.

فشار قبر:
فکرش را بکنید که چیزی بینهایت بزرگ با توانایی های عظیم را در یک قوطی کبریت جا داده باشند. حالا به جسم خود نگاه کنید. بله به راستی که روحی بی‌ابعاد و توانایی های خارق‌العاده در این جسم اسیر است و این فشار دردناک بعد از مرگ به پایان میرسد. به نظر من فشار قبر یعنی به تو آزادی را نشان دهند ولی اجازه ندهند که آزاد شوی! درد یعنی حضور در این جسم!

فراموشی:
اما به فراموش شدن هم فکر نکنیم.این خیلی خوب است که در راحت تر شدن زندگی انسانها نقشی مفید داشته باشیم اما مهم نیست که اسمی از ما باقی بماند. مطمئن باشید بعد از مرگ خواهیم خندید که خواستیم روی این پل یادگاری بنویسیم! اما خوشا بحال کسی که پل را برای عبور سایرین بهتر کرد. بله این افتخار است.

این پست را برای کسانی که در سوگ عزیزی بوده و یا با توجه به شرایط موجود در هراس از مرگ هستند بفرستید تا باعث التیام ایشان باشید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خط سوم