شعر حضرت حافظ :: خط سوم | شمس تبریزی

خط سوم | شمس تبریزی

ادبی، الهیاتی، عرفانی، فلسفی، هنری، اجتماعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت حافظ» ثبت شده است

خط سوم
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

پرومتئوس نام یکی از نیمه خداهای یونان است که رنج انسانها را دید و برای رفع آن، آتش را از کوه المپ دزدید و به انسانها داد. این است داستان آتش دزد


پرومتئوس که دردهای بشر را دیده بود تصمیم گرفت که رنجها را به اطلاع خدایان برساند اما آنها را درحال خوشگذرانی و مستی یافت و اینگونه بود که برای کاهش دردهای بشر،چند جرقه آتش از کوه المپ دزدید و به بشر داد. اما زئوس آنچنان خشمگین شد که پایان نداشت! او پرومتئوس را بر کوه به بند کرد و هر روز، عقابی جگرش را می خورد و ماری زهر خود در چشمش می ریخت و این عذاب تا ابد ادامه داشت. زئوس به او گفته بود که انسانها بسیار پستتر از آنند که لایق ایثار او باشند اما نپذیرفت و گفت: انسان کامل را خواهم یافت و به تو نشان خواهم داد. سرانجام، او توانست فرار کرده و برای یافتن انسان کامل برود.

او به پدر و پسری برخورد که با شعبده بازی امرار معاش میکردند. از پسر پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: نه. وقتی پدرم مردم را مشغول می کند،من به تاراج اموالشان می پردازم. به معبد برو؛آنجا زنی کاهن هست که او کامل است. پرومتئوس به معبد رفت و زن را یافت و پرسید:«انسان کامل تویی؟». زن گفت: خیر؛ من گذشته ای سیاه دارم. به بندرگاه برو و ملوانان را ببین. از ملوان پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: خیر، ما در دریا انسان کامل را میستاییم. با ما به دریا بیا. وقتی که رفتند،او دید که آنها پوسیدون را میستایند. همانی که وقتی مردم در رنج بودند،در خوشی و مستی بود…

پرومتئوس غمگین شد و پس از سالها به شهر برگشت. به معبد رفت و همان زن که حالا از شدت پیری نابینا شده بود را یافت و پرسید:انسان کامل را می شناسی؟ زن گفت:سالها پیش مردی به دنبال انسان کامل بود. ما انسان کامل را یافتیم!ملوانان سنگی آوردند و پسرکی دزد که توبه کرده بود،سنگتراش شد و مجسمه انسان کامل را تراشید و من در آنجا گذاشتم. برو و ببین. وقتی پرومتئوس پارچه را کنار زد،از شدت غم شروع به گریه کرد. او مجسمه خود را دید که برای همه تبدیل به انسان کامل شده بود!او میگریست زیرا امید انسانها به کسی بود که میگفتند انسان کامل است اما یک نیمه خدا بود. پیرزن پرسید:او را میشناسی؟نام او چیست؟ما نامش را نمیدانیم. او امید ماست. زمانی که خواست نام خود را بگوید، نگهبانان زئوس او را یافته و ربودند و هرگز حتی نامی هم از او شنیده نشد. او‌ را دوباره به کوه قاف در بند کردند و به پاس لطفی که به انسان کرد، تا ابد او بود و مار و عقاب.

در این داستان نکات بسیار زیادی وجود داشت. پرومتئوس را میتوان نماد کسانی دانست که در رده های میانی هستند و هنوز به آلودگی رده های بالا نیستند. آنها دغدغه مند هستند و میخواهند مشکلات مردم را واقعا حل کنند اما با قوانین بازدارنده ای مواجه میشوند که رده های بالا و دستگاه وضع کرده اند.

پرومتئوس ها این قوانین را اشتباه و رده های بالا را بیمسئولیت،بیخیال و حتی نالایق میبینند اما چون اعتراض را بی نتیجه می یابند،تصمیم میگیرند که مخفیانه و برخلاف قوانین اشتباه،به نیازهای مردم پاسخ دهند. همیشه پرومتئوس ها ممکن است پس از مدتی فاش شوند و در این زمان است که با برخورد خشن قانونگذار،مجری و قاضی مواجه میشوند!

اما به راستی دلیل این برخورد خشن چیست؟این حقیقت را باید بپذیریم که صاحبان قدرت دوست ندارند که مردم از وابستگی به آنها خارج شوند. بله این ابزارهای بینیازی که در این داستان به آتش تشبیه شده است،همان تفکر آزاد و استقلال فکری است که تمام حکومتهای جهان از بهره گیری آنها توسط مردم میترسند. زئوس ها چرا باید نگران رسیدن آتش به دست مردم باشند؟بله چون در این زمان است که مردم می توانند امور را بدون احتیاج به وجود زئوس ها انجام دهند.

اما نکته ای بسیار مهم نیز در این داستان وجود داشت. «پرومتئوسها همان منجیان و رهایی دهندگان جامعه از تسلط زئوسها هستند که امید جوامع به آنهاست!آنها هرچقدر هم که درد بکشند اما هرگز نمیمیرند!»بله امید هرگز نمیمیرد! نمونه هایی از بروز این شخصیتها را می توان در داستانهایی مانند کنت مونت کریستو،زورو، سیاوش،کاوه و…در تمام فرهنگها دید. پرومتیوس ها اگر وجود نداشته باشند،باز هم توسط جوامع در قالب اساطیر و داستانهای حماسی متولد خواهند شد زیرا جوامع انسانی در برابر استبداد زئوسها به آنها نیاز دارند.

بیاییم کمی دقیقتر به پرومتئوسهای اطرافمان دقت کنیم زیرا هرگز نامی از ایشان در جایی برده نخواهد شد. پرومتئوسها هرگز مهارشدنی نیستند و برای جامعه خود از همه چیزشان میگذرند!مگر در زمانی که نسبت به جامعه‌شان مایوس شوند. آنگاه است که حتی برای رهایی خود از دردهای بیپایان نیز تلاش نخواهند کرد. آنها را ناامید نکنیم!پایان هر جامعه،زمانی است که پرومتئوسها که نیروی محرک آن در مسیر آزادی هستند ساکت شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی - حضرت حافظ

دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی - حضرت حافظ

امشب بعد از پنج سال با شما درددل می کنم. دقت کرده اید که سیصد پست و نزدیک به پنج سال گذشت؟ چقدر باهم گفتیم و شنیدیم و آموختیم. چه دوستانی آمدند و رفتند. حالا شاید یک میلیون نفر با خط سوم (نه من) آشنا شده اند…

انگار همین دیروز بود که قلم در دست خطاط قرار گرفت و نوشت. نمی دانم به درددل چند نفر گوش کردم اما می دانم که در غم‌های بسیاری شریک بودم. واقعا بخاطر ندارم که چند سوال را پاسخ دادم اما می دانم که بسیار بود. گاهی سوالات بقدری تخصصی بود که شروع به تحقیقات گسترده می کردم. از فراکتال ها و تُهی در ریاضیات گرفته تا حادث و قدیم در فلسفه. از مُثُل افلاطون تا نسبیت عام اینشتین. فقط می دانم که باید زبان همه را می فهمیدم.

چند روز پیش، دوستی می گفت که روحت را نمی توانم حس کنم. می گفت یا راه را بسته ای و یا خودت را بین بسیاری تقسیم کرده ای اما در هر حالت چیزی از تو نمانده که حس کنم. بله او درست می گفت. این میراث خط سوم است. فرجامی که از ابتدا معلوم بود.

پای صحبت ها نشستم. از دختری که پدرش به او تجاوز کرده بود تا پسری که پدرش را در یک اتفاق کشته بود. نمی دانم چند نفر را متناسب با شریعت و اعتقاد خودش به محبت خدا امیدوار کردم و با او آشتی دادم. شاید نتوانم بگویم که گاهی این آشتی چقدر بعید به نظر می آمد. هر بار درد را با ایشان چشیدم و این وظیفه خط سوم بود. دردهایی که شاید اگر نشنوید راحت تر باشید اما هرگز رازی فاش نشد.

هر بار که عزیزی آمد، ندایی گفت: کاشف، حال خودت مهم نیست! او را دریاب! او امانتی نزد توست!. خداراشکر که تمام سعیم را کردم و خوشحالم که نشانه ها راهنما بودند. از هر عزیزی که حس می کند کوتاهی کرده ام، صمیمانه عذر می خواهم. لطفاً من را ببخشید. من تمام سعیم را کردم اما شاید توانم کم بوده. حلال کنید.

اشتباه نکنید این غمنامه نیست. هرچه کردم وظیفه بود و چه افتخاری بالاتر از این؟ حالا می دانم که خط سوم یعنی دوستی با همه حتی کسانی که طرد شده اند. به یاد جمله ای شمس تبریزی افتادم که می گفت: تنهات رها کردند. من یار بی یارانم.

امشب خواستم با شما درددل کنم. شاید در این پنج سال، کسی نیامد که بخواهد بشنود. شاید هم فقط شنیدن را یاد گرفته ام. شاید اینقدر درگیر مشکلاتشان بودیم که فرصت نشد. باز هم ببخشید. این بود درددل های پنج ساله. دقت کردید که امشب باران بارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع - حضرت حافظ

که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع - حضرت حافظ

این متن چندین بار اصلاح شد و بابت اینکه ممکن است مقداری گنگ باشد معذرت می خواهم. خواهش می کنم که ادامه ی متن را خودتان حدس بزنید.

فاحشه:
در زمان جنگ جهانی اول، زنی به نام ماتاهاری در پوشش یک رقصنده مالایی، ضمن همبستری با سیاستمداران فرانسه، اطلاعات را به دولت آلمان می رساند. بله او یک فاحشه ی اطلاعاتی بود و امروز قصد دارم چیزی را بگویم که بخاطر آن تکفیرم می کنید.

معصومه:
احتمالا مسیح (معصومه) علی‌نژاد را می شناسید. آیا می توانید بگویید که او یک خبرنگار مستقل است؟ به هیچ وجه! چه کسی می تواند از دولتهای دیگر درخواست حمله به کشورش را بکند؟ به تازگی، ارتباط معناداری را کشف کرده ام. معمولا اخباری که در عربستان، آلبانی، قبرس، اسرائیل و انگلیس تولید می شود، به نوعی با این فاحشه ی رسانه ای در ارتباط است اما صبر کنید. هنوز تمام حرف گفته نشده.

آ.س.ذ:
از طرف دیگر، فکر می کنم نام آ.س.ذ را نیز شنیده باشید. من شخصا به اخبار و تحلیل های او گوش می کنم تا دقیقا برعکس همان را برداشت کنم و می دانم که دروغ می گوید! او نیز به نحوی، نمونه ای دیگر است اما این هم تمام حرفم نبود!

جنگ:
ای مردم مظلوم کشور عزیزم، شما فقط بازیچه اید! فاحشگان شما را فریفته اند! و با هر موجی که به راه می افتد به سمتی می روید. بارها گفتم و نشنیدید! فکرش را کرده اید که یک رئیس جمهور دروغگو را می توان با دروغهای رسانه تطهیر کرد؟خونها به گردن این رسانه ها است! البته فکر نکنید که دیگران قدیس هستند! زمانی آنها هم ۱۷۰۰۰ نفر را در کوچه ها سلاخی کردند و حالا شده اند رسانه! چرا جلوی درب وزارت راه اعتراض نمیکنیم که سالانه ۲۴۰۰۰ نفر در جاده ها می میرند؟ بله به راستی این برای عده ای بهتر است. ای مردم ساده ی من، سهم شما فقط تلفات این جنگ است.

اتفاق:
وقتی که خبر سقوط هواپیما را شنیدم، متاسف شدم اما شوکه نشدم. به زودی چینیها برایمان سانحه شمار هم می سازند. این ماجرا از چندین جهت قابل بررسی است که در اینجا نمی توان بیان کرد! اما چرا وقتی پرواز در تمام کشورهای همسایه لغو شده است، پرترافیک ترین فرودگاه ایران هنوز پرواز دارد؟ نمی دانم چقدر با رادار آشنایی دارید اما اگر واقعا بجای آن هواپیما، یک موشک کروز بود و هدف قرار نمی گرفت، الان نصف تهران نبود. اگر شما پشت آن دستگاه لعنتی نشسته بودید، در عرض ۱۰ ثانیه چه می کردید؟ سالانه در ایران ۸۴۰۰۰ نفر در حوادث می میرند اما چه می شود که این ۱۸۰ نفر در این زمان اینقدر مطرح می شوند؟ بیایید و به اطراف نگاه کنید. بقول حافظ: چون نیک بنگری همه تزویر می کنند. بله هر کسی به دنبال منافع خودش است. حالا بیایید و تکفیرم کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

چند روز پیش،دوستی گفت که از تفکر درست بنویسم. راستش قبلا پراکنده گفته بودیم و این پست جنبه جمعبندی دارد. من قصد ندارم جملات انگیزشی بگویم زیرا سخنرانان انگیزشی فراوانند پس چیزی خواهم گفت که به ندرت جایی گفته شده.

استقلال:
حداقل ۳۰ پست در مورد استقلال تفکر نوشتم.حالا بیایید ببینیم که چقدر از تفکرمان ساخته خودمان است و چقدر به ما تزریق شده؟ من هرگز به القای تفکراتم نپرداختم زیرا با اینکار، شما را محدود به فکر خودم می کردم و حتی خدا هم چنین کاری نمی کند. به راستی که بزرگترین ظالمان زمان ما رسانه ها هستند که استقلال تفکر را می دزدند.بله هیچکس بیطرف نیست حتی من و شما.

منشأ:
قبلا گفتیم که منشأ هر تفکری را باید خدا، نفس یا شیطان دانست و شناخت آن نیز سخت نیست. وقتی شما به غذا فکر می کنید، احتمالا گرسنه اید و این تفکر ناشی از نفس است. در بیان خلاصه،نفس را نباید سرکوب کرد زیرا آنرا خدا برای بقای انسان قرار داد و جهت تامین آن راهکار گفت.

دانش:
بقول حافظ: فکر هرکس بقدر همت اوست . دانش نتیجه تجربه است و با افزایش دانش، زاویه دید و تفکر گسترش خواهد یافت و اصلی ترین راه افزایش دانش، مطالعه است. دقت کنیم که با مطالعه در تفکرات سایرین، استقلال فکری خود را تباه نسازیم بلکه بیطرفانه در آن فکر کنیم و بگوییم: شاید غلط باشد.

نفی:
مارکس خدا را نمی شناخت اما جمله جالبی گفت: حتی اگر ۴میلیارد نفر به چیزی احمقانه باور داشته باشند، آن چیز بازهم احمقانه است . هر وقت چیزی را درست یافتید، لازم نیست همرنگ جماعت شوید و آنها نیز شما را تکفیر می کنند. اخطار می دهم که دانستن باعث تنهاییست.

تعصب:
نمی دانم این چندمین بار است که در مورد تعصب گفتگو داریم. تعصب یعنی اعتقادی که حتی اجازه شک در مورد آن را به خود ندهیم. ما گاهی فراموش می کنیم که مطلق فقط خداست نه تفکر و بینش ما نسبت به او. اگر چهارچوبهای ذهنی خود را بشکنیم، به چیزهایی فکر خواهیم کرد که اجازه آنرا به خود نمی دادیم و اینکار باعث گسترش افق دید می شود.

دانای کل:
ما عقل کامل نیستیم پس تکبر نکنیم و بجای اتکا به عقل خودمان، به کلام خدا، بزرگان، مشورت و خصوصا مکاشفه توجه داشته باشیم. از آنجایی که خدا لال نیست، متواضعانه سوال خودرا از او بپرسید و منتظر نشانه ها باشید.او جواب می دهد.

نتیجه:
بیاییم نتیجه گرایی را کنار بگذاریم و باور کنیم که: ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه . ما تنها وظیفه داریم که به درستی و در حد توان خود عمل کنیم و نتیجه در دست خداست. به او اعتماد کنید و باور کنید که بهترین را رقم میزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر - حضرت حافظ

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر - حضرت حافظ

شمایی که در کنار محبوب خود نشسته ای لطفا این پست را نخوان زیرا ابدا به شما مربوط نیست! و شمایی که تاکنون دلدادگی را نیازموده ای نیز قطعا چیزی نخواهی فهمید! این پست از آن شادی هایی هست که از جنس جنون است و عاقلان نمی فهمند.

یادگار:
مانده ام که چرا همیشه از نیستی ها شکایت داریم؟ من مردی را می شناسم که دلداده مردان است و شما احتمالا او را منحرف می دانید. او دلداده ی همرزمانی است که تکه تکه شدند اما از خاطرات و شوخی هایشان با شوق و خنده می گوید! یا کسی که سالهاست دلداده ی مردی‌ست که بیاید و نجاتش بدهد!من کسی را می شناسم که دلداده زنی متاهل شد و با آنکه می دانست هرگز به او نخواهد رسید، اما همچنان با خاطره ی لبخند او شاد است بی آنکه چشم طمع به ناموس کسی داشته باشد! من دختری را می شناسم که هنوز رویای لحظات خوب در کنار مردی را می بیند که به او گفت نه! اینها صدای سخن ع‌ش‌ق است که در این گنبد دوار به یادگار مانده است!

غریق:
آیا می شود در نصف لیوان آب غرق شد؟اینها که گفتم نیمه ی پر لیوان است که قومی در آن غرق اند و عده ای حیران! در توییتر عده ای هستند که به شیفت شب معروفند. آنها در فکر ایام شادی غرق اند و سرسلسله ی این خاندان سعدی است که می گفت: «مارا همه شب نمی برد خواب!». بسیاری از شعرهای سعدی در وصف شب و یار و بی خوابی است. امشب در رویا بودم و کاپشنم با آتش سیگار سوخت اما اشکالی ندارد :) دنیا و آخرت به فدای این لحظه=)

بیچاره نظامی!
می گویند نظامی از روی بی میلی و به سفارش فلان شاه با استفاده از داستانی عربی به نگارش لیلی و مجنون پرداخت. بیچاره نظامی که احتمالا طعم دلدادگی را نچشیده زیرا اگر چشیده بود، هفتادهزار بیت را از سر شوق می نوشت! هرکدام از ما داستانهایی عظیم تر از لیلی و مجنون داریم اما کسی سفارش نداده تا بنویسیم! این یادگارهایی در دل ماست و هر لحظه با آن شادیم. اگر دیگران نمی فهمند هم به درک :)

کار خدا را می بینید؟ گاهی یک ماه نمی توانم بنویسم و ناگهان در ده دقیقه چه طوفانی بپا می شود! کاری نداشته باش که او هست یا نیست؛ او هر لحظه در ذهن توست و هیچکس حق ندارد یاد او و رویاهایت را از تو بگیرد پس با اینهمه دارایی شاد باش ؛)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

امشب در مورد یکی از عادتهای ناپسندمان سخن بگوییم که آنقدر برایمان عادی شده که به آن بی تفاوتیم. قطعا همه ما اشتباهاتی داشته ایم اما به چه بهایی؟

جواز:
آیا تاکنون کاری که می دانستید اشتباه است را انجام داده اید؟ اگر از کسی بپرسیم که «چرا فحش می دهی؟»، احتمالا خواهد گفت: «چون او فلان رفتار را کرد!». آیا او نمی داند که هنوز هم رفتارش به همان اندازه اشتباه است؟ ما همیشه به دنبال راهی برای توجیه رفتارهایمان هستیم تا با وجدانمان درگیر نشویم اما هیچ توجیهی برای انجام یک اشتباه مناسب نیست و آن رفتار هنوز هم غلط است. به نظر شما دلیل این توجیهات چیست؟

چند دلیل:
می دانم که دلایل این رفتارها زیاد است اما باید دقت کنیم که دلیل است یا دلیل‌تراشی؟ در اینجا لازم است که به برخی از مهمترین زیرمایه های بروز اینگونه رفتارها اشاره کنیم:

  • ⁦خشم: آیا می شود خشم را در بروز کارهای غلط ندید؟ گاهی می بینید شخصی آنقدر عصبی است که نمی تواند درست و غلط را تشخیص دهد و این عدم کنترل به معنی ضعف ثبات روانی است.
  • ترس: تمام پاسخهایی که در توجیه رفتارهای غلط بیان می شود ناشی از ترس است! انسانهای شجاع مسئولیت اشتباهات خود را می پذیرند اما ترسوها همیشه درحال فرار و فرافکنی هستند.
  • ضعف: مشخص است کسی که در فکر تلافی است، تلاش کافی برای وسعت دادن به روح خود را نداشته است.رفتار تلافی‌جویانه ناشی از عدم بخشش و ضعف ایمان است.
  • تربیت: اما همیشه نباید یک فرد را مقصر رفتارهای غلط دانست و بسیاری از رفتارها از تربیت ناشی می شوند.گاهی والدین به اندازه ی خود شخص در رفتارهایش مقصرند و آن عملکرد ناشی از ضعف تربیت است.
  • فرهنگ: چه بخواهیم و چه نخواهیم، اینگونه مسائل برای ما تبدیل به فرهنگ شده است اما فراموش نکنیم که ایرادات فرهنگی هم برای ما مجوز نیست!در روز رستاخیز خواهند گفت: «تو می دانستی غلط است همانطور که بقیه می دانستند. حالا همگی مجازات می شوید!».
  • مسئولیت: حتما شنیده اید که می گویند: «تقصیر خودش بود» اما این غلط است.این شمایید که مسئول اشتباهات و رفتار خودتانید و او هم مسئول رفتار خودش است.
  • تکرار: معمولا تکرار هر عملی باعث شکل گیری عادت و سپس بخشی از شخصیت فرد می شود. شاید این رفتار را آنقدر دیده اید و تکرار کرده اید که اصلا به آن فکر هم نمی کنید.


جمع بندی:
جایی گفته شده که کلمه «انسان» ریشه در «نسیان» یا فراموشی دارد و به راستی که انسان فراموشکار است. ما گاهی فراموش می کنیم که ارتکاب یک رفتار غلط نیاز به دلیل ندارد. بله رفتار غلط همیشه و تحت هر شرایط غلط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم