آموزشی :: خط سوم | شمس تبریزی

خط سوم | شمس تبریزی

ادبی، الهیاتی، عرفانی، فلسفی، هنری، اجتماعی

۴۸ مطلب با موضوع «تمام مقالات :: آموزشی» ثبت شده است

خط سوم
خداوند برای شما خواهد جنگید - تورات - کتاب خروج

خداوند برای شما خواهد جنگید - تورات - کتاب خروج

در نهایت به جایی می رسی که جنگیده ای و حالا نوبت خداست. خداوند لشگرها، خدای سپاهیان چنین می فرماید: «خداوند برای شما خواهد جنگید. شما فقط آرام باشید»[1] و «قطعا خدا سخت‌کیفر است»[2].

توکل:
هرگز نپندار که باید نشست و توکل کرد. توکل از زمان آغاز تصمیم همراه تلاش است اما وقتی که تمام تلاش خود را کردی و دیگر راهی نیست، فقط توکل است که باقی می ماند. به راستی که «هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است»[3] و «ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل»[4] که این گناهی نابخشودنیست زیرا «به عاقبت به من آیی که مُنتهات منم».[5]


صبر:
صبر می کنم تا پیروزی خداوند را ببینم. «چون دلارام می زند شمشیر،سر ببازیم و رخ نگردانیم»[6] و «اوست نشسته در نظر،من به کجا نظر کنم؟»[7]حالا که تلاش کردم، زمان آن رسیده که صبر کنم و بنگرم به نبرد«خداوند ابراهیم،اسحاق و یعقوب»[8] و تدبیر را به خدایم واگذارم زیرا «چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟»[9] من از ابتدا تسلیم بودم و گفتم: «و الفت داد دلهای مؤمنان را، دلهایی که اگر تو با تمام ثروت روی زمین می‌خواستی میان آنها الفت دهی نتوانستی، لیکن خدا میان آنها الفت ایجاد کرد که او مقتدر و داناست»[10]

پایان:
آری «عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»[11] و من از عهدی که بستم برنگردم و «مرا عهدیست با جانان»[12] اما همیشه خواهم گفت:«اگرچه دل به کسی داد جان ماست هنوز، به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز»[13] ولی هیچوقت دیر نیست:«بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست»[14]. این راه را پایانی نیست…

انتظار:
همیشه منتظر اشاره ای بودم که«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد»[15] اما حالا می دانم «چرخ ار نگردد گرد دل،از بیخ و اصلش برکنم»[16]. آری شرط فقط دل است «که به یک دل دو دوست نتوان داشت»[17]. حالا وقت تاوان است و خواهم پرداخت اما تو نیز لطفی کن «تاوان مکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»[18] و «خواهی بیا و ببخشا، خواهی برو و جفا کن»[19] و هنوز منتظر اشاره ای یا نشانه ای هستم تا ابد که «از ازل تا به ابد فرصت درویشان است»[20].

منابع:
[1] تورات،خروج ۱۴:۱۴
[2] قرآن،مائده ۹۸
[3] قرآن،طلاق ۳
[4] حافظ،غزل ۸۰
[5] مولانا،دیوان شمس،غزل ۱۷۲۵
[6] سعدی،غزل ۴۳۹
[7] مولانا،دیوان شمس،غزل ۱۴۰۳
[8] تورات،خروج ۳:۶
[9] حافظ،غزل ۳۴۷
[10] قرآن،انفال ۶۳
[11] سعدی،غزل ۵۰۹
[12] حافظ،غزل ۳۲۷
[13] سعدی،ملحقات،تکه ۱۶
[14] سعدی،غزل ۱۰۹
[15] حافظ،غزل ۳۰۱
[16] مولانا،دیوان شمس،غزل ۱۳۷۵
[17] سعدی،غزل ۵۱۵
[18] مولانا،دیوان شمس،غزل ۲
[19] مولانا،دیوان شمس،غزل ۲۰۳۹
[20] حافظ،غزل ۴۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
امیدوار چنانم که کار بسته بر آید - حضرت سعدی

امیدوار چنانم که کار بسته بر آید - حضرت سعدی

حدود چهار سال پیش، پنج سوال مهم در مورد اعتقادات مسیحی مطرح کردم که هرگز هیچکس نتوانست به آنها جواب دهد. در آن زمان، برخی می گفتند: وقتی ایمان بیاوری، خدا خودش جوابت را خواهد داد اما هرگز نگفتند حالا که خودشان ایمان آورده اند، چه جوابی گرفته اند. توجه داشته باشید که این گفتار به معنی شبهه نیست بلکه فقط سوال است. بعد از حدود ۴ سال، مجددا همان سوالات را مطرح می کنم و جوابها را باهم خواهیم دید:

مصلوب کردن عیسی در چه ساعتی بود؟

  • ⁦⁩انجیل مرقس 15 : 25 ساعت سوم روز.
  • ⁦⁩انجیل یوحنا 19 : 14 قریب به ساعت ششم روز.


صلیب توسط چه کسی حمل شد؟

  • انجیل متی 27 : 32 توسط شمعون قیروانی.
  • انجیل یوحنا 19 : 16 توسط شخص عیسی.


عیسی بر روی چه چیزی جان باخت؟

  • انجیل مرقس 15 : 21 بر روی صلیب.
  • مکاشفه پطرس «اپوکریفا» : بر روی درخت.


مسیح بر روی صلیب چه چیزی نوشید؟

  • انجیل مرقس 15 : 23 شراب ممزوج به مُر.
  • انجیل متی 27 : 34 سرکه ممزوج به مُر.


فرجام کسی که عیسی را تسلیم کرد چه شد؟

  • انجیل متی 27 : 3 - 5 سکه ها را پس داد و خود را خفه کرد.
  • رساله اعمال رسولان 1 : 18 با سکه ها زمینی خرید و در آنجا بر زمین افتاد و از میان پاره شد.


اضطراب:
بله به اینگونه اطلاعات ضد و نقیض، اضطراب در متن گفته می شود و از آن نتیجه ای نمی توان گرفت. با توجه به اینکه قصد قضاوت و پیشداوری نداریم، از تمام صاحبنظران دعوت می کنیم که درصورت اطلاع از جواب سوالات، ما را هم راهنمایی فرمایند. همچنین با توجه به اینکه حدود نیم میلیون نفر بصورت مستقیم یا غیرمستقیم با متون خط سوم در ارتباطند، نبودن پاسخ قانع کننده نیز معنای مشخصی دارد.

بقول سعدی:
امیدوار چنانم که کار بسته بر آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ حضرت سعدی

تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ حضرت سعدی

امیدوارم بعد از پایان این پیشگویی، همچنان اجتماعی باقی بمانم نه سی.ا.سی. این متن بارها ویرایش شده است.


نماینده ی شیر:
امشب می شنیدم که بانکها، خودروسازها، و کارتل ها و مافیای آنها با کمک کارشناسان رسمی دادگستری، خون همه را در شیشه کرده اند. کارخانه ی ۱۰۰ n تومانی به نفع زورمندان ۱۰ n تومان قیمت‌گذاری شده و به نام همان مسئول قولنامه می شود. ‌چند شب پیش نماینده قوه قضاییه می گفت بله اطلاع داریم که چندین سال به همین منوال است! و در جواب اینکه چرا می دانند و کاری نمی کنند چه باید بگوییم؟

تفاوت:
برخی می گویند که نباید کسی را اعدام کرد اما مجازات کسی که هزاران نفر را تا پایان عمر در آرزوی مرگ فرو می برد چیست؟ در این جامعه چه کسی از نیروی مولد حمایت می کند؟ مسئولین؟ بقول سعدی: تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ شنیدم که وزیر کار می گفت: این حقوق کارگران عادلانه نیست. آیا می شود بپرشم شغل شما چیست و برای چه چندین برابر کارگران حقوق می گیرید و هیچ کاری نمی کنید؟ نمی خواهم به این فکر کنم که شما هم با آنهایی...

فقرای همیشگی:
گاهی اوقات قلم گیر می کند و نمی چرخد. آیا می دانید که سالانه حدود ۲۰٪ به حقوق کارگرها اضافه می شود؟ آیا می دانید که خانه ی ۷۰ میلیون تومانی در عرض ۱۰ سال ۱.۵ میلیارد تومان شده است؟ و پراید ۱۴ میلیون تومانی حالا ۹۰ میلیون تومان است؟ اما حقوق ۷۰۰ هزار تومانی در عرض ۱۰ سال شده ۱.۸۰۰ هزار تومان. وقتی که شورای حقوق و دستمزد حقوق کارگر را ۱.۸۰۰ هزار تومان تعیین می کند،آیا نمی دانند که خط فقر ۶ میلیون تومان است؟

سیاسی:
در تمام دنیا، تشکیل اتحادیه های کارگری به منظور حمایت از کارگر بود اما کشور ما آنقدر سیاست زده است که در آن هر چیزی به راحتی سیاسی می شود. هنوز جریان کارگران ... و ... را فراموش نکرده ایم. از کجا معلوم؟ شاید همین حرفهای من هم سی.ا.سی باشد نه اجتماعی. بله برخی هر حرفی که باید خفه شود را سی.ا.سی می کنند اما صوفی نمی ترسد!

اعتراض:
تیتر روزنامه همشهری را در جریان گران شدن بنزین فراموش نمی کنم: به مسئولین بگویید مارا بشنوند! در همان جریان مشخص شد که مردم هیچ راهی برای انعکاس نارضایتی ندارند و اصولاً در سیستم چنین چیزی فرض نشده است! اما هیچ عامل و ابزار بازدارنده ای نمی تواند مردی که ناعدالتی را می بیند، آچار در دست دارد، و خانواده اش گرسنه اند را مهار کند. این یک پیشگویی است. این را به گوش همه برسانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مارا شرابخانه قصور است و یار حور - حضرت حافظ

مارا شرابخانه قصور است و یار حور - حضرت حافظ

چیزی را فهمیده ام که در پوستم نمی گنجم! همیشه با خجالت به حوری فکر می کردم و می گفتم یعنی خدا گفته که به بهشت بیایید و با حوری ها بروید پارتی؟ یعنی اینقدر سخیف؟ اما ای مردم جریان اصلا چیزی که فکر می کنید نیست. امیدوارم خدا این بی‌بصیرتان را ببخشد که به نام تفسیر، آبروی خدا را می برند! نگاه همه ی شما به جریان اشتباه است!البته اشتباه از خودمان هم هست که عقلمان را به دست آنها سپرده ایم!

تفسیر حوری:
یکراست می روم سر اصل مطلب: در آیه ۷۲ و ۷۴ سوره الرحمن گفته شده: «حورانی پرده نشین در خیمه ها. دست هیچ انس و جنی پیش از این به آنها نرسیده است» بنابراین بی بصیرتان به ما گفتند که بهشت جای هوسرانی بی حد و مرز است و به راستی هر کسی به دنبال مراد خود است! یعنی آنها یک بار فکر نکردند که شاید این کلمات، رموزی باشد به شکل استعاره؟ خدا چند بار گفت که در کلام تدبر کنید؟

تأویل حوری:
ما همیشه به حرف مفسرینی گوش دادیم که هیچ از تأویل نمی دانستند! تأویل یعنی کشف اسرار و مکاشفه در بطن کلام و این علما را به بطن کلام راهی نبود. اینجاست که تفاوت عالِم و عارف مشخص می شود. ابن عربی و شمس تبریزی هرکدام به نحوی گفتند که در پس این معنای ظاهری، مفهومی عظیم است. آنها با مکاشفه در کلام، گفتند: حوری همان حقیقت است که تاکنون دست هیچ انس و جنی به آن نرسیده و خدا این رمز پاک و بکر را به کسی که لایق باشد عطا می کند. حوری رمز ورود شخصی شماست که در پاکتی مهر و موم شده و به شما اجازه می دهد که خدا را بی‌واسطه درک کنید. آری مگر کسی که محضر خدا را دریافت، به دنبال چیزی غیر از او مثلا ارضای نیازهای حیوانی است؟ کسی که بی نیاز را دریافت، از غیر او بی نیاز است! این است آن حوری که عالمان بی بصیرت نفهمیدند و برای همین بود که شمس از صَرفیون بیزار بود و می گفت که در کلمات گیر کرده اند.

حوری کجاست:
همیشه گفتند که حوری در بهشت است و یک بار به معنی عمیق این مصرع از صائب تبریزی دقت کنید که گفت: «هرکجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت!». بله بهشت آنجاست که حوری به ما عطا شود!

شما را نمی دانم اما راستش حالا دیگر از بیان مبحث حوری خجالت نمی کشم بلکه طالب آنم. ما تا ابد مدیون کسی هستیم که گفت: حوری رمزی فراتر از وحدت است یعنی ملاقات با خدا که دست هیچ جن و انسی بجز اهل یقین به آن نخواهد رسید…

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری - فاضل نظری

من پریشان تر از آنم که تو می پنداری - فاضل نظری

من پریشان تر از آنم که تو می پنداری

گاهی ممکن است برخی افراد بر لبه ی پرتگاه فروپاشی باشند اما به شما نگویند چون دوستتان دارند. ممکن است هر لحظه به این فکر کنند که چگونه به کابوس‌ها پایان دهند اما راهی به ذهن‌شان نرسد. با آنها مهربان باشید و رعایت حالشان را بکنید.

بودم:
برخی هستند که علاقه ندارند به گذشته بازگردند و خودشان را به سختی از آن نجات داده اند. آنها با یادآوری گذشته، سوزش عجیبی را در زخمهای قدیمی حس می کنند. اگر در گذشته ی هر کسی را کنکاش کنی، قطعا نقاط تاریکی هم پیدا می شود. آیا خودت هرگز اشتباه نکرده ای؟ آیا دوست داری که دوباره به آن زمان برگردی؟

هستم:
بیایید درک کنیم که ما همین حالا هستیم. هرچه که در گذشته بود تمام شد و حالا همین هستیم که می بینیم. بیایید یک بار تکلیف را با خودتان روشن کنید. شما گذشته ی او را می خواهید یا حالای او را؟ با کدام می خواهید دوست باشید؟ خودتان را جای دیگران هم بگذارید.

خواهم بود:
چه کسی می داند که در آینده چه خبر است؟ اصلا چه کسی می داند که لحظه ای دیگر هست یا نیست؟ آیا چنین آینده ای ارزش تفکر هم دارد؟ شما با تفکر به آینده و کنکاش در گذشته فقط حال را از دست می دهید و آینده ای نخواهید داشت جز تاسف برای گذشته ای که از دستش دادید.

امشب دوست روانشناسم می گفت که تو همین هستی که الان هستی. چه دلیلی دارد که با به یاد آوردن گذشته، دوباره به آن دوران برگردی؟ بله برخی در گذشته دردهایی کشیده اند که یادآوری آنها نیز دردناک است. کسی که یک بار از مرگ رهایی یافته، دلیلی ندارد که در مواجهه مجدد نیز زنده بماند. دقت کن که قاتل نباشی. من پریشان تر از آنم که تو می پنداری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

در سفرهایم به مناطق محروم با پدیده عجیبی مواجه شدم. من مردمی را دیدم که در فقر کامل بودند اما مطلقا زمینه ای از افسردگی نداشتند! آنها شاد بودند و می خندیدند و خوش بودند. حالا لازم است که تعریفی از زندگی رسم کنیم.

زنده:
بسیاری از ما فقط زنده هستیم اما خبری از زندگی نیست. نیچه زندگی را یک تراژدی می داند که شامل تفکر ما به پایان و مرگ و نیستی است اما ما سعی می کنیم که با بروز هنر و فعالیت های هنری خودمان را شاد و سرخوش کنیم. او تولد هنر را نشی از همین غم بزرگ می داند که این هم جای بحث فراوان دارد اما نیچه چیزی را فراموش کرده است. بله این جهان تنها یک پل است که ما از آن عبور می کنیم و اگر مرگ را با معنای نیستی معنی کنیم، دقیقا به جواب نیچه خواهیم رسید. و حالا سوال آن است که بر روی این پل چگونه می توان زندگی کرد؟ بقول خیام: خوش باش دمی که زندگانی این است!

رنج:
بله بقول سهراب سپهری:«زندگی حس غریبی‌ست که یک مرغ مهاجر دارد»اما این حس غریب چیست؟ بودا تعریف عمیقی از رنج ها دارد و پایان آنها را حیات و جاودانگی می داند که به چهار حقیقت شریف معروفند:

  1. ⁩رنج شامل بیماری،پیری، مرگ،جدایی، از دست دادن، به دست نیاوردن و عدم توانایی جدایی از علایق است.
  2. ⁩همه رنجها ناشی از تلاش ما برای بدست آوردن است.
  3. ⁩با دست کشیدن از امیال،رنج به پایان می رسد.
  4. ⁩راه های دست یابی به این آزادی یا همان راه های هشتگانه عبارتند از: باور درست، نیت درست، گفتار درست،کردار درست، معاش درست، تلاش درست، مراقبت درست، توجه درست. بله زندگی را باید در پایان رنج دانست.


زندگی:
یک بار با خودت بگو هرچه که بود تمام شد زیرا هر چیزی تمام می شود. هرچه از دست داده ای را بپذیر زیرا این تقدیر همه ی ماست و روزی خودمان هم خواهیم رفت. اشتباه ما این است که فکر می کنیم همه باید تا ابد پیشمان باشند. در این دنیایی که اصلا قانونش بر مبنای رفتن است، چه توقعی داری که کسی یا چیزی برایت باقی بماند؟ درک کنیم که زندگی همین لحظاتی است که از خودمان دریغ می کنیم. وقتی که شاید زندگی لحظه ای دیگر نباشد، چه ارزشی دارد که درگیر گذشته و آینده باشیم؟لابد فکر می کنی که داری زندگی می کنی…

وقتی که میخواهی به آینده فکر کنی، نگو که می‌خواهم یک عمر کنار کسی باشم. بگو می‌خواهم یک لحظه شاد باشم!می‌خواهم یک بار واقعا بروم سفر!می‌خواهم یک بار جوری که دوست دارم بپوشم!بگو می‌خواهم چیزهایی که دوست دارم را یک بار تجربه کنم نه یک عمر! عمر شاید به اندازه همین یک بار باشد و اما اگر تکرار شد خداراشکر! بله زندگی همین یک بار ها است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بغیر دوست تمنا ز دوست رسواییست - رضی الدین آرتیمانی

بغیر دوست تمنا ز دوست رسواییست - رضی الدین آرتیمانی

با توجه به مشکلاتی که در اطراف خود و برای دوستانم می بینم، لازم می دانم که به بیان مشخصات علاقه ی حقیقی که توسط برخی عزیزان به نام مقدس عشق خوانده می شود بپردازم. با در نظر داشتن این موارد، می توان متوجه شد که این علاقه ناشی از دلبستگی است یا هوس.

مشخصات عشق:

  1. عشق تمام نمی شود و پایان نمی پذیرد.
  2. عشق تغییر ماهیت نمی دهد
  3. عشق کم نمی شود و فروکش نمی کند.
  4. عشق به شخصی دیگر یا موجودی منتقل نمی شود.
  5. عشق دفن نمی شود و سرکوب ناپذیر است.
  6. عشق کمرنگ یا فراموش نمی شود.
  7. عشق کهنه نمی شود.
  8. عشق قابلیت شراکت و تقسیم ندارد.
  9. عشق با گذر زمان بیشتر می شود
  10. عشق رشد می کند.
  11. عشق در تمام زمان و مکان فراگیر می شود.
  12. عشق باعث شجاعت می شود.
  13. عشق ترسهای قبلی را نابود می کند.
  14. عشق باعث اختلال تفکر به غیر می شود.
  15. عشق همیشگی و ابدی است.
  16. عشق باعث اختلال در روند روزمره می شود.
  17. شخص برای رسیدن تلاش می کند.
  18. عاشق او برای رسیدن امیدوار است.
  19. عاشق از حقوق خودش برای طرف مقابل صرفنظر می کند.
  20. عاشق نگران هیچ چیزی نیست حتی آبرو
  21. عاشق نمی توند به رها کردن فکر کند.
  22. عاشق کسی را جز طرف مقابل نمی بیند.
  23. عاشق از رفتار طرف مقابل نمی رنجد.
  24. عاشق جز نیکی از معشوق نمی بیند.
  25. عاشق نمی تواند رابطه را تمام کند.
  26. عاشق به هر قیمتی از خراب شدن اجتناب می کند.
  27. عاشق هرجایی که نگاه می کند معشوق را می بیند.
  28. عاشق اتفاقات تلخ را به خاطر نمی سپارد.
  29. عاشق بدون معذرتخواهی می بخشد.
  30. عاشق پس از تکرارهای مکرر بازهم همین رفتار را بروز می دهد.
  31. عاشق درخواستی ناشی از هوس ندارد.
  32. عاشق غیرتمند است.
  33. عاشق برای معشوق احترام قایل است.
  34. عاشق معتقد به مشورت معشوق است.
  35. تصمیمات بصورت مشترک اتخاذ می شوند.
  36. عاشق توقعی جز حضور و وفاداری ندارد.


اگر مواردی را مدنظر دارید بنویسید تا به پست اضافه کنم. قطعا شما نیز تجربیاتی داشته اید که برای همگان مفید هستند. ضمنا کسانی که فکر می کنید این پست برایشان مفید است را نیز تگ کنید تا درگیر سوءتفاهم های گذشته نباشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل - حضرت حافظ

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل - حضرت حافظ

امروز از چیزی مینویسم که مدتی درگیر آن بودم و فکر می کردم که اعتقادم صحیح است و باید سایرین را به اعتقادم مژده دهم. این اشتباه بود…

خدای شخصی:
از جنید پرسیدند که خدا چگونه است،گفت: آب به رنگ ظرفی است که درآن ریخته می شود . مشخص است که خدای هرکدام از ما مطابق ظرفیت و ذهن ماست و درست نیست که اعتقادمان را به دیگران تحمیل کنیم. کاش داستان موسی و شبان را در تمام کتابهای درسی می نوشتند تا نتیجه ی تکفیر خدایان شخصی را بیاموزیم. فراموش نکنیم که اگر خدای کسی حذف شود، ناخودآگاه شریعت و اخلاق نیز خواهد مُرد. آیا شریعتها چیزی جز مجموعه اصول و فرامین هستند؟

همه اعتقادات محترمند:
این عبارت را در بیوگرافی پیج هم می بینید و چند روز پیش، یک متعصب از آن ایراد میگرفت. آیا اگر کسی را گمراه ببینیم، باید به اعتقادات او اهانت کنیم؟ تعصب یعنی اعتقادی که اجازه شک کردن به آن را هم ندهیم و ناخودآگاه باعث محدودیت تفکر شود. آیا این به معنی کفران بزرگترین نعمت خدا یعنی عقل نیست؟ وقتی که حتی تفاسیر ما از خدا هم شخصی است،چگونه میخواهیم اعتقاد دیگران را نقد یا تکفیر کنیم؟مسئله اینجاست که برخی از ما خدا را لال یا مرده می پندارند و از شدت تعصب، فکر می کنند که فقط تفسیر خودشان از خدا صحیح است. خدایی که تفسیر شود خدا نیست!

مرگ خدا:
حالا انسانی را به خاطر بیاورید که دیگر خدایی در ذهنش ندارد. او به دستور و اصول کدام خدا معتقد است؟ بقول نیچه: روزی دیوانه ای در بازار با یک فانوس می دوید و می گفت:من به دنبال خدا میگردم!و دیگران او را مسخره میکردند. دیوانه فانوس را بر زمین گذاشت و با گریه گفت:خدا مُرده است!شما او را کشتید! در این داستان نیچه میگوید که من کاری ندارم که خدایی هست یا نیست اما اگر می خواهید او را بکشید،چیزی هم داشته باشید که جایش بگذارید. آیا دارید؟پوچ گرایی،افسردگی و تنهایی از ثمرات مرگ خداست که به بی اخلاقی ختم می شود. حالا با خود بیاندیشید که سلاخی یک خدا چه ثمراتی دارد…
‌‌
راهنما:
ما هرگز نمی توانیم به کسی در زمینه اعتقاداتش راهنمایی کنیم!اعتقاد یک مفهوم شخصی است و شاید حتی تفسیر من فقط برای خودم صحیح باشد(تازه اگر غلط نباشد!). ما مجازیم در مورد هنجارها و اصول اخلاقی مورد پذیرش اجتماع راهنمایی کنیم نه اصول اعتقادی و اخلاقی شخصی!امر به کدام معروف؟تفسیر خودمان از معروف؟نیک و بد و خیر و شر مفهومی شخصی است اما هنجارها، قانون و اصول اجتماعی برای همه یکسان و لازم‌الاجراست.

می گویند بزرگترین گناه ناامیدی است.
ناامید کردن کسی از خدایش چطور؟
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
اندر او بینی خدایان کهن - اقبال لاهوری

اندر او بینی خدایان کهن - اقبال لاهوری

امشب به موضوعی مهم تحت عنوان خداسازی می پردازم. لابد با خودتان می گویید که این مبحث مربوط به خداناباوران است اما به شما نشان خواهم داد که خودتان هم درگیر آن هستید!

خداسازی:
هرکدام از ما برای خود خدایی داریم که شبیه خدای دیگران نیست. درواقع خدای اکثر ما برآورنده نیازهایمان است که از مجموعه صفاتی که به آنها نیاز داریم ساخته شده است. هدف از داشتن خدا با توجه به صفات او تعبیر پیدا می کند. هر کسی با توجه به نیازهایش،خدای مورد نیاز خود را در ذهن می سازد که هیچکدام خدای کامل و حقیقی نیست. درواقع این نیازهای ما هستند که برآورنده آنها را تبدیل به خدا کرده اند. عوامل موثر در خداسازی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

  1. ‌⁩آرزوها: بیشتر انسانها از خدایشان خواسته هایی دارند. آنها برای خودشان رویا میبافند و راه دستیابی را خدا می بینند که باعث می شود خدای خودساخته را ارج نهند. آنها با رفتارشان می گویند: تو خدای منی چون خواسته هایم را برآورده می سازی. این شکل ایمان بی شباهت به معامله نیست. آنها تا زمانی مومن به خدایشان هستند که برآورده می کند و اگر خواسته ای برآورده نشود،دست به اصلاح خدای خود می زنند.
  2. ترسها: یسیاری انتظار دارند که خدایشان تسلی بخش باشد. جمع کثیری هم نگران مجازات و شب اول قبر هستند. خیلی ها خدا را پشتیبان، حامی و محافظ خود می دانند. آنها به خدای قوی و رئوف می پردازند که نجات دهنده است تا اینگونه بر ترس‌های خود غالب شوند و می گویند: تو خدای منی چون از من حفاظت می کنی. این شکل ایمان نیز برای ترسوهاست و درصورت بروز هر اتفاقی، خدایشان را مجددا سفارشی سازی می کنند.


خدایان:
شاید بتوان با بررسی موارد فوق،به ضرورت وجود خدایان در تفکرات اسکاندیناوی، مصر، یونان و هندوئیسم ابتدایی پی برد. آنها خدایانی می ساختند و به هرکدام مسئولیتی می دادند و جالب است که همگی پس از مدتی به سمت یک خدا که همه کار می کند حرکت کردند. آیا رفتار شما شباهتی به آنها ندارد؟ چند خدا برای خود ساخته اید؟

خدای حقیقی:
آری خدای حقیقی واقعا غریب است. او آنقدر مهربان است که به تجار و ترسوها هم لطف می کند. اول تکلیف را روشن کنید! خدا را برای چه می خواهید؟ خدای واقعی همانی است که اگر هیچ کاری نکند هم خداست! بیایید بگوییم: ای خدایی که به نیکی پاداش و کیفر اعمال خودم را می دهی،من از تو خواسته ای ندارم و ایمان دارم که هرچه رقم بزنی برایم بهترین است. من می خواهم که فقط رفیقم باشی و همین برایم کافیست. بیا تا عاشقانه ها بسازیم…

ما از دو جهان غیر تو ای ع‌ش‌ق نخواهیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
کسی که آرزو می کند بیشتر از آن بدست نمی آورد! - اوپانیشادها - هندوئیسم

کسی که آرزو می کند بیشتر از آن بدست نمی آورد! - اوپانیشادها - هندوئیسم

چند روزی هست که مجددا به مطالعه کتاب مقدس هندوئیسم خصوصا اوپانیشادها می پردازم. امروز به عبارتی برخوردم که جرقه ای در ذهنم زد. کسی که آرزو می کند، بیشتر از آن را بدست نمی آورد. این عبارت فوق العاده مهم است.

چالش آرزو:
می دانیم که آرزو زاییده ی ذهن یا نفس است که در تفکر هندو، اتمن نامیده می شود. آرزو را می توان تبلور نیازهای دست نیافتنی انسان در ذهن او دانست بنابراین به نوعی می توان گفت: آرزو خواسته ی دست نیافتنی ذهن انسان است و حالا بیندیشید که بقول مولانا: هر چیز که در جستن آنی آنی. تا وقتی که به دنبال آرزوهای خود باشیم، چیزی بیشتر از فهم انسانی نخواهیم یافت. شاید من اولین کسی باشم که بگویم: آرزو کنید اما به دنبال آرزوهای خود نباشید و خدای برآورنده آرزوهایتان را نپرستید! بلکه بگذارید او برایتان آرزو کند. آرزوهای یک ذهن الهی بهتر از چیزیست که می پندارید! و بقول حافظ: خداوندا مرا آن ده که آن به. می دانم که هضم این مطلب کمی سخت است. شما با گفتاری مواجه شده اید که تمام زیرمایه های فکری و علایقتان را به چالش می طلبد. می دانم که اکثر انسانها نمی توانند تا این حد، تسلیم باشند اما بقول شمس تبریزی : چون گفتنی باشد و همه عالم از ریشم درآویزند که مگر نگویم،حتی بعد از هزار سال،این سخن بدان کس برسد که من خواسته باشم! و حالا این سخن به شما رسید. حالا نوبت شماست. عرصه ی سخن بس تنگ است،عرصه ی معنی بس فراخ است. از سخن پیشتر آ،تا فراخی بینی و عرصه بینی!

هندوئیسم:
بیاییم خود برتر بینی را کنار بگذاریم و به نتیجه تجربیات دیگران هم نگاهی بیندازیم. تفکر هندوئیسم با قدمتی ۵۵۰۰ ساله را باید یکی از قدیمی ترین اعتقادات انسانها دانست که هنوز هم برای بسیاری راهگشاست. هندوئیسم با عبور از مراحل چندخدایی، در اوپانیشادها به بلوغ فکری رسیده و ریشه ی همه چیز را برهما می داند. این جهشی عظیم به سمت توحید و یگانه پرستی است. ریشه ی هندوئیسم نامشخص است و نمی توان کسی را بعنوان نبی برای آن مشخص کرد بلکه مجموعه ای از الهامات به افراد مختلف را می شود زیرمایه تشکیل آن دانست. با این وجود،چنانچه کسی اوپانیشادها را بخواند، به وضوح متوجه می شود که این نوشته ها زاییده ذهن یک انسان نیست و شباهت بسیاری به مکاشفه دارد. اصلی ترین مبحث در کل اوپانیشادها، وحدت وجود و چگونگی دست یابی به آن است.

بقول شیخ بهایی:

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
عاقلان را عاقلی خوش، عاشقان را عاشقی - فیض کاشانی

عاقلان را عاقلی خوش، عاشقان را عاشقی - فیض کاشانی

چند روز پیش در استوری ها سوالی را مطرح کردم: چگونه می شود بدون برخورد چیزی به طبل، از آن صدا در آورد؟ جالب است که پاسخ همه اشتباه بود و من امروز می خواهم جواب آنرا به شما بگویم.

جواب:
در بین جوابها، به نکات بسیار جالبی برخوردم مثلا دوستی به اثبات قوانین فیزیک و حتی کوانتوم پرداخت و بسیاری از دوستان گفتند نمی شود و برخی پرسیدند که مگر می شود؟ جواب این است که می شود. فقط باید خود طبل به چیزی بخورد! این جواب بسیار ساده بود اما کسی به آن دست نیافت اما چرا؟

قالب ها:
تا حالا دقت کرده اید که ما چقدر تابع قالب های ذهنی و آموخته ها هستیم؟ این سوال را یک کودک ۶ ساله می توانست پاسخ دهد اما بسیاری از ما نتوانستیم. آن کودک می توانست چون به مدرسه نرفته بود و ذهنش قالب های ما را برای تفکر نیاموخته بود. آری بسیاری از رفتار ما بر اساس دانسته ها است و همین دانش است که مارا محدود کرده پس بیاییم از دانسته ها فاصله بگیریم و آزاد بیندیشیم.

کمدی الهی:
لابد با شنیدن این نام به یاد شاهکار دانته می افتید. اما این کمدی هم مانند همان دارای ساختاری تراژیک است. سوال این است: چگونه می خواهید با ذهنی مملو از دانسته ها به درک عشق خدا بپردازید؟! آیا فراموش کرده ایم که سنائی می گفت: عقل در کار عشق نابیناست! عاقلی کار بوعلی سیناست! چگونه می خواهیم معارف خدا را با ذهنی قالب بندی شده دریابیم؟آیا نتیجه ای جز سلاخی خدا و قالب بندی او دارد؟این کار هم خنده دار است و هم باعث اندوه…

چه کنم؟
خدا آن چیزی نیست که می پنداریم اما خدای ما همان است که به آن فکر می کنیم! برای شناخت خدای حقیقی، ابتدا ذهن را از تمامی صفات خالی کنیم و بپذیریم که او هست. آری به راستی که تصورات ما از خدا، همان است که از خدا در ذهنمان می سازیم. حالا بگوییم: ای خدایی که فقط می دانم هستی،خودت را نشان بده تا تورا همانگونه که هستی بشناسم . آزادی در دانش نیست.
در رهایی از دانسته هاست…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بگذارید کودکان نزد من آیند، ایشان را باز مدارید - انجیل لوقا باب 18

بگذارید کودکان نزد من آیند، ایشان را باز مدارید - انجیل لوقا باب 18

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

حضرت حافظ

امروز درحال صحبت با دوستی بودم که علاقه بسیاری به استفاده از لحن ادبی داشت. ناخودآگاه به او گفتم که با من آسانتر و مثل کودکان صحبت کن و او جویای دلیل شد. به یاد گفتار عیسی در انجیل لوقا افتادم که فرمود: بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا ملکوت خدا از آنِ چنین کسان است. آمین، به شما می‌گویم، هر که ملکوت خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت. اما واقعا چگونه است که فقط کودکان لایق ورود به ملکوت خدایند؟

وارثان ملکوت:
در چند پست گذشته به مبحثی پرداختم که بیان آن کمی سخت بود و تازه امروز متوجه شدم که همه ی اینها برنامه ای بود برای درک یک حقیقت. به راستی که هرکدام از ما،خدایی را برای خود می سازیم که مطابق با قالب های ذهنی ما باشد و اینگونه است که از درک خدای حقیقی عاجزیم. اما کودکان چنین تفکر پیچیده ای که ناشی از قالب های ذهنی باشد را ندارند بنابراین حضور او را به کمال و همانگونه که هست می فهمند. آنها در ذهن‌شان خدا را سلاخی نمی کنند تا آنچه که با قالبهایشان همخوانی داشته باشد را بسازند و بپذیرند. و به همین دلیل است که ملکوت خدا جایگاه کودکان است.

خداشناسی کودک:
امروز برای دوستم از سالها پیش گفتم که به تماشای درختی نشسته بودم. من آن درخت را از دیدگاه نظریات ابن‌عربی، مارکس، دکارت، کافکا، سهروردی، فروید و… بررسی کردم و در آخر به این نتیجه رسیدم که «من از دیدن درخت،لذت نبرده ام!». در آن روز تصمیم گرفتم که تمام تفکرات و آموخته هایی که به ذهنم قالب داده بود را کنار بگذارم و صرفا برای دیدن و لذت بردن به تماشای جهان بنشینم. از آن روز ترسها کمرنگ شدند و لحظات شادتر و به شکل عجیبی، «حضور» او محسوس بود…

آموزش ها:
بله این کار واقعا سخت است که ذهن را از تمام آموخته ها خالی کنیم تا پدیده ها را همانطور که هستند ببینیم. ما گاهی فراموش می کنیم که حتی دیدن، تحلیل، استدلال و درک هم نتیجه‌ی آموزش است و همین دانسته هاست که خدا را در ذهن بزرگترها سلاخی و چیزی دیگر می سازد. کودکان خدا را بهتر می فهمند چون برای فهمیدن نیاز به برهان و قالب ندارند. بیاییم ذهن کودکان را با قالب های خودمان پر نسازیم. اگر واقعا می خواهیم کاری کنیم، ذهن خود را نیز مانند آنها از قالب ها تهی سازیم تا خدا را همانگونه که هست بفهمیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را - حضرت حافظ

گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را - حضرت حافظ

گاهی سخت می شود:
مدتی هست که وقتی چیزی را برای پست آماده می کنم، با خودم می گویم که این مطلب بیش از حد پیچیده است و قابل درک نیست. گاهی می بینم که متن پست را نمی شود بصورت یکپارچه و ادبی در آورد. و حتی آن مطلب نیاز به توضیحات فراوان ندارد و کوتاهتر از یک مقاله است. بعضی مطالب هستند که اگر توضیح داده شوند، زیبایی خود را از دست می دهند. بنابراین تصمیم گرفته ام که تغییراتی در نحوه ی پستهای خط سوم بدهم.

شبکه ها:
‌همانطور که می دانید، درحال حاضر خط سوم در اینستاگرام، تلگرام، توییتر، فیسبوک، تامبلر و… حضور دارد و همین باعث می شود که اصول آنها نیز رعایت شوند. مثلا در توییتر نمی توان متن طولانی نوشت و در تامبلر هم ضرورتی برای استفاده از کلمات کلیدی وجود ندارد. با توجه به این موارد، باید استانداردی در نگارش را پیش گرفت که تمام شبکه ها را پشتیبانی کند. با کلیک بر روی لینک در بیو، می توانید تمام شبکه ها را مشاهده فرمایید. ضمنا متون درج شده در توییتر کمی متفاوت است بنابراین پیشنهاد می کنم که اگر توییتر دارید، خط سوم را در آنجا هم دنبال کنید.

تغییر:
با توجه به چهار دلیلی که در بالا ذکر کردم و اصول سایر شبکه های اجتماعی، می خواهم از این ببعد مطالب را از نظر پیچیدگی دسته بندی کرده و متون کوتاه را نیز درج کنم اما مقالات و مطالبی که توضیحات طولانی نیاز دارند را همچنان درج خواهم کرد.

سوالات:

  1. ⁩آیا با این شیوه ی جدید موافقید؟
  2. ⁩به نظر شما چطور نوشته شود بهتر است؟
  3. ⁩با توجه به پست های قبلی، آیا توضیحات کامل را مفید می دانید و یا درج کوتاه؟
  4. ⁩اگر پیشنهاد دیگری دارید لطفاً بیان بفرمایید.


خادم:
ضمن تشکر از تمام عزیزانی که خط سوم را در شبکه های اجتماعی دنبال می کنند، لازم می دانم که مثل گذشته، آمادگی خود را برای بیان توضیحات تکمیلی در دایرکت اعلام کنم. این برای من افتخار بزرگی است و خدمت به ایمانداران را لطف خدا می دانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست - وحشی بافقی

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست - وحشی بافقی

تا حالا چندین پست در مورد عهد و وفای به عهد نوشته ام اما تا حالا فرصت نشده که به تبعات عهدشکنی اشاره کنم. آیا تا حالا به آن فکر کرده اید؟

سنتز یا دگردیسی:
اگر با کسی عهد بستید، فراموش نکنید که این پیمان بین دو شخص است و نمی توان آنرا یکطرفه فسخ کرد. کسی که یک بار مورد عهد شکنی قرار بگیرد، دیگر نسبت به هرچه عهد است بی اعتماد می شود. او اگر همچنان پایبند به اعتقادات انسانی باشد، این کار را با کسی نمی کند ولی اگر نباشد، خواهد فهمید که عهدشکنی آنچنان هم سخت نبوده. حالا شما او را به یک عهدشکن با سایرین تبدیل کرده اید.

شبهای سخت:
بزرگی می گفت: مشکل دروغگو این نیست که کسی به او اعتماد نمی کند. مشکل آن است که او نیز به کسی اعتماد ندارد. آری به راستی که عهدشکن هرگز نمی تواند نسبت به دیگران اعتماد کامل داشته باشد. او همیشه در انتظار خیانت به عهد است که این اتفاق قطعا رخ خواهد داد. این وعده ی خط سوم است. همانطور که هیچ زناکاری ازدواج نمی کند الا با زناکار، هیچ خیانتکاری هم آینده ای نخواهد داشت الا با خیانتکار. این همان ترسی است که باعث بی اعتمادی به سایرین نیز می شود. چنین شخصی شبهای سختی خواهد داشت.

نگاه ها:
کسی که یک بار به کسی خیانت کند،در نظر همه انسانی غیر قابل اعتماد است. همه می دانند که او با خیانت آشناست. همین ‌موضوع است که باعث بی اعتمادی سایرین به او می شود.

تخریب:
شما با خیانت و عهدشکنی، اعتقاد و ایمان شخصی را به تعهد تخریب می کنید. او با خودش خواهد گفت که این همان چیزیست که قرار بود مانع بروز اتفاقاتی بشود اما نشد و چه تضمینی هست که سایرین به اعتمادم خیانت نکنند؟ آری او نیز دیگر هیچکس را باور نخواهد داشت و باید خوش‌اقبال باشد که این رویکرد را به خدا نیز بسط ندهد. شاید او خدا را ضامن تعهدات بداند.

نتیجه:
همانطور که بیان شد، عهدشکنی را باید یک رخداد فردی دانست که بر اجتماع و حتی ایمان ایشان نیز موثر است و به سرعت تبدیل به اپیدمی می شود.در شینتو (شریعت ژاپن) تعریفی برای گناه و ثواب وجود ندارد اما بی آبرویی پایان همه چیز است و بی آبرو راهی ندارد جز خودکشی. حالا کسی که پیش خدا نیز آبرویی ندارد چه باید بکند؟

وقتی که کوهنوردان در سراب،ستاره ای را چون عطیه ای برای مسیریابی گیتی ببیند، هرگز کاشف نخواهند بود. راستی روز کوهنورد مبارک…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

می دانم مدتی است که خط سوم به سمتی می رود که درک آن پیچیده شده و این را می شود در نظرات دوستان دید. خیلی سخت است که بخواهی از چیزی سخن بگویی که قابل بیان نیست… دقت کرده اید که ما همیشه در سخن عرفانی بزرگان گذشته به دنبال خدا می گردیم؟ امروز به این شعر از سهراب سپهری برخوردم و دیدم که چقدر مناسب مبحث دوئیت است. آری به راستی که چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.

دوئٖیَت یا دوگانگی:
ما همیشه عادت داریم که هر چیزی را با قطب مخالف آن بسنجیم. مثلا می گوییم خوب و بد، یا می گوییم زیبا و زشت. اما فراموش کرده ایم که بقول شمس تبریزی: از تفاوت ها، تفاوت می زاید و طریقه ی توحید با دوئیت در تضاد است. اگر بگوییم که موجودی به نام ابلیس بد است و خدا خوب است، ناخودآگاه دو قطب در برابر هم ساخته ایم. این موضوع عین شرک است!

توحید:
برای رهایی از این شرک خطرناک، باید نگاه خود به مسئله را تغییر دهیم. اگر خوب را خدا بدانیم (که هست)، هر چیزی که ما را به او نزدیک کند خوب است و هر زمان که از او دور شویم بد است و در این تعریف، نیازی به وجود ابلیس نیست. این مثل آن است که بگوییم: چیزی جز او نمی بینم! و این توحید است.

بد مطلق:
ما فراموش می کنیم که هیچ چیزی جز خدا مطلق نیست. هر چیزی می تواند خوب یا بد باشد و این وابسته به نگاه، تفکر و عملکرد ماست. چاقو در دست قاتل باعث تباهی است و در دست جراح ابزار نجات است. صوفی با نگاه توحیدی در ابلیس هم خدا را خواهد دید. هیچکس چیزی را غیر از آنچه تصور می کند نخواهد یافت و این یعنی اگر طالب دیدار خداییم، باید تلاش کنیم تا چیزی غیر از او نبینیم.

در خدا:
خدا تنها چیزیست که در آن نباید به دنبال چیزی بود. این گفتار در ابتدا شبیه کفر است اما بیایید و به آن با چشم دل بنگرید. اگر در خدا به دنبال محبت، رحم، آرزوها و هر چیز دیگری باشید خواهید یافت اما شما همان را یافته اید که به دنبال آن بودید! اینها همگی صفات خداست اما ذات خدا نیست. بله خدا ماورای ذهنیات ما و عاری از صفات است. آیا بهتر نبود که از ابتدا خدا را از خدا می طلبیدیم؟ آیا چیزی غیر از او هم ارزش خواستن داشت؟ چه چیزی خواهیم یافت جز خواسته های خودمان از تجسم یک خدای خودساخته؟ نظر شما چیست؟

چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مارا بجز خیالت فکری دگر نباشد، در هیچ سر صدایی زین خوبتر نباشد - سلمان ساوجی

مارا بجز خیالت فکری دگر نباشد، در هیچ سر صدایی زین خوبتر نباشد - سلمان ساوجی

آموزش مطلب نویسی:
با توجه به سوالات بسیاری که در دایرکت در مورد نحوه نگارش و نوشتن متون پرسیده می شود، تصمیم گرفتم که در این پست به بیان برخی تجربیات بپردازم که امیدوارم که مفید باشند. قطعا شما نیز تجربیاتی دارید که بسیار باارزش‌اند. لذا خواهش میکنم که آنها را در کامنت بنویسید تا از شما نیز بیاموزیم.

  1. ⁩با چه نیتی: همیشه قبل از نوشتن، به نیت خود توجه کنید. بهتر است نیت خدا باشد و همین توجه به نیت، گاهی مانع از یک اشتباه میشود. در ابتدای نوشتن، از خدا طلب یاری کنید تا شاهد اعجاز او باشید. فراموش نکنید که: ما قلم هستیم در دست خطاط.
  2. به چه کسی: مسلما طریقه گفتار شما با یک کودک و افلاطون یکسان نیست. ظرفیتهای شنونده را در نظر داشته باشید و پیشنهاد می کنم برای آنکه همه بفهمند، از کلمات پیچیده استفاده نکنید. این کارها نشانه سواد نیست.
  3. با چه لحنی: هرگز نمی شود برای تشویق، تنبیه، محبت، آرام کردن، غم و… از یک لحن استفاده کرد. گاهی باید قاطع بود و گاهی هم مماشات کرد اما اکیدا توصیه می کنم جوری حرف نزنید که کسی وابسته شود. دلبری ممنوع است! اگر از کسی دل می برید،باید امانتدار نیز باشید!
  4. در چه زمانی: حرف را اگر زود بگویید کال است و اگر دیر بگویید بیات. اگر الان چیزی در مورد دختر آبی بنویسم، خواهم دید که: دوست عزیز خواب بودی و شام را خوردند!
  5. چه محتوایی: دقت کنید که به هجونویسی شهرت نیابید. اگر طالب گفتمان سازنده هستید، قبل از نوشتن تحقیق کنید. اگر از چیزی مطمئن نیستید ننویسید. گمراه کردن دیگران گناهی بزرگ است.
  6. منبع: اگر حرفی را از کسی نقل می کنید،حتما از صاحب سخن نیز نام ببرید. سعی کنید برای راحت تر بودن مخاطب، منابع خود را نیز ذکر کنید. همچنین مطالبی که منبع دقیقی ندارند را اشاعه ندهید.
  7. کمی طنز هم بد نیست: اگر مطالب را طولانی بنویسید و خیلی خشک باشد، مخاطب را خسته می کند. برای این کار طنز فاخر خوب است اما هرگز هجو ننویسید!
  8. مبهم حرف نزنید: من به وضوح متوجه شده ام که مردم دوست دارند که بعد از مطالعه، چیزی به تفکر ایشان اضافه شده باشد. بسیاری فقط به دنبال روزنه یا ایده هستند تا در ذهنشان گشایشی رخ دهد. کسی علاقه ای به مطالعه یک مکاشفه بی سر و ته ندارد و همین حالا هم درگیریهای فکری مردم کم نیست!
  9. دوست شناسی: قطعا شکل نگارش در خط سوم و خبر ورزشی متفاوت است. اول مشخص کنید که با چه کسانی میخواهید سخن بگویید، سپس شروع به نوشتن کنید.
  10. دعوا نکنید: فراموش نکنید که کسی مجبور نیست نوشته شما را بخواند. حتی کسی مجبور نیست که با شما صحبت کند! مستبد نباشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
هنر خود بگوید نه صاحب هنر - حضرت سعدی

هنر خود بگوید نه صاحب هنر - حضرت سعدی

هنر:
امروز قصد بر آن است که از نتایج تحقیق درباره هنر بگوییم. هنر یعنی استفاده از توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا یا تجاربی که میتوان با دیگران تقسیم شود. هنر در زبان فارسی به معنی انسان کامل است.

در بیان تراژدی:
از نگاه نیچه، انسان دارای دو بُعد آپولونی ( متفکر ) و دیونیسوسی ( خیال پرداز ) است. دیونیسوس (یکی از خدایان یونان) را سمبل مستی، خلسه و بیخود شدگی دانسته اند و نیچه معتقد است که انسان بواسطه عقل، دچار تراژدی میشود و تراژدی یعنی با آنکه انسان از فرجام خود (یعنی حقیقت مرگ) آگاه است، تلاش می کند که راههایی هرچند مقطعی برای خروج از این تفکر رنج آور و جبر بی پایان بیابد که بوسیله هنر امکانپذیر است. درواقع، نیچه کارکرد اصلی هنر را برای شاد ساختن انسان و انحراف ذهن او از تفکری که باعث غمگین شدن اوست میداند.

واشکافی:
تمام پدیده های هنری دارای سه مولفه اصلی هستند:

  1. تخیل مهمترین عامل در شکل‌گیری اثر هنری است.
  2. آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی او.
  3. چندمعنایی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.


انواع هنر:
هنر را می توان به دو شاخه اصلی تقسیم کرد:

  • ⁩هنرهای زیبا: منظور آن است که اثر هنری تنها به دلیل زیبا بودن خلق شده باشد. مثلاً شما از نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی و…انتظاری جز لذت از زیبایی آنها ندارید و دلیل خلق آنها نیز همین لذت است.
  • هنرهای کاربردی: منظور آن است که در این پدیده های هنری، کارکرد و سودمندی نیز اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بوده‌است. برای مثال، یک چوب لباسی را فرض کنید که در پایه آن منبت کاری شده باشد. این اثر هنری، یک کاربرد (یعنی آویزان کردن لباسها) نیز دارد.


هفت هنر:
معروفترین تقسیم بندی هنرها به شرح زیر است:

  1. موسیقی (نوازندگی و آهنگسازی و…).
  2. هنرهای تجسمی (مجسمه سازی، خیاطی، شیشه گری و…).
  3. هنرهای ترسیمی (عکاسی، طراحی، نقاشی، خطاطی و…).
  4. ادبیات (نویسندگی، شعر، داستان و…).
  5. معماری
  6. حرکات نمایشی (رقص، سیرک و…)
  7. هنرهای نمایشی (سینما، تئاتر و…)


اختلاف:
واضح است که خط سوم با نیچه در دلیل وجود هنر مخالف است! در تفکر نیچه، مرگ پایان همه چیز و مترادف با تباهی است و این غلط است! ما معتقدیم که این جهان تنها محل گذری کوتاه است. از آنجا که ما معتقد به ذاتی خلاق، هنرمند و منشأ زیبایی هستیم، اثر هنری را باید هر پدیده ای دانست که او را در ذهن انسان متجلی سازد. بله این دیدگاه، جایگاه هنرمند را درحد یک عارف ترفیع میدهد. و اما ای کسی که خود را هنرمند می دانی. آیا خدا در آثار ات پیداست؟ هنرمند بودن ادعا و وظیفه ای سنگین است…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو - حضرت شمس تبریزی

تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو - حضرت شمس تبریزی

هادی:
چند روز پیش، دوستی سوال پرسید: حالا که در زمان غیبت (از دیدگاه مسیحیت، یهودیت و اسلام) هستیم، چه کسی هادی (یا هدایت کننده) است؟ ما فراموش کرده ایم که بقول حافظ:«فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید،دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد…

هدایت خصوصی:
اگر در تمام تفکرات خدامحور با دیدگاه وحدت بنگریم،وجودی را خواهیم دید که هدایت کننده است. انسان خداجو با مراجعه به هادی، هدایت را می یابد که از راههای زیر امکانپذیر است:

  1. ⁦⁩رجوع به کلام او (نه تفاسیر کلام).
  2. ⁩مطالعه در رفتار و گفتار فرستادگان.
  3. ⁩دریافت مشورت از خداشناسان.
  4. ⁩استفاده از بزرگترین هدیه خدا یعنی تفکر.
  5. ⁩مکاشفه در خدا(بصورت مستقیم یا با واسطه). ما گاهی فراموش می کنیم که خدا زنده و گویاست!


هدایت عمومی:
حالا به مبحثی بسیار مهم می رسیم. بقول شمس تبریزی: تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو! چرا دوست داریم که حتما یکی بیاید و جامعه را هدایت کند؟ آیا این سلب مسئولیت از خودمان نیست؟ ما فراموش می کنیم که: در همان زمانی که خدا مستقیما بواسطه فرستادگانش به هدایت انسانها می پرداخت، باز هم انسانها در قبال هدایت یکدیگر وظیفه داشتند! بله هدایت یک وظیفه اجتماعی نیز هست اما شامل قواعد گفتار می شود یعنی:

  1. ⁩با نیت هدایت و خدامحورانه باشد.
  2. ⁩به کسی گفته شود که ظرفیت و پذیرش داشته باشد.
  3. ⁩در زمان مناسب گفته شود.
  4. ⁩با لحن مناسب بیان شود.
  5. ⁩حرف را واضح بگوییم تا بیشتر باعث گمراهی نشود.
  6. ⁩مطمئن باشیم که آن حرف صحیح است (با تحقیق و سند).
  7. ⁩⁩خودمان آینه حرفمان باشیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
به یک دل دو دوست نتوان داشت - حضرت سعدی

به یک دل دو دوست نتوان داشت - حضرت سعدی

شب گذشته رفیقم پستی را از موسسه حیات حسنی درخصوص کارگاه آموزش مهارتهای چندهمسری برایم ارسال کرد. در برخورد اول با مسئله که به جوک شباهت داشت، به یاد گله ای بز افتادم که یک نر تعداد زیادی ماده را بارور میکند و این را در تصویر این مطلب نیز می بینید. نتایج تحقیقاتم در مورد این موسسه را در ادامه خواهم گفت اما اینجا به موضوع چندهمسری از نظر خودم میپردازم که مدتها در فکر آن بودم.

چندهمسری:
این پدیده شامل چندشوهری (که تقریبا در تمام شریعتها ممنوع است) و چندزنی (که در مسیحیت ممنوع،در یهودیت منسوخ و بخصوص در اسرائیل ممنوع، و در شاخه های بودیسم و هندوئیسم عموما خارج از شریعت است لیکن اکثرا کاری ناپسند است). صرفنظر از شمنیسم (جادوگری) مغولستان، آفریقا و… که اصولا شریعت محسوب نمیشوند، این پدیده فقط در اسلام مجاز و جاری است بنابراین به بررسی چندزنی در اسلام میپردازم.

ریشه شناسی:
گفته شده که در دوره جاهلیت عربستان، بدلیل انواع دلایل جهالتبار مثل نزاع، جنگ و… ،تعداد زنان چهار برابر مردان بود و شاید اصلیترین دلایل ننگ آور بودن تولد دختر و زنده به گور کردن او نیز همین کثرت بوده است. قطعا مجاز دانستن ازدواج مکرر در اسلام، به زن حق حیات میداد تا از موجودی ننگ آور و محکوم به دفن، به زنده ای که وظیفه ای جز لذت دادن به مرد ندارد ارتقا یابد و حقوقی مثل مهریه به او داده شد که البته بحث آن نیز بسیار است. اما آیا هنوز هم نسبت زنان چهار برابر مردان است؟هنوز هم جهالت در حد صدر اسلام است؟

دستور شریعت:
در آیه سوم سوره نساء گفته شده است: «و اگر میترسید که (بهنگام ازدواج با دختران یتیم،) عدالت را رعایت نکنید، با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمائید،دو یا سه یا چهار همسر و اگر میترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید،و یا از (کنیزانی) که مالک آنهائید استفاده کنید، این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیری می‌کند». نقد موضوع برده داری جنسی در این مجال نمیگنجد و از آن صرفنظر میکنم.

عدالت:
مشخص است که اسلام شرط لازم برای ازدواج مجدد را عدالت می داند.اگر فرض کنیم که خدا عادل است، کسی که ذره ای کمتر از عدل او را داشته باشد عادل نیست. با فرض این شرایط، آیا کسی باقی میماند که بتواند عدالت را جاری کند؟ بله فقط کسی عادل است که در خدا فنا شده و با او یکی شده باشد و این مشخصه برای انبیا و اولیاء است. در این زمان است که عدل خدا از طریق شخص جاری خواهد شد. لطفا تا زمانی که از اولیای خدا نشده اید، به ازدواج مجدد فکر نکنید. فعلا سعی کنید در قبال همان یکی عادل باشید که قطعا همان را هم هرگز نمی توانید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند - حضرت حافظ

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند - حضرت حافظ

مدتیست که بحث برابری جنسی در بسیاری از محافل به گوش میرسد. در اینجا لازم است به یکی از مهمترین نظریات تساوی جنسی یعنی نظریه دلبری پرداخته شود.

فرگشت «تکامل»:
این سوال همیشه مطرح بود که چرا در تمام موجودات، نرها ظاهری به مراتب آراسته تر دارند اما در انسانها، تمایل زنان به پیرایش بیشتر است؟ با نگاهی به سنگواره انسانهای اولیه میتوان دید که تفاوت چندانی بین ظاهر زن و مرد وجود نداشته است. پس چگونه بصورت ناگهانی، ظاهر زنان تغییر کرد؟

نظریه دلبری:
با توجه به قراین، میتوان اینگونه استدلال کرد که زنان در دوران غارنشینی مشاهده کردند که جثه کوچکتری داشته و در شکار و محافظت و… موفقیت کمتری دارند و با توجه به دوره بارداری بسیار طولانی (که فقط فیل بیشتر از انسان است)، احتمال مرگ زنان بر اثر گرسنگی وجود دارد. بنابراین چون انسان موجودی دارای شعور است، آنها راه بقای خود را برای دستیابی به امنیت و غذا و… در دلبری یافتند. درواقع دلبری یک مکانیزم دفاعی در راستای غریزه بقا است که از دوران غارنشینی در زنان نهادینه گردید و باعث تفاوت بین جنس نر و ماده در طول هزاران نسل و برخلاف سایر موجودات شد.

سیگنال:
مادامی که مهمترین عامل بقا در جوامع را قدرت بدنی مشخص میساخت، جایگاه زنان با مردان برابری نداشت. مشخص است که در دوران جاهلیت اعراب و قرن ها خفقان کلیسا که حرف آخر را شمشیر میزد، سخن از حقوق برابر مثل لطیفه بود و همین مسئله در احکام شریعتها نیز منعکس شد. اما در پی پیشرفتهای علمی و اجتماعی، وجه برتری به ترتیب از زور بازو، زمین کشاورزی، قدرت نظامی و ثروت عبور کرد و به دانش رسید. حالا کسی صاحب قدرت است که اطلاعات بیشتر و تحلیل دقیقتری داشته باشد.

برابری کامل:
مشخص است که برابری کامل حداقل تا چندین نسل دیگر ممکن نیست! غریزه زنان در طول هزاران نسل به تقویت دلبری پرداخته و غریزه مردان نیز پذیرای آن بوده و حالا چگونه می توان در یک نسل، غریزه همه را تغییر داد؟ فراموش نکنیم که تفکر را می توان آموزش داد اما غریزه آموزش پذیر نیست. شخصا دوست ندارم که نام ظلم یا هر چیز دیگر را بر این پدیده بگذارم اما اگر این اتفاق رخ نمیداد، اصلا انسانی وجود نمیداشت که حالا زنان و مردان صاحب حقوق متفاوتی باشند. فراموش نکنیم: هدف از اینهمه تغییرات، واکنش طبیعی غریزه بقا بود. اگر میخواهیم همه چیز برابر باشد، باید تمام انسانها را دوجنسه و بی‌نیاز از جنس دیگر کنیم زیرا در طبیعت هم هر موجودی به اندازه وظایفش اختیارات دارد! بله حقوق یکسان فقط درصورت وجود وظایف یکسان امکانپذیر است و شاید بتوان به آن گفت: کمونیسم جنسی!.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تا پریشان نشوی کار به سامان نشود - سنائی غزنوی

تا پریشان نشوی کار به سامان نشود - سنائی غزنوی

دیشب با یکی از مسئولین قرارگاه امام رضا مستقر در مناطق زلزله زده صبحت کردم. میگفت وضعیت بیش از چیزی که در اخبار منعکس می شود بحرانی است. او اصرار داشت که خط سوم در منطقه حضور یابد…

خبر:
بله احتمالا همگی از زلزله باخبر هستید اما متاسفانه حتی دوستان تبریزی هم اخبار درستی از عمق فاجعه ندارند. گاهی حس می کنم که قرار است کسی باخبر نشود. دوستی که با او صحبت میکردم، میگفت که تقریبا هیچ چیزی در وضعیت مطلوب نیست. آنها با استقرار یک آشپزخانه صحرایی، غذای منطقه را در حد ابتدایی تامین می کنند اما دمای هوا در آنجا حدود ۳ درجه است!

فرض:
فرض کنید که در این دما،تمام چیزی که حایل شما با بیرون است یک چادر باشد که عملا با هیچ چیزی گرم نمی شود!کوچه ها هنوز بسته هستند و تمام زندگیتان مدفون است. وضعیت آب شرب،بهداشت و سایر نیازهای پایه ای که جای خود دارد. دوستم میگفت که ما در تامین مواد اولیه خوراکی با کمبود جدی منابع مالی مواجهیم و خبری از فعالیتهای نیروهای مسلح در حجم زلزله سرپل‌ذهاب نیست‌.

اهداف:
خط سوم قصد دارد که فردا یا پسفردا به منطقه زلزله زده رفته، نسبت به موارد زیر اقدام کند:

  1. ⁩برنامه ریزی توزیع عادلانه کمکهای مردمی (نه مثل پلدختر که بعضی ۸ یخچال گرفته بودند!).
  2. پوشش خبری و ارائه تصاویر (واقعی) از منطقه که به دلایل نامعلوم انجام نمیشود.
  3. ⁩توزیع کمکها در جاهایی که نیاز حیاتی به آن وجود دارد. (کاری که ارتش در سرپل‌ذهاب میکرد)
  4. ⁩آمارگیری و اعلام نیازهای هموطنان جهت کمک توسط خیرین.
  5. ⁩پایش منطقه ای و هماهنگی گروههای جهادی جهت کمک رسانی (که تقریبا در همه بحران ها وجود ندارد).
  6. ⁩راه اندازی یکی از نانوایی های منطقه جهت توزیع نان رایگان (اگر بشود).

خواهش:
از تمام دوستانی که این مطلب را میخوانند،خواهش میکنم که مسئله را جدی بگیرند! خط سوم نیاز به کمک دارد!و کمکها به شرح زیر هستند:

  • اطلاعرسانی حداکثری.
  • جمع آوری کمکهای نقدی که نتایج آن مثل خواف، سرپل‌ذهاب، پلدختر و…در پیج NGO خط سوم اطلاع‌رسانی خواهد شد. لطفا هر مقدار که می توانید به شماره کارت که متعاقبا اعلام می شود واریز کنید و سایر خیرین را نیز باخبر سازید. فراموش نکنید خط سوم مستقل است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مشتاق یارم به در یار می روم - اوحدی مراغه ای

مشتاق یارم به در یار می روم - اوحدی مراغه ای

حالا که این پست را میخوانید، در راه شهرستان سراب هستم. در پایان این پست خواهید دید که این گفتار با شخص شما بود. امشب حرفهایی دارم که شاید به مذاق برخی خوش نیاید اما حقیقت شیرین است. امروز در توییتر مطلبی را نوشتم که بسیاری به آن اعتراض کردند. متاسفانه هیچکدام از مسافرین اربعین، در جمع آوری کمکها شرکت نکردند و تمام حرفم این بود:

حرف:
گفتم که به کمک ایرانیان مسلمان شیعه می روم اما بیشترین کمک را یک مسیحی اهل شرق کشور کرد! از این گفتار چه چیزی را متوجه می شوید؟ به راستی که او فضیلت را فهمید و دیگران اکثرا از زیانکارانند. در جمع آوری کمکها، شخصی ۱۴.۵۰۰ تومان کمک کرد و گفت: ببخشید همین را داشتم و به راستی که برای او فیضی عظیم در راه است آنچنان که خودش هم نمی داند. هرگز گفته نشد که چقدر کمک کنید بلکه هر کسی به وُسع خود که همین کافیست. خدا از هیچکس بیشتر از توانش انتظار ندارد اما در روز داوری خواهد پرسید که چه کردی؟

خیرین حقیقی:
دیشب دانشجویی که ساکن خوابگاه بود مبلغی را درحد وسع خود کمک کرد.نمی دانم که چه داستانی است اما سربازها، دانشجویان، دانش آموزان و هر کسی که درآمد کمتری دارد، راحت تر کمک می کند. بله به راستی که پول حریص می کند.

خاموشان:
متوجه شده ام که هر کسی کمتر ادعا دارد، بیشتر دست به خیر است. در ابتدا برایم عجیب بود که چرا مدعیان انتظار، طلاب، اساتید الهیات و کسانی که با نذورات خود سیرها را سیرتر می کنند، کمک نکردند. به راستی که عیسی درست گفت: هر درختی را از ثمر آن باید شناخت. این شناخت فقط برای من نبود. برای خودشان هم هست.

متزوران:
به یاد مصرعی از حافظ افتادم که گفت: چو نیک بنگری همه تزویر می کنند. من کسانی را می شناسم که در شبهای محرم و سایر مناسبتها، چشم فلک را کور می کنند اما در خط سوم خبری از معرفی ایشان نیست پس طبیعی است که کمک نکنند. برای ایشان پیشنهاد می کنم که کمی به اهداف خود دقت کنند.

پایان:
با این جماعتهایی که در بالا گفتم کاری ندارم و حجت بر ایشان تمام است. حالا من با کمک دانشجویان، مسیحیان و کسانی که خواستند گمنام بمانند، هرچند اندک به یاری هموطنان مسلمان شیعه می روم و به ایشان خواهم گفت که چه کسانی کمک کردند و چه کسانی نکردند. اگر کسی قصد کمک دارد، این آخرین فرصت است و باور کنید که خودتان بیشتر از زلزله‌زدگان به این فرصت نیاز دارید که شاید این آخرین فرصتتان باشد. چه کسی از فردا خبر دارد؟ حجت بر شما نیز تمام شد. من بشارت دادم و بیم دادم.

مشتاق یارم،به درِ یار می روم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
جوهر عشق قدیم است - حضرت شمس تبریزی ( خط سوم )

جوهر عشق قدیم است - حضرت شمس تبریزی ( خط سوم )

چند شب پیش، استادی در مورد تضاد فلسفه و عرفان می گفت. همان شب با گفتاری از شمس تبریزی مواجه شدم که گفت: جوهر عشق قدیم است! در این گفتار از عارف، زیرمایه ی بسیار عمیقی از فلسفه مخفی شده است!

:قدیم و حادث:
در علم فلسفه، به ماهیتی که همیشه وجود داشته است قدیم گفته می شود. همچنین هر ماهیتی که بعداً به وجود آید را حادث می گویند. مشخص است که با این تعریف، در فلسفه ی خدامحورانه فقط می توان خدا را قدیم دانست و همه چیز از او حادث است. این همان تعریفی است که بعدها در گفتار ابن سینا با واجب الوجود (یعنی چیزی که وجود همه چیز به او وابسته است) و ممکن الوجود (یعنی هر چیزی که وجودش به وجود دیگری وابسته باشد) تجلی می یابد. اما بقول سنائی: عقل در کار عشق نابیناست، عاقلی کار بوعلی سیناست!.

جوهر عشق قدیم است:
به بیان شمس تبریزی، ذات خدا را باید عشق دانست زیرا صفات و افعال خدا حادث از ذات او هستند. جالب است که در انجیل یوحنا می بینیم که گفته شده:« God is love » و چه تعریفی واضح تر از این؟ بله خدا عشق است! برای همین است که عارف در مرحله‌ی پایانی یعنی فنا در خدا به مفهوم عشق الهی می رسد زیرا در این مرحله، عارف مانند قطره ای که در دریا چکیده باشد، جزئی از کل خواهد بود.

عارف و فیلسوف:
به راستی که درک عارف بسیار ژرف تر از فیلسوف یا عالِم است و این مسئله را در گفتار زیر از شمس تبریزی نیز می توان دید:

حکمت بر سه گونه است
حکمت گفتار
حکمت رفتار
حکمت دیدار
حکمت گفتار را عالمان راست
حکمت رفتار را عابدان
حکمت دیدار را عارفان!

بله آنچه که عالِم یا فیلسوف می گوید را عارف شخصا می بیند! همانطور که در موضوع این پست دیدید، عارف از فلسفه نیز بعنوان یک ابزار بهره می برد اما در قید آن نمی ماند:

عرصه سخن بس تنگ است.
عرصه معنی بس فراخ است.
از سخن پیشتر آ.
تا فراخی بینی، و عرصه بینی…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

پرومتئوس نام یکی از نیمه خداهای یونان است که رنج انسانها را دید و برای رفع آن، آتش را از کوه المپ دزدید و به انسانها داد. این است داستان آتش دزد


پرومتئوس که دردهای بشر را دیده بود تصمیم گرفت که رنجها را به اطلاع خدایان برساند اما آنها را درحال خوشگذرانی و مستی یافت و اینگونه بود که برای کاهش دردهای بشر،چند جرقه آتش از کوه المپ دزدید و به بشر داد. اما زئوس آنچنان خشمگین شد که پایان نداشت! او پرومتئوس را بر کوه به بند کرد و هر روز، عقابی جگرش را می خورد و ماری زهر خود در چشمش می ریخت و این عذاب تا ابد ادامه داشت. زئوس به او گفته بود که انسانها بسیار پستتر از آنند که لایق ایثار او باشند اما نپذیرفت و گفت: انسان کامل را خواهم یافت و به تو نشان خواهم داد. سرانجام، او توانست فرار کرده و برای یافتن انسان کامل برود.

او به پدر و پسری برخورد که با شعبده بازی امرار معاش میکردند. از پسر پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: نه. وقتی پدرم مردم را مشغول می کند،من به تاراج اموالشان می پردازم. به معبد برو؛آنجا زنی کاهن هست که او کامل است. پرومتئوس به معبد رفت و زن را یافت و پرسید:«انسان کامل تویی؟». زن گفت: خیر؛ من گذشته ای سیاه دارم. به بندرگاه برو و ملوانان را ببین. از ملوان پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: خیر، ما در دریا انسان کامل را میستاییم. با ما به دریا بیا. وقتی که رفتند،او دید که آنها پوسیدون را میستایند. همانی که وقتی مردم در رنج بودند،در خوشی و مستی بود…

پرومتئوس غمگین شد و پس از سالها به شهر برگشت. به معبد رفت و همان زن که حالا از شدت پیری نابینا شده بود را یافت و پرسید:انسان کامل را می شناسی؟ زن گفت:سالها پیش مردی به دنبال انسان کامل بود. ما انسان کامل را یافتیم!ملوانان سنگی آوردند و پسرکی دزد که توبه کرده بود،سنگتراش شد و مجسمه انسان کامل را تراشید و من در آنجا گذاشتم. برو و ببین. وقتی پرومتئوس پارچه را کنار زد،از شدت غم شروع به گریه کرد. او مجسمه خود را دید که برای همه تبدیل به انسان کامل شده بود!او میگریست زیرا امید انسانها به کسی بود که میگفتند انسان کامل است اما یک نیمه خدا بود. پیرزن پرسید:او را میشناسی؟نام او چیست؟ما نامش را نمیدانیم. او امید ماست. زمانی که خواست نام خود را بگوید، نگهبانان زئوس او را یافته و ربودند و هرگز حتی نامی هم از او شنیده نشد. او‌ را دوباره به کوه قاف در بند کردند و به پاس لطفی که به انسان کرد، تا ابد او بود و مار و عقاب.

در این داستان نکات بسیار زیادی وجود داشت. پرومتئوس را میتوان نماد کسانی دانست که در رده های میانی هستند و هنوز به آلودگی رده های بالا نیستند. آنها دغدغه مند هستند و میخواهند مشکلات مردم را واقعا حل کنند اما با قوانین بازدارنده ای مواجه میشوند که رده های بالا و دستگاه وضع کرده اند.

پرومتئوس ها این قوانین را اشتباه و رده های بالا را بیمسئولیت،بیخیال و حتی نالایق میبینند اما چون اعتراض را بی نتیجه می یابند،تصمیم میگیرند که مخفیانه و برخلاف قوانین اشتباه،به نیازهای مردم پاسخ دهند. همیشه پرومتئوس ها ممکن است پس از مدتی فاش شوند و در این زمان است که با برخورد خشن قانونگذار،مجری و قاضی مواجه میشوند!

اما به راستی دلیل این برخورد خشن چیست؟این حقیقت را باید بپذیریم که صاحبان قدرت دوست ندارند که مردم از وابستگی به آنها خارج شوند. بله این ابزارهای بینیازی که در این داستان به آتش تشبیه شده است،همان تفکر آزاد و استقلال فکری است که تمام حکومتهای جهان از بهره گیری آنها توسط مردم میترسند. زئوس ها چرا باید نگران رسیدن آتش به دست مردم باشند؟بله چون در این زمان است که مردم می توانند امور را بدون احتیاج به وجود زئوس ها انجام دهند.

اما نکته ای بسیار مهم نیز در این داستان وجود داشت. «پرومتئوسها همان منجیان و رهایی دهندگان جامعه از تسلط زئوسها هستند که امید جوامع به آنهاست!آنها هرچقدر هم که درد بکشند اما هرگز نمیمیرند!»بله امید هرگز نمیمیرد! نمونه هایی از بروز این شخصیتها را می توان در داستانهایی مانند کنت مونت کریستو،زورو، سیاوش،کاوه و…در تمام فرهنگها دید. پرومتیوس ها اگر وجود نداشته باشند،باز هم توسط جوامع در قالب اساطیر و داستانهای حماسی متولد خواهند شد زیرا جوامع انسانی در برابر استبداد زئوسها به آنها نیاز دارند.

بیاییم کمی دقیقتر به پرومتئوسهای اطرافمان دقت کنیم زیرا هرگز نامی از ایشان در جایی برده نخواهد شد. پرومتئوسها هرگز مهارشدنی نیستند و برای جامعه خود از همه چیزشان میگذرند!مگر در زمانی که نسبت به جامعه‌شان مایوس شوند. آنگاه است که حتی برای رهایی خود از دردهای بیپایان نیز تلاش نخواهند کرد. آنها را ناامید نکنیم!پایان هر جامعه،زمانی است که پرومتئوسها که نیروی محرک آن در مسیر آزادی هستند ساکت شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست، قومی دگر حواله به تقدیر می کنند - حضرت حافظ

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست، قومی دگر حواله به تقدیر می کنند - حضرت حافظ

با توجه به سوالات بسیار زیادی که در مورد مبحث پیشگویی و تعبیر خواب مطرح است، لازم می دانم که به این مبحث و چگونگی آن بپردازم.

نبی کیست؟
در کتب مقدس به کسی نبی گفته می شود که به پیشگویی می پردازد. البته انبیا با توجه منشاء نیروی خبر دهنده از آینده به دو دسته انبیای خدا و انبیای شیطان تقسیم می شوند. تشخیص انبیای خدا از انبیای شیطان از طریق توجه به پیشگویی آینده ممکن نیست زیرا آینده را باید صرفا یک بردار زمانی دانست که هر کسی که در قالب جسم محدود نباشد می تواند از آن باخبر شود.

منشأ نبوت:
ما می دانیم که برای طی کردن فاصله بین دو نقطه، باید سفری را انجام داد که زمانگیر است و دلیل آن را نیز جابجایی جسم است. به عبارت ساده تر، چنانچه جسم و ماده ای نداشتیم، نیازی نبود که برای رفتن از تهران به یزد زمان صرف کنیم. بنابراین هر نوع موجود غیر فیزیکی که دارای جسم و ماده نباشد، امکان سفر در زمان را دارد و می تواند از آینده خبر دهد.

سفر در زمان:
تمام انسانها ممکن است در خواب، چیزهایی از آینده ببینند که بعداً رخ دهد و دلیل آنرا باید این دانست که خواب نزدیکترین حالت به مرگ است. در خواب روح از جسم جدا شده و چون روح ماهیت مادی ندارد، امکان سفر در زمان را خواهد داشت. همچنین با تمرین نیز می توان روح را از جسم بصورت مقطعی جدا کرد که بدون وجود یک مرشد خداشناس اکیدا توصیه نمی شود.

خطرات:
وقتی روح بصورتی غیر از خواب از جسم جدا می شود، وارد عالمی می شود که تمام موجودات در این عالم از حضور شخصی جدید باخبر می شوند! بنابراین باید برای آن آماده بود و نیاز به تزکیه نفس فراوان برای مقابله با تهدیدات است. همچنین برای کسانی که سابقه ارتباطات آزار دهنده با ماوراءالطبیعه را داشته اند به هیچ عنوان توصیه نمی شود.

تقدیر:
همیشه به تمام کسانی که می خواهند از طریق فال حافظ، ایچینگ، تاروت، استخاره و… از آینده باخبر شوند، می گویم :«این آینده مختوم شما نیست! شما با این روشها از آینده ای مطلع خواهید شد که اگر در همین حالت به زندگی ادامه دهید به آن خواهید رسید و فراموش نکنید که هر تصمیمی در همین لحظه باعث تغییر آینده خواهد شد. آینده با تصمیمات اکنون ساخته می شود»

در پایان لازم است به موضوعی نیز اشاره کنم. فقط کسانی قصد اطلاع از آینده را دارند که ضعف ایمان داشته باشند! شخصی که تسلیم خواست خدایش باشد، هر چیزی را که او رقم بزند بهترین می داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - حضرت سعدی

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - حضرت سعدی

ماجرا:
در قدیم، وقتی یک صوفی از دیگری دلخور می شد، به او اعلام می کرد که «با تو ماجرا دارم». آنها در جایی می نشستند و همه را بیرون می کردند و با هم هرچه که بود را از ابتدا تا حال می گفتند و در پایان، هردو با صلح و صفا و بدون کوچکترین دلخوری از اتاق بیرون می آمدند. به این اتفاق، ماجرا گفته می شد و اینگونه است که سعدی می گوید: «بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست».

فرجام:
اما می بینیم که حافظ می گوید: «ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست». دو دیدگاه می توان داشت: اول اینکه سعدی به مرحله ای فراتر رسیده قصد سازش با معشوق و یکی شدن با او را دارد. و دوم آنکه حافظ از این مرحله گذر کرده و دریافته که اصولاً چنین سازشی رخ نخواهد داد. اما مولانا از هردوی آنها پیشتر رفته و می گوید: «وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم» و در جایی دیگر می گوید: «به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟». آری به راستی که سازش با معشوق را باید در این بند و زنجیر جُست.

ماجراجو:
امروز داشتم فکر می کردم که این سنت صوفیان چقدر خوب است و ایکاش ما هم از آن بهره می بردیم. ایکاش همگی یک بار می نشستیم و ماجراها را با خدایمان در میان می گذاشتیم. واقعا کسانی را می شناسم که با خدایشان ماجرا داشتند و وقتی که با او درددل کردند، یکباره تمام کدورت‌ها رفع شد. بیاییم و هر چند وقت یکبار، این کار را بکنیم.

خواهش:
اما به این موضوع باید از جنبه ی دیگری هم نگاه کرد. برخی را می شناسم که با من و یا با یکدیگر ماجرا دارند و ایکاش می نشستند و تمام ماجراها را با یکدیگر می گفتند. اینگونه دیگر ماجرایی نبود. از همه ی کسانی که با من ماجرایی دارند، خواهش می کنم که بیایند تا باهم در مورد آن گفتگو کنیم. بیاییم یکدیگر را دعوت به ماجراها کنیم. پیشنهاد می کنم دوستانی که از ایشان کدورت دارید را تگ کنید و یا این پیام را برای هر کسی که با او ماجرا دارید بفرستید. شما تلاش کنید و من هم آرزو می کنم که حل شود. «او» تلاش شما را خواهد دید. از شمایی که این پیام برایت فرستاده شده هم خواهش می کنم که آشتی کنی. امشب در خط سوم آشتی کنان داریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تو به سیمای شخص می نگری؛ ما در آثار صنع حیرانیم - حضرت سعدی

تو به سیمای شخص می نگری؛ ما در آثار صنع حیرانیم - حضرت سعدی

چهارشنبه به همایشی با عنوان هایدگر و علوم اجتماعی با سخنرانی دکتر احمد رجبی رفتم. راستش را بخواهید، بحث آنقدر تخصصی بود که به سختی متوجه می شدم اما چیزهایی هم شنیدم که برایم آشنا بود. هایدگر گفته بود اما کسی درک نمی کرد و این همان چیزی است که خواهم گفت.


خط اول:
هایدگر را بزرگترین فیلسوف قرن بیستم دانسته اند که با بهره گیری از تفکرات پیشین، به بیان مسائلی پرداخت که آینده فلسفه را دگرگون کرد. دکتر رجبی از مفاهیم فلسفه هایدگر مانند دازاین ، اصالت، خود، آزادی، ملت ، سلطه ، روزمرگی ،ارجاع معنادار، بودنِ با، لوگوس، سنت شکنی ، وجود و زمان، مسئولیت و غیره سخن گفت اما در نهایت گفت: هایدگر در پایان عمر، به رد گفته های پیشین خود پرداخت و ضمن توجه به الهیات ، مفاهیمی مانند ترس ، ملال ژرف، ضرورت عشق و حیرت را بیان کرد. اینجا بود جامعه علمی از درک دلیل آن عاجز بود اما خط سوم آنرا می شناخت…

سرگشته :
بسیاری از فیلسوفان معاصر،سرگشته گفتارهای ضدونقیض هایدگر هستند. آنها نمی دانند که هایدگر فردیت را می ستایید یا اجتماعیت. در آنجا به یاد شمس تبریزی افتادم که هزار سال قبل گفته بود: در میان باش و تنها باش. او گفته بود که: آزادی در بی نیازی است و: زین پس من و من. در مورد من گفت: من کو؟ مرا هیچ خبر نیست. اگر مرا بینی سلام برسان! و در باب لوگوس گفت: جوهر عشق قدیم است. آیا خط سوم در باب مسئولیت نگفت: ما موظف به وظیفه ایم، نه قائل به نتیجه؟ و فلاسفه هنوز نمی دانند که هایدگر تابع جبر بود یا اختیار. جالب نیست که او در آخر عمر دچار ترس و حیرت شد، حال آنکه خوف و حیرت فقط یکی از مراحل سلوک عارف است؟

نشانه:
هایدگر قطعا انسان بزرگی بود اما شاید یک نکته را نمیدانست.فیلسوف در مرحله حیرت (یعنی زمانی که عقل خودش را در فهم ضعیف یافت)، باز هم سعی می چکند با عقل خودش به تحلیل بپردازد که این یعنی بنبست و سرگشتگی. این همانجایی است که عارف به مکاشفه در عقل کامل می نشیند و به یقین می رسد. آری حیرت برای عارف یک نشانه است.

تاول:
راستش دلم برای حاضرین سوخت. معلوم است که نمی دانند دلیل رد کردن تفکرات بزرگترین فیلسوف قرن توسط خودش چیست. بقول حافظ :عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ع‌ش‌ق داند که در این دایره سرگردانند. می گویند ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟. او ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ: ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩش ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بسم اله اگر حریف مایی - نظامی

بسم اله اگر حریف مایی - نظامی

ساعت ۵ صبح است و هنوز نخوابیده ام. خط سوم در این موضوع نمی تواند بیطرف باشد. باید طرف خدا بود.

خاطره دور:
شاید ۱۵ سال پیش،روزی یکی از بچه‌محل‌ها با همسایه ای دعوایش شد. رفتم سوایشان کنم که مرد گفت: می دانی من که هستم؟ اما نگفت کیست و رفت. چند سال بعد او را در تلویزیون دیدم و متوجه شدم که فرمانده سپاه قدس است! من و بچه‌محل‌ها چقدر تعجب کردیم که حاج قاسم سلیمانی را نشناخته بودیم. راستش آن زمان هیچکس نمی دانست او کیست و بعد از معرفی در تلویزیون از محله ما رفتند.

خاطره نزدیک:
+ می آیی برویم اسم بنویسیم؟
- روانی! هنوز که اعلام نکرده اند اما پایه‌ام. خبرم کن.
این کالمه دیروز دو بازنشسته ی نظامی بود. آنها سالها شاهد تکه تکه شدن دوستانشان بودند و هنوز هم زخمهای عمیق جسمی و روحی اذیتشان میکند اما باز هم سر از پا نمی شناسند. شاید همرزمشان پرکشیده و دوباره بیتاب شده اند.

دشمن:
حالا دیگر خیلی چیزها برایم عجیب نیست. همین دیروز پستی گذاشتم که با سند نشان میداد انبوهی از کاربران و پیامها ارتباطی با آلبانی و قبرس و عربستان و اسرائیل و انگلستان دارند و تا زمانی که خودم از سایت Trendsmap آمار نگرفته بودم باور نمیکردم. واقعا هر کسی که فارسی بلد باشد ایرانی نیست و برای مردم تشخیص آنها سخت است. آنها آنقدر باهم هماهنگ هستند که به راحتی به آدم برچسب میزنند و مردم بیخبر هم از آنها دنباله روی میکنند. بعید نیست که همین روزها بگویند کاشف هم عامل خودفروخته بود اما حداقل شما که پنج سال و بیش از ۳۰۰ پست من را میشناسید.

نمک:
یادتان می آید که وقتی یک داعشی، خودش را در بین باقالی‌های بهشت زهرا منفجر کرد چقدر ترسیدیم؟ حالا شاهدم که یک انسان وظیفه شناس که حداقل من را از شر داعش نجات داد را کشته اند. آیا نباید قدردان او باشم؟

انتقاد:
تا نیم ساعت دیگر،ساکنین آلبانی اینجا غوغا می کنند پس بگذارید بگویم. من هم مثل شما از این زالوهای مدیرنما حالم بهم میخورد. از آنهایی که مردم خود را میکشند متنفرم. آیا در زمان همین نظامی های بازنشسته که هنوز هم داوطلب هستند، افرادی مثل بنی‌صدر نبودند؟ یکی به شوخی میگفت: تا حالا بارها برخی مسئولین خواسته اند کشور را نابود کنند اما مردم نگذاشته اند. انگار قرار است همیشه همینطور باشد اما آیا من قرار است برای اینها بجنگم؟ خدا کجای مسئله است؟ آیا آنهایی که به جنگ رفتند برای این دزدها جنگیدند یا خدا؟ آیا اصلا این خائنین به جنگ رفتند یا در انگلیس درس میخواندند؟ درست است که مسیرم با ایشان متضاد است اما من هم برای خدایم خواهم جنگید. راستی موزیک آشنا نیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چشم به عوض چشم - تورات

چشم به عوض چشم - تورات

چند روز است که دارم به خیلی مسائل فکر می کنم. به راستی جنگ چیست!

جنگ:
هر جنگی برای دست‌یابی به چیزی رخ می دهد و در آن مهاجم و مدافع با یکدیگر درگیر می شوند اما بر مبنای تهاجم یا تدافع، هرگز نمی توان گفت که کدامیک مقصر هستند. در بسیاری از جنگهایی که بنی اسرائیل شرکت کردند، خدا بصورت مستقیم دستور داد که بروید با فلان قوم پیکار کنید.

حقانیت:
موضوع بالا واقعا جالب است. بله این رفتار دوگانه باعث می شود که هر دو طرف مخاصمه، خود را بر حق بدانند! مشخصا هردو طرف سعی می کنند که رفتار خود را به نوعی به خدا ربط دهند. فراموش نکنیم که داعش هم خود را برحق می دانستند. به نظر من بهتر است که برای تشخیص حق از باطل به نتایج رخدادها بنگریم. هر درختی را از ثمره آن باید شناخت.

رزمنده:
روزی که خبر شهادت سردار سرافزار سپاه اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی را دادند هرگز فراموش نمی کنم. اهالی محله ما انگار که روی زغال ایستاده بودند! و منتظر یک اشاره تا حرکت کنند. چه کسی می تواند جلودار اراده ی یک رزمنده باشد که خبر شهادت همرزم خود را شنیده؟ چه چیزی می تواند او را آرام کند؟

بنی اسرائیل:
دیروز با دوستی بحث می کردم و او از بنی اسرائیل میگفت. آیا نمی دانید که ما با بنی اسرائیل دشمن نیستیم؟ آیا نمی دانید که صهیونیسم ،یکی از شاخه های انحرافی کابالیسم یا همان عرفان یهودی است؟ بله صهیونیستها به تناسخ معتقدند و شما را حیوانات دوپای دارای شعور ( جنتیل ) میدانند که اگر شما را بکشند، فقط نعمتی که خدا به ایشان داده (مثل گاو و گوسفند) را تباه کرده اند و ارزش شما همینقدر است. آیا می دانید که آنها در صدد بازسازی معبد سلیمان هستند تا شخینا (روح خدا که در بین خرابه های معبد گیر افتاده) را آزاد سازند؟ آیا روح خدا جایی گیر می کند؟اینها با کجای کتاب مقدس همخوانی دارد؟ آیا سامری از بنی اسرائیل نبود؟

پدرکشتگی:
حالا دشمن از هر زمانی مشخص تر است. حالا ما دیگر واقعا با او پدرکشتگی داریم! بله این دشمن زبان خوش نمی فهمد و ما بارها تلاش کردیم که با او دوستانه سخن بگوییم اما نشد. البته ما دشمنان داخلی ( منافقین ) هم کم نداریم که نباید از ایشان غافل شد! بقول حافظ: از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی، از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. حالا مطابق اعتقاد خودشان: جان در عوض جان،چشم در برابر چشم،دندان در عوض دندان…. این وعده خداست.

بله همه می دانیم که انتقام خوب نیست اما این قصاص نیست بلکه دفاع و آموزش است. این حکایت حیوانی درنده است که مجبورید با زور شلاق به او آموزش دهید که نزدیکتان نشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع - حضرت حافظ

که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع - حضرت حافظ

این متن چندین بار اصلاح شد و بابت اینکه ممکن است مقداری گنگ باشد معذرت می خواهم. خواهش می کنم که ادامه ی متن را خودتان حدس بزنید.

فاحشه:
در زمان جنگ جهانی اول، زنی به نام ماتاهاری در پوشش یک رقصنده مالایی، ضمن همبستری با سیاستمداران فرانسه، اطلاعات را به دولت آلمان می رساند. بله او یک فاحشه ی اطلاعاتی بود و امروز قصد دارم چیزی را بگویم که بخاطر آن تکفیرم می کنید.

معصومه:
احتمالا مسیح (معصومه) علی‌نژاد را می شناسید. آیا می توانید بگویید که او یک خبرنگار مستقل است؟ به هیچ وجه! چه کسی می تواند از دولتهای دیگر درخواست حمله به کشورش را بکند؟ به تازگی، ارتباط معناداری را کشف کرده ام. معمولا اخباری که در عربستان، آلبانی، قبرس، اسرائیل و انگلیس تولید می شود، به نوعی با این فاحشه ی رسانه ای در ارتباط است اما صبر کنید. هنوز تمام حرف گفته نشده.

آ.س.ذ:
از طرف دیگر، فکر می کنم نام آ.س.ذ را نیز شنیده باشید. من شخصا به اخبار و تحلیل های او گوش می کنم تا دقیقا برعکس همان را برداشت کنم و می دانم که دروغ می گوید! او نیز به نحوی، نمونه ای دیگر است اما این هم تمام حرفم نبود!

جنگ:
ای مردم مظلوم کشور عزیزم، شما فقط بازیچه اید! فاحشگان شما را فریفته اند! و با هر موجی که به راه می افتد به سمتی می روید. بارها گفتم و نشنیدید! فکرش را کرده اید که یک رئیس جمهور دروغگو را می توان با دروغهای رسانه تطهیر کرد؟خونها به گردن این رسانه ها است! البته فکر نکنید که دیگران قدیس هستند! زمانی آنها هم ۱۷۰۰۰ نفر را در کوچه ها سلاخی کردند و حالا شده اند رسانه! چرا جلوی درب وزارت راه اعتراض نمیکنیم که سالانه ۲۴۰۰۰ نفر در جاده ها می میرند؟ بله به راستی این برای عده ای بهتر است. ای مردم ساده ی من، سهم شما فقط تلفات این جنگ است.

اتفاق:
وقتی که خبر سقوط هواپیما را شنیدم، متاسف شدم اما شوکه نشدم. به زودی چینیها برایمان سانحه شمار هم می سازند. این ماجرا از چندین جهت قابل بررسی است که در اینجا نمی توان بیان کرد! اما چرا وقتی پرواز در تمام کشورهای همسایه لغو شده است، پرترافیک ترین فرودگاه ایران هنوز پرواز دارد؟ نمی دانم چقدر با رادار آشنایی دارید اما اگر واقعا بجای آن هواپیما، یک موشک کروز بود و هدف قرار نمی گرفت، الان نصف تهران نبود. اگر شما پشت آن دستگاه لعنتی نشسته بودید، در عرض ۱۰ ثانیه چه می کردید؟ سالانه در ایران ۸۴۰۰۰ نفر در حوادث می میرند اما چه می شود که این ۱۸۰ نفر در این زمان اینقدر مطرح می شوند؟ بیایید و به اطراف نگاه کنید. بقول حافظ: چون نیک بنگری همه تزویر می کنند. بله هر کسی به دنبال منافع خودش است. حالا بیایید و تکفیرم کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه - کاشف

ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه - کاشف

امشب دوست عزیزی برایم گفت که چقدر دوست داشته برای کمک به بلوچستان بیاید اما نتوانسته. لازم شد که از معنای این جمله ی همیشگی یعنی: ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه بگویم.

وظیفه:
شاید مهمترین موضوع در این مبحث همین باشد که چه کسی وظیفه را به شما محول کرده است. اگر او را عادل، عاقل، عالم، سرشار از محبت، و در یک کلام رفیق یافتید، هرچه بگوید را خواهید پذیرفت. دقت کنید که چه کسی شما را موظف کرده. خدا، شیطان یا نفس خودتان؟ و برای تشخیص آن ببینید چه چیزی از شما میخواهد. اگر دیدید که ندایی در درونتان شما را دعوت به زنا میکند، این مطمئنا نیاز نفس خودتان است. درواقع دستوراتی که خدا در شریعت بیان داشته، سنگ میزان شناخت منبع همین وظایف است.

نتیجه:
بی توجهی به نتیجه ابدا باعث جبرگرایی مطلق نمی شود زیرا فقط کسی میتواند وظایف الهی را متوجه شود که با اراده ی خودش تسلیم اراده خدایش شود. تشخیص ماهیت وظیفه محوله هم به هیچ وجه سخت نیست. ابتدا ببینید که خدا در شریعت چه گفت، سپس ببینید که دلتان چه دوست دارد و در نهایت کاری را بکنید که هردو راضی باشند و مطمئن باشید: این وظیفه شما بوده که انجام دادید. گاهی ممکن است که اصلا از نتیجه آن کار باخبر نباشید و یا در نهایت ببینید که نتیجه ای متفاوت از چیزی که فکر میکردید داشته اما اگر بر مبنای اراده الهی تلاش کرده باشید، نتیجه همان چیزی خواهد بود که باید باشد. بله به راستی که نتیجه در دست خداست.

تلاش:
اگر قرار است همه چیز در اختیار خدا باشد، آیا لازم است که تلاش کنیم؟ بله قطعا باید تلاش کرد و این تلاش برای خودتان مفید است. زیرا وقتی که به گذشته نگاه می کنید، خواهید گفت: من تمام تلاشم را کردم و راضیم به خواست خدا. این باعث آرامش خودتان است. ضمنا خدا برای انجام کارهایش به ما نیازی ندارد اما این افتخار برای ماست که وسیله ای در جهت اجرای اراده او باشیم.

سطح:
چرا دوست دارید همه چیز را سطح بندی کنید؟ فراموش نکنیم که هیچکس برای انجام وظیفه تشویق نمی شود اما اگر انجام ندهد مستحق تنبیه است! خدا به هیچکس بیش از حد توانش محول نکرده و هرگز بابت چیزی که محول نکرده بازخواست نمیکند. ضمنا وظیفه هیچکس کوچکتر از دیگری نیست. ممکن است فکر کنید که وظیفه ی یک مادر خانه‌دار کمتر از رئیس جمهور است؛اما اگر دقت کنید، خواهید دید که نقش تربیت یک مادر و لقمه هایی که یک پدر بر سر سفره گذاشته، در رفتار همین رئیس جمهور مشهود است! هیچکس در هیچ چیزی بی تقصیر نیست. خودتان را بیگناه ندانید! این را حاضرم به شما اثبات کنم!بقول شمس تبریزی: هر مشکلی که به تو رسد از خود توست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی؟ - حضرت سعدی

تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی؟ - حضرت سعدی

امروز دو دلیل وجود داشت که به منطقه نروم. اول آنکه سرما خورده ام و باید استراحت کنم و دوم آنکه شنبه است و باید ساکت نشست. شاید این فرصتی بود که بتوانم از اتفاقات اینجا برایتان بنویسم.

چه کردیم؟
از زمانی که آمده ام، بسیاری از نقاط را بررسی کردیم، غذای گرم دادیم، ارزاق توزیع کردیم، در یکی از روستاها خانه هایی ساختیم، لوازم خانگی و آموزشی پخش کردیم، دمپایی دادیم، به درددل اهالی نشستیم و قرار است دو روستای دیگر را هم بازسازی کنیم. تیم پزشکی، دندانپزشکی و دامپزشکی نیز به زودی می رسند.

چه دیدیم؟
این روزها همه از وضعیت وخیم بلوچستان می گویند. بسیاری قصد دارند که وضعیت را بدتر از آنچه هست نشان دهند تا کمکهای مردمی را جمع آوری کنند اما باید منصف بود. درست است که روستاها آب، برق، گاز، تلفن، آنتن موبایل، دسترسی جاده ای، امکانات درمانی، مدرسه، سرویس بهداشتی و… ندارند اما چیزهایی هم دارند که برخی از ما نداریم. من در اینجا چیزی را دیدم که آنها نمی توانند ببینند. ای دوستان عزیزم، بلوچستان زیباست.

زندگی:
تاکنون با خود فکر کرده اید که یک انسان با چه چیزهایی زنده است؟ ممکن است مانند هرم مازلو، خوراک و پوشاک و مسکن را اصول زندگی بدانید اما در بلوچستان، متوجه ایرادات آن خواهید شد. اینجا می بینید که به راستی انسان با امید زنده است. همیشه تقابل امید و سختی باعث خیال‌پردازی و قهرمانسازی می شود و این نقطه ی تولد داستانهای رمانتیک و تراژدی است. مردم بلوچستان از دو دلداده به نام هانی و شِی‌مُرید سخن می گویند که اشعار بسیاری در وصف ایشان سروده شده است. واقعا چرا دلداده هایی مانند خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، طالب و زهره، هانی و شی‌مرید به یکدیگر نمی رسند؟ اینجا وقتی می گویم که در ۳۴ سالگی مجرد هستم، مسخره ام می کنند. بقول سعدی: تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - حضرت مولانا

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - حضرت مولانا

دابل:
ما قدیمی ها یک سری چیزها را به سختی یاد می گیریم. در زمان ما آدمها یا مجرد بودند و یا متاهل اما الان برخی سینگل هستند یعنی در رابطه با کسی نیستند و جالب است افرادی که در رابطه با هم هستند را دابل نمی گویند بلکه می گویند رل زده اند. احتمالا باید منظورشان Relationship باشد اما چرا دابل نمی شوند؟ آیا قرار است که اصلا در این رابطه ها کسی دابل شود؟ امشب می خواهم از تجربه ام برایتان بگویم.

زخمی:
شما شاید بعضی چیزها را ندانید و تجربه نکرده باشید. مثلا شاید ندانید که در پایان هرکدام از این رابطه ها، زخمی عمیق برایتان باقی خواهد ماند که تا ابد جایش درد می کند؛ و اگر همینطوری ادامه دهید، آنقدر زخمی می شوید که عملا خواهید مُرد! آیا کسی که دلش مرده است را باید زنده دانست؟

بازی ها:
چرا ما سینگل های قدیمی، از هر طرف به جریان نگاه می کنیم ع‌ش‌ق را نمی بینیم؟ ببخشید اما هرچه نگاه می کنم، هوس و طمع را می بینم که در زر ورقی از طلا پیچانده اند. این حتی آدم را به طلا هم بدبین می کند. این چه بازی است که چیزی جز باخت ندارد؟ رولت روسی می دانید چیست؟ دیر یا زود نوبت شماست.

نتایج:
باور کنید که اینها صرفا بیان تجربه است. احتمالا الان با خودتان می گویید که این سینگل قدیمی چه می فهمد؟ اما دوست من این موها در آسیاب سفید نشده است. به کاشف نگاه کنید که حالا به هر رابطه ای بدبین است و در آن چیزی جز شکست را نمی پندارد پس پشت جمله ای از شمس تبریزی قایم می شود که گفت: با خویشتنم خوش است. زین پس من و من! او الان با هیچکس رابطه عاطفی ندارد چون آنرا بی نتیجه می بیند. اگر روزی برایتان دوستی با دختر و پسر یکسان شد، می توانید مطمئن باشید که کارتان تمام است! زیرا وقتی برایتان یکسان خواهد بود که آینده ای با جنس مخالف را برای خود متصور نباشید و سعی کنید که این روابط هرگز عمیق نشود تا مبادا که مجددا زخمی دردناک بردارید. شاید برای همین است که در این رابطه ها هرگز دابل نمی شوند و دیگر حتی اگر کسی صادقانه بیاید، او و احساس به او را باور نکنند و با خود بگویند: اوه یک زخم جدید! بهتر است عمیق نشوم.

ولنتاین اکیدا مبارک.
حتی شما دوست عزیز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم - رهی معیری

گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم - رهی معیری

شاید صدای هیتلر را نشناسید اما تاریخ از دوره ای سخن میگوید که با فریادهای او ۴۰ میلیون نفر سلاخی شدند. سخن را باید خلاصه کنم و این است داستان ناراستان:

آناتومی:
همیشه حکومتها از دل جامعه شکل میگیرند. در ابتدا مردمی ناراضی که فکر میکنند با تغییر حکومت، زندگیشان بهتر میشود انقلاب کرده و افرادی که بهتر شعار میدهند را بر مسند قدرت می نشانند. این افراد نیز خود را پاسدار ایدئولوژی می‌بینند که سعادت جامعه را وعده میدهد پس طبیعی است هر حکومت تلاش میکند که ابتدا خود را حفظ کند تا بتواند در جهت مبانی ایدئولوژی که به نظر مقدس می آید تلاش کند. حالا این حکومت به خود حق هر کاری را می دهد چون هدفی مقدس دارد! توجه داشته باشید که این ماهیت دولت است و شرق و غرب ندارد.

قاعده‌:
دیروز به شدت ناراحت شدم. شخصی را میشناسم که کاندید شده و این اولین تجربه سیاسی اوست. او انسان خوبی بود تا دیروز که دیدم دروغ میگوید. آری به راستی که دروغ انتخاباتی قاعده بازی است! و شاید برای همین بود که خط سوم هرگز سیاسی نشد. سیاست را از هر جنبه ای که نگاه کنیم، در تضاد با اخلاق خدایی است و من به واقع نمیفهمم که چرا برخی در مقابل جدایی دین از سیاست مقاومت میکنند؟بیایید واقعبین باشید. شما با جدایی دین از سیاست، دین را در ذهن جامعه مصون میکنید. قبل از انقلاب با اینکه اصراری بر شریعت نبود اما اقبال بیشتری داشت زیرا اعتقادات به سیاست آلوده نمیشد. هرچه بالا بروید و پایین بیایید، سیاست در فاز عملیاتی کثیف است.

تحلیل:
آیا میدانید که رای من و شما در تشکیل مجلس نقشی ندارد؟ زیرا نماینده میتواند حتی با یک رأی انتخاب شود حالا باز بگویید رای بی رای ! اما وضعیت چگونه است؟ امسال بواسطه عملکرد افتضاح دولت، اصلاح طلب ها شانسی در انتخابات مجلس ندارند و اصولگرا ها هم مثل همیشه درگیر چنددستگی هستند. تمام احزاب که هیچکدام پشتوانه مردمی ندارند، سهمخواهی میکنند و اینگونه است که آقا و آقازاده ها همچنان هستند. رئیس مجلس از همین حالا قالیباف است. جوانهایی که به اسم کاندیدای مستقل مدعی استقلال هستند هم از قواعد پیرها پیروی میکنند. آراء و داراییهای نمایندگان همچنان شفاف نیست و درواقع هیچ چیزی تغییر نکرده و مردم شعارهایی بیربط میشنوند. به راستی نماینده مجلس باید قانونگزاری کند یا قول فعالیت اجرایی بدهد؟

حالا به صدای هیتلر دوباره گوش کنید. شاید در ابتدا آلمانی متوجه نمیشدید اما حالا میبینید که پیچیده نیست. آری زبان همه آنها یکسان است. کتاب قلعه حیوانات را خوانده اید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ - شفیعی کدکنی

هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ - شفیعی کدکنی

امشب می خواهم از شما دعوت کنم که با هم به سفر برویم. آیا مطمئن هستید؟

اطمینان:
چند شب پیش با خودم فکر می کردم که واقعا چه چیزی را می دانم؟ من می دانم که بسیاری را نمی دانم و حتی از وجود خیلی چیزها باخبر نیستم که بدانم. من هر چیزی را که می دانم، در واقع تنها تصور می کنم که می دانم اما گاهی می بینم که دانسته هایم اشتباه بوده و نمی دانستم. بنابراین هیچ چیزی را با اطمینان نمی توانم بگویم که می دانم. وقتی اطمینان از دانستن چیزی ندارم، در واقع نمی توانم بگویم که آنرا می دانم.

بیابان:
گاهی برخی براساس دانسته ها و اعتقاد خود بر دیگران قضاوت می کنند. حتی برخی بر آن تعصب هم دارند اما اینها سرابی است که فکر می کنیم می بینیم! بله این بیابان را باید تصوراتی دانست که ما حتی از وجود آنها مطمئن نیستیم پس چگونه اینقدر بر آن اصرار داریم؟ از کجا مطمئنیم که درست می دانیم درحالیکه حتی نمی دانیم خوابیم یا بیدار؟ شاید حالا که این متن را می خوانید خواب باشید و همه اینها ساخته ذهن خودتان! شاید مسخ شده اید!

سفر:
قدم اول در این سفر آن است که پیشداوری و تعصب را رها کنیم؛ پس حالا می توانیم آزاد تفکر کنیم. بله تعصب یعنی تفکری که آنقدر بر آن اصرار داشته باشیم که حتی اجازه شک را هم به خود ندهیم. کمی به اطراف خود نگاه کنید و بگویید که چه تعصب هایی دارید. مثلاً آیا فکر می کنید می میرید؟ کرونا شما را خواهد کشت؟ هر وقت که از این نگرانی رهایی یافتیم، حیات جاویدان خواهیم داشت. وقتی همه قالبهای ذهنی را درهم شکستیم، به بیداری و روشن شدگی خواهیم رسید.

مقصد:
ممکن است حالا بپرسید که خب قرار است به کجا بروم؟ چندی پیش، خواهش کردم که دوستان چیزی را پست کنند. راستش فقط تعداد معدودی دلیلش را پرسیدند و گفتم: دلیل را از من می پرسید؟ بله دلیل من برای من حجت است و شما استقلال تفکر دارید! چند شب پیش، دوستی میگفت فلانی را بلاک کن چون طرفدار فلانی است. گفتم او فقط بیچاره ای است که حتی فکرش هم برای خودش نیست. به راستی چقدر از تفکرات ما برای خودمان است و چقدر را به ما تزریق کرده اند؟ آیا مطمئن هستید؟

راهنما:
آیا فکر میکنید که شما در این سفر تنهایید؟ اگر پیشداوری را کنار بگذارید و دقیق به اطرافتان نگاه کنید، نشانه هایی را خواهید دید که با قواعد این سراب جور در نمی آید. همیشه دستی برای یاری‌تان دراز است و کافیست بپذیرید که هست و آنرا بگیرید. او دوستتان دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

چند روز پیش،دوستی گفت که از تفکر درست بنویسم. راستش قبلا پراکنده گفته بودیم و این پست جنبه جمعبندی دارد. من قصد ندارم جملات انگیزشی بگویم زیرا سخنرانان انگیزشی فراوانند پس چیزی خواهم گفت که به ندرت جایی گفته شده.

استقلال:
حداقل ۳۰ پست در مورد استقلال تفکر نوشتم.حالا بیایید ببینیم که چقدر از تفکرمان ساخته خودمان است و چقدر به ما تزریق شده؟ من هرگز به القای تفکراتم نپرداختم زیرا با اینکار، شما را محدود به فکر خودم می کردم و حتی خدا هم چنین کاری نمی کند. به راستی که بزرگترین ظالمان زمان ما رسانه ها هستند که استقلال تفکر را می دزدند.بله هیچکس بیطرف نیست حتی من و شما.

منشأ:
قبلا گفتیم که منشأ هر تفکری را باید خدا، نفس یا شیطان دانست و شناخت آن نیز سخت نیست. وقتی شما به غذا فکر می کنید، احتمالا گرسنه اید و این تفکر ناشی از نفس است. در بیان خلاصه،نفس را نباید سرکوب کرد زیرا آنرا خدا برای بقای انسان قرار داد و جهت تامین آن راهکار گفت.

دانش:
بقول حافظ: فکر هرکس بقدر همت اوست . دانش نتیجه تجربه است و با افزایش دانش، زاویه دید و تفکر گسترش خواهد یافت و اصلی ترین راه افزایش دانش، مطالعه است. دقت کنیم که با مطالعه در تفکرات سایرین، استقلال فکری خود را تباه نسازیم بلکه بیطرفانه در آن فکر کنیم و بگوییم: شاید غلط باشد.

نفی:
مارکس خدا را نمی شناخت اما جمله جالبی گفت: حتی اگر ۴میلیارد نفر به چیزی احمقانه باور داشته باشند، آن چیز بازهم احمقانه است . هر وقت چیزی را درست یافتید، لازم نیست همرنگ جماعت شوید و آنها نیز شما را تکفیر می کنند. اخطار می دهم که دانستن باعث تنهاییست.

تعصب:
نمی دانم این چندمین بار است که در مورد تعصب گفتگو داریم. تعصب یعنی اعتقادی که حتی اجازه شک در مورد آن را به خود ندهیم. ما گاهی فراموش می کنیم که مطلق فقط خداست نه تفکر و بینش ما نسبت به او. اگر چهارچوبهای ذهنی خود را بشکنیم، به چیزهایی فکر خواهیم کرد که اجازه آنرا به خود نمی دادیم و اینکار باعث گسترش افق دید می شود.

دانای کل:
ما عقل کامل نیستیم پس تکبر نکنیم و بجای اتکا به عقل خودمان، به کلام خدا، بزرگان، مشورت و خصوصا مکاشفه توجه داشته باشیم. از آنجایی که خدا لال نیست، متواضعانه سوال خودرا از او بپرسید و منتظر نشانه ها باشید.او جواب می دهد.

نتیجه:
بیاییم نتیجه گرایی را کنار بگذاریم و باور کنیم که: ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه . ما تنها وظیفه داریم که به درستی و در حد توان خود عمل کنیم و نتیجه در دست خداست. به او اعتماد کنید و باور کنید که بهترین را رقم میزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
از این مرگ صورت نگر تا نترسی، از ایت زندگی ترس که اکنون در آنی - سنائی غزنوی

از این مرگ صورت نگر تا نترسی، از ایت زندگی ترس که اکنون در آنی - سنائی غزنوی

با توجه به تبدیل شدن موضوع کرونابه یک مسئله اجتماعی، در مورد تحقیقات حول محور آن می نویسم و از شما خواهش میکنم که اگر مفید دانستید انتشار دهید. در اینجا از بیان مسائل عمومی صرفنظر کرده و به مطالبی که مهمتر است می پردازم:

  • ماسک باعث جلوگیری از بیماری نمی شود بلکه مانع انتقال آن از فرد بیمار در اثر سرفه به دیگران می گردد. بیخودی صف نبندید و هر ماسک را ۷۰.۰۰۰ تومان نخرید.
  • ویروس کرونا فقط افرادی را تهدید می کند که دچار ضعف در سیستم ایمنی هستند یعنی بیماری دیگری داشته و یا سن بالایی دارند. در سایر موارد، این ویروس حتی بدون مراجعه به پزشک هم درمان شده است. بسیاری از ما ممکن است کروناویروس را گرفته باشیم و خوب شده باشیم.
  • طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، قدرت شیوع کرونا ویروس بسیار کمتر از آنفلوآنزا است (۲.۲ به ازای هر نفر) سالانه ۱۲۰۰۰ نفر فقط در آمریکا بر اثر آنفلوآنزا میمیرند و خطر آن بسیار بیشتر از کرونا است.
  • بیماری کرونا فقط از طریق چشم، دهان و بینی منتقل می شود پس دستان خود را بشویید و نگران جذب از طریق پوست نباشید.
  • کسی که بیمار بوده و درمان شده، ناقل کرونا نیست اما ممکن است دوباره بیمار شود.
  • تا حالا گزارشی مبنی بر ابتلای کودکان زیر ۱۴ سال در جهان اعلام نشده و فقط کودکانی بیمار شدند که بیماری دیگری باعث ضعف آنها بوده است.
  • حالا که مدارس تعطیل است لطفا بجای رفتن به شمال،در خانه خود بنشینید زیرا ممکن است خودتان ناقل بیماری باشید و دیگران را بیمار کنید.
  • سیستم پزشکی ایران بقدری پیشرفته است که مبدا توریسم پزشکی در خاورمیانه شده. کشورهای همسایه که مرزهای خود را بسته اند نگرانند زیرا حتی امکان شناسایی بیماری را هم ندارند. همین حالا ممکن است در آن کشورها شیوع کرونا باشد و خودشان ندانند.
  • ایرانیان بسیار مقاوم تر از چینیها هستند.به گزارش رئیس بیمارستان مسیح دانشوری ،دوره درمان کرونا در این بیمارستان بسیار کوتاهتر از بیمارستانهای چین است.


ترس:
آیا می دانید که این ویروس مانند ایدز و ابولا در آزمایشگاه ساخته شده؟همیشه راهکار تمام ایدئولوژیها در مطیع سازی جامعه، ترساندن است زیرا تفکر جامعه مختل شده و ممکن است دست به هرکاری بزند. مثلاً ترس از دوزخ باعث جنگهای صلیبی شد یا در قرون وسطی هر زنی که گربه ای در کنارش بود را از ترس خشم خدا و به اتهام جادوگری، زنده می سوزاندند. همچنین برای اختلال در عملکرد یک جامعه، کافیست مردم آنرا بترسانید. ضربه ای که کرونا به اقتصاد چین زد به مراتب بیشتر از تحریمها بود.
هشیار باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
شادی ز میان غم بر انگیز - حضرت مولانا

شادی ز میان غم بر انگیز - حضرت مولانا

مسابقه:
امشب قصد دارم برای اولین بار مسابقه ای از عجیب ترین سوالاتی که از من پرسیده شده است را برگزار کنم. امیدوارم همانقدر که من از خواندن آنها می خندم، برای شما هم لحظاتی شاد فراهم کنم. توجه داشته باشید که تقریبا هر روز از این دست سوالات از من پرسیده می شود. به نظر شما کدام جالبتر است؟

  • چرا خدا به بنی اسرائیل دستور جنگ داد؟
  • جواب: ببخشید من خدا نیستم.

  • ابراهیم بیشتر فرزندش را دوست داشت یا یعقوب؟
  • جواب: من ابراهیم هستم یا یعقوب؟

  • «پس از ۵۰ خط توضیح در مورد موسی»، به راستی موسی که بود؟
  • پاسخ: به راستی همینی که گفتید بود.

  • اگر مثل زمان دایناسورها، شهاب سنگ به زمین بخورد چه می شود؟
  • جواب: می میریم.

  • اگر کرونا بگیریم چه می شود؟
  • جواب: بیمار می شویم.

  • آیا فرشته ها که اختیار ندارند، گناه می کنند؟
  • جواب: خیر نمی کنند.

  • اگر یک روز خودم را در خیابان دیدم، اول از همه چه بگویم؟
  • جواب: اول سلام کنید.

  • ⁦چرا من پیغمبر نیستم؟
  • جواب: چون خدا پیغامی نداده که برسانید.

  • ⁦«در مجلس ختم مادربزرگش». در ذهن من چه می گذرد؟
  • جواب: مادر بزرگت.
  • ادامه: عه از کجا فهمیدی؟

  • ⁦من که هستم؟
  • جواب: اسم شما چیست؟
  • ادامه: طاهره.

  • ⁦اگر روزی دوباره بخواهم حامله شوم چه می شود؟
  • جواب: مجددا بچه دار می شوید.

  • ⁦از وقتی کار نمی کنم بی پول شدم. باید چکار کنم؟
  • جواب: کار کنید.

  • ⁦تا ابد به او وفادار می مانم اما تا کی منتظرش باشم؟
  • جواب: تا ابد.


سوالات بسیار بیشتر از اینهاست و مطمئنم که جوابها برای دوستان بسیار مهم بوده اما آیا اینها را خودشان نمی دانستند؟ اگر به سوالات دقت کنید، می بینید که جواب تمام آنها در خود سوال بود. به نظرم بهتر است قبل از پرسیدن، یک بار به خود سوال توجه کنیم.آنوقت خواهیم دید که جواب هم پیش خودمان بوده است. بقول سعدی:«چو دانی و پرسی سوالت خطاست». امیدوارم در این زمان که نیاز به شادی داریم، توانسته باشم لبخند را بر لبانتان بیاورم. راستی به نظر شما کدام سوال و جواب جالبتر بود؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مرگ پایان کبوتر نیست - سهراب سپهری

مرگ پایان کبوتر نیست - سهراب سپهری

میگویند وقتی مولانا از دنیا رفت جشن گرفتند. او چیزهایی فهمیده بود که شاید شما ندانید. چون مطالب زیاد است، مجبورم خلاصه بیان کنم و از این بابت پوزش میطلبم.

ترس:
اگر می پذیرفتیم که این جهان پلی برای عبور است، اینقدر از مرگ نمی ترسیدیم. ما باور نمی کنیم که اگر به آن طرف پل برویم، به دغدغه های اینجا لبخند می‌زنیم و خواهیم گفت که چقدر کوچک بودند.

مسئولیت:
گاهی فراموش می کنیم که اصلی ترین مسئولیت ما گذشتن از همین پل است. بیایید به مسئولیتهایمان نگاهی کنیم که چقدرش را خدا محول کرد و چقدر را خودمان ساختیم؟ وظایف خدایی مشخص اند و قصد ندارم بیان کنم چون اینگونه راحت تر هستید و خدا هیچکس را بخاطر چیزی که نمی داند بازخواست نمی کند. اما نگاه کنیم به مسئولیتهایی که برای خودمان ساختیم و سعی کنیم که وظایف خودساخته باعث اختلال در وظایف الهی نشود و یک بار از بیرون به آنها نگاه کنیم. به راستی چقدر از آنها بی اهمیت هستند و چقدر خودمان را در دردسر انداخته ایم…

مجازات:
یرای بعد از مرگ نگران نباشید چون احتمالا بهتر از اینجاست. بیایید به این فکر کنیم که قرار است بابت کارهای اشتباه مجازات شویم. برای مثال، فکر کنید که باید سنگی داغ را به مدت نیم ساعت در دست بگیریم. اما نیم ساعت در جایی که زمان معنی ندارد، می تواند یک لحظه و یا از ازل تا ابد باشد! ما هر کاری که کرده باشیم، امکانش هست که کیفر نیم ساعته ی طولانی نصیبمان شود پس بیایید به سازنده ی زمان پناه ببریم و باور کنیم که با یک «ببخشید» می بخشد. آنوقت برایمان تفاوتی نخواهد داشت که الان بمیریم یا ۱۰۰۰ سال دیگر چون دیگر نگران مجازات یا مسئولیتهای خودساخته نیستیم.

فشار قبر:
فکرش را بکنید که چیزی بینهایت بزرگ با توانایی های عظیم را در یک قوطی کبریت جا داده باشند. حالا به جسم خود نگاه کنید. بله به راستی که روحی بی‌ابعاد و توانایی های خارق‌العاده در این جسم اسیر است و این فشار دردناک بعد از مرگ به پایان میرسد. به نظر من فشار قبر یعنی به تو آزادی را نشان دهند ولی اجازه ندهند که آزاد شوی! درد یعنی حضور در این جسم!

فراموشی:
اما به فراموش شدن هم فکر نکنیم.این خیلی خوب است که در راحت تر شدن زندگی انسانها نقشی مفید داشته باشیم اما مهم نیست که اسمی از ما باقی بماند. مطمئن باشید بعد از مرگ خواهیم خندید که خواستیم روی این پل یادگاری بنویسیم! اما خوشا بحال کسی که پل را برای عبور سایرین بهتر کرد. بله این افتخار است.

این پست را برای کسانی که در سوگ عزیزی بوده و یا با توجه به شرایط موجود در هراس از مرگ هستند بفرستید تا باعث التیام ایشان باشید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
عید نمی دهد فرح بی نظر هلال تو - حضرت مولانا

عید نمی دهد فرح بی نظر هلال تو - حضرت مولانا

این پنجمین عید است که به شما تبریک می گویم. امسال هم هرطور که بود گذشت و خاطرات می مانند. این عیدی من به شماست…

گذشت:
اما چه سالی بود! از سه برابر شدن قیمت بنزین و اعتراضات سراسری و قطع اینترنت گرفته تا ترور فرمانده نظامی و حمله موشکی و هدف قرار گرفتن هواپیما. سراب زلزله آمد و سرپل‌ذهاب هنوز ویران است. شمال و جنوب و شرق و غرب کشور را آب برد و آهسته سخن بگویید که مردان بحران در خوابند. آخر هم که عده ای خفاش خوردند و عده ای راه را باز گذاشتند تا عده ای بیخبر از همه جا بیمار شدند. و من در کل این اتفاقات، چیزی ندیدم جز رشادت سربازان ملت و فرزندان خودجوش میهن که دربه‌در بدنبال انسان کامل بودند.

گذشتیم:
اما برخی عزیزی را از دست دادیم و برخی بارها شکستیم. برخی جیبمان خالی ماند و برخی دلمان. برخی متهم شدیم و برخی قضاوت اما از همه گذشتیم. بله ما یک قدم به پایان این پل نزدیکتر شدیم و چرا غمگین باشیم وقتی همه چیز فقط یک پل است برای عبور؟ روزی خواهد رسید که همه ی این روزها مانند تصویری از جلوی چشممان خواهد گذشت و خواهیم خندید به این شوخی ها. بقول حسین صفا: «که زندگی دو سه نخ کام است [از سیگار]، و عمر سرفه ی کوتاهی»…

شکستیم:
بله شکستیم و شکستند. یکی غرور،یکی حرمت، یکی دل، یکی اعتقاد، و هر کسی چیزی را شکست اما خوشا بحال آنکه شکسته ها را ترمیم کرد؛ هرچند مثل روز اول نشد و تنها خاطرات باقی ماند. خیلی از ما مسئولیت رفتارمان را پذیرفتیم و البته برخی هم نپذیرفتیم. ای دوستان، پذیرش یک اشتباه در عمل است نه به کلام. بقول سعدی: «تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی». برای جبران اشتباهتان چه کردید؟ آیا رها کردید به امان خدا؟

مردگان:
حالا بگو که آیا سیل و زلزله و بیماری و مرگ و میر یک ملت را از پا در می‌آورد؟به یاد جمله ای از شمس تبریزی افتادم که می گفت: «ع‌ش‌ق و اعتقاد دلیر کند،و همه ترسها بِبَرد». به راستی دشمن تو کسی است که ع‌ش‌ق و اعتقاد را در تو کشت! کسی که امید را در تو سلاخی کرد! تو وقتی مرده ای که ناامیدی!

خدا باش!
اما آیا می توانی مرده ای را زنده کنی؟بله البته! تو می توانی با یک تماس و یا یک پیام، مرده ای را زنده کنی؛ پس منتظر چه هستی؟ فروغی بسطامی می گفت: «او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال». آیا کسی هست که این را در مورد تو بگوید؟به فکر کسانی باش که هر لحظه به یادت هستند. بقول عراقی: «نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی». اینجاست که مرگ و زندگی در دست توست! تا حالا خودت را در جایگاه خدایی فرض کرده ای؟

عیدتان مبارک.
شما هم این متن را به عزیزانتان عیدی دهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترسها را ببرد - حضرت شمس تبریزی

اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترسها را ببرد - حضرت شمس تبریزی

قبلا بصورت پراکنده به این موضوع اشاره شده بود اما اینجا لازم است آنرا بصورت تفصیلی بررسی کنیم .بقول شمس تبریزی: «اعتقاد و ع‌ش‌ق دلیر کُند و همه دردها ببرد».

دلاور:
به راستی چه چیزی باعث می شود که انسان در بدترین شرایط دوام آورد؟ آیا نقطه اشتراک بین یک داعشی، جنگجوی صلیبی، سرباز کمونیست، رزمنده ایرانی، افسر اسرائیلی و… را می دانید؟ بله همه ی ایشان صرفنظر از صحیح بودن ایدئولوژی‌شان، به چیزی معتقدند که برای آن جان می دهند و همین اعتقاد [درست یا غلط] از یک انسان عادی دلاور می سازد.

دردها را ببرد:
شاید با خودتان بگویید: «فلان اعتقاد غلط است» اما به راستی تو چکاره ای که در مورد اعتقاد کسی نظر می دهی؟داستان موسی و شبان را فراموش کردی؟ و آیا عیسی نبود که به شفا یافتگان می گفت: «ایمانت تورا شفا داد»؟ آیا عیسی فقط کسانی که با او هم‌ایمان و هم‌عقیده بودند را شفا می داد؟ آری به هرچه که میخواهید معتقد باشید تا اعجاز را ببینید!

ع‌ش‌ق:
بله ع‌ش‌ق و اعتقاد دو بازوی مرد خداست و پرواز با وجود هردو ممکن است. هر کسی که به چیزی معتقد باشد، ع‌ش‌ق را در او متجلی خواهد دید؛ مثلا یک معتقد به کمونیسم، به آرمان خود عشق می ورزد و یا یک شخص معتقد به علایق انسانی، عشق را در معشوقه خود خواهد یافت اما از عشق تا ع‌ش‌ق یک دنیا فاصله است که گفتن از آن نیز لیاقت می خواهد. شاید اعتقاد برای کسی زمینه تصفیه دل و حضور ع‌ش‌ق باشد و ع‌ش‌ق نیز نقطه تعالی اعتقاد؛ اما در هر دو حالت، نمی توان یکی را از دیگری مبری دانست.

اعتقاد:
چند روز پیش اتفاق جالبی رخ داد. رئیس جمهور آمریکا دستور داد تا یک روز را به دعا تخصیص دهند، حال آنکه اگر همین اتفاق در ایران بود، عده ای اعتقاد مردم را تضعیف و تمسخر می کردند. به نظر من، کثیف ترین موجودات تاریخ کسانی هستند که برای مطامع شخصی خویش، ایمان [چه درست و چه غلط] کسی را تخریب می کنند. اصلا مگر معیار تشخیص تویی؟ ای انسان دشمنان خود و خدایت را بشناس! و وای بر کسی که اعتقادی را سست کرد!

اختلاف:
شاید برایتان سوال شده باشد که کسی با اعتقادی که شما آنرا غلط می دانید، چگونه است که شفا می گیرد؟ مگر از راه غلط هم می شود؟ مگر می شود که در یک بتکده شفا یافت؟ هیهات که با این تفکرات، چقدر خدایت را بجای آنکه جلال دهی، حقیر می شماری. خدایی که من می شناسم آنقدر مهربان است که اگر کسی به سمت او حرکت کند، خودش برایش مسیر ساخته و دستش را می گیرد؛ و آیا فراموش کرده ای که بقول شیخ بهایی: «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ - وحشی بافقی

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ - وحشی بافقی

محله ی ما بر روی تپه ای است و اینجا را زیاد مه می گیرد. امروز باران می بارد و گویا چراغهای پارکینگ هنوز نفهمیده اند که روز شده. متاسفانه باز هم به یاد خدا افتادم…

خواب:
آیا می دانید که چرا شبها خواب می بینیم؟ روانشناسان می گویند وقتی خواب می بینیم که ارتباط ما با حواس پنجگانه قطع می شود و در این زمان است که مجالی برای بروز ناخودآگاه فراهم می شود. در آن زمان است که خواب می بینیم.

خودشناسی در مه:
یادم است که یک بار کسی پرسید: «خدا چه بویی دارد؟». گفتم: «بوی خاک و باران» و حالا متاسفم که در مه به یاد خدا افتادم. امروز مه باعث شد که چیزی نبینم؛ و صدای باران بر روی سقف پارکینگ آنقدر بود که صدایی نشنوم؛ بوی خاک آنقدر است که بویی حس نکنم؛ و چون همه جا خیس است چیزی را لمس نکنم و متاسفانه در این زمان است که به یاد خدا هستم. این چگونه ایمان است؟گویا باید هیچ چیزی نباشد تا او را درک کنم و انگار همه چیز از او مهمتر است.

لائوتسه:
در مکتب اعتقادی چین، از سه حقیقت بزرگ نام می برند که یکی از آنها لائوتسه است. او شخصی بود که اعتقاد داشت باید با طبیعت همجهت شد تا حقایقی را فهمید. من با او در مورد درک حقایق از طبیعت موافقم اما فکر می کنم که باید از طبیعت و علوم تجربی گذشت تا حقایق را درک کرد. کسی که در چهارچوب علوم تجربی و طبیعی تفکر می کند، چیزی جز آنچه توسط حواس خود حس می کند نخواهد یافت؛ حال آنکه حقیقت در جایی ماورای این حواس است.

خداشناسی در هیچ:
چه می شود که کسی وحشی می شود؟ روزی دوستی نوشته بود: «شریعت می گوید: مال تو مال خودت، مال من هم مال خودم. طریقت می گوید: مال تو مال خودت، مال من هم مال تو. معرفت می گوید: نه مال منی هست نه مال تویی. اما حقیقت می گوید: نه تو هستی و نه من!». آیا آشنا نیست وقتی مولانا می گفت: «چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من»؟ و این همان زمان است که وحشی می گفت: «به سودای تو مشغولم، ز غوغای جهان فارغ»

حالا که به اطراف نگاه می کنم، می بینم که مه رفته. گویا لحظه ای آمد تا این پیام را برساند و رفت و من می دانم که اینها اهمیت ندارد مگر برای عده ای قلیل و اهل نظر. ببخشید اگر وقتتان را هدر دادم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است - شمس تبریزی

من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است - شمس تبریزی

واقعیت این است که همه ی ما تنهاییم اما شاید ندانیم که این تنهایی چقدر است. امشب با مشخص سازی معیار، به بررسی میزان تنهایی خودمان می پردازیم بنابراین ابتدا باید مشخص کنیم که نبودن چه کسی در چه جایگاهی باعث تنهایی ما شده است.

  1. دوست نادان: او همیشه خطرناکترین تهدید برای هر کسی است. نشانه ی آنها اظهار نظر در هر موضوعی بدون داشتن دانش کافی است
  2. منافق: او کسی است که ظاهر و باطنش با هم فرق دارد و شما به او اعتماد می کنید اما او به اعتماد شما خیانت می کند.
  3. دشمن: بقول شمس تبریزی:«کافران را دوست می دارم. از این وجه که دعوی دوستی نمی کنند؛ می گویند ما کافریم! دشمنیم!»
  4. عموم: اینها همه ی مردم هستند که ممکن است تبدیل به دوست یا دشمن شوند؛ ما نسبت به عموم، مسئولیت اجتماعی داریم نه وابستگی عاطفی.
  5. آشنایان: کسانی هستند که ایشان را می‌شناسیم و با آنها در ارتباطیم اما نسبت به آنها وابستگی عاطفی نداریم مثلا همکاران.
  6. بستگان: یعنی هر کسی که سببی و نسبی با ما در ارتباط باشد و ما در قبال این افراد هم وظایف اجتماعی بیشتری نسبت به عموم داریم.
  7. خانواده: این اقوام یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر و ما نسبت به ایشان مسئولیت بیشتر و وابستگی عاطفی داریم.
  8. دوست: این دسته از خانواده و فامیل نیز به ما نزدیکتر هستند. فراموش نکنیم که ما می توانیم افراد را با توجه به شرایط به دسته های دیگر منتقل کنیم. مثلاً می توان برادر را از گروه خانواده به گروه دوستان و یا دشمنان بُرد! و این وابسته به رفتار خودشان است. تعریف دوستی همان حد اعلای وفاداری است و حتی همسر نیز در این دسته قرار می گیرد. توجه داشته باشیم که اولیت بندی بین دوستان بر اساس معیارهای شخصی است.
  9. رفیق: آیا رفیق خود را می شناسید؟اگر نمی شناسید واقعا تنهایید! جایی در وصف او گفته شده: «ای رفیقی که غیر از تو رفیقی نیست…» و البته صوفی در مرتبه وحدت، رفیق را در همه چیز و همه چیز را در رفیق می بیند. بقول شیخ بهایی: «یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید».


تنهایی شناسی:
مشخص است که تنهایی ناشی از گروه اول و دوم مطلقا بد نیست اما حتی دشمن هم لایق احترام است. بله هرکدام از ما در دسته ای تنهاییم و با خود می گوییم: «من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است». تنهایی در گروه های بعدی گاهی لازم و گاهی دردناک است اما بیچاره کسی که رفیق ندارد و یا او را در کسی نمی بیند. برای همین بود که اخطار می دادم:«اعتقاد کسی را هرچند غلط سست نکنید!». رفیق را از کسی نگیرید!او با این تنهایی چه کند؟ کسی که اعتقادی را سست کند دشمن است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من - خیام

چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من - خیام

تاکنون بسیاری سعی کرده اند به شناخت خود، جهان و خدا بپردازند اما اکثرا به نتیجه نرسیده اند. شاید ایراد در بررسی و نگاه است. امروز گفتاری را به زبان ساده خواهید شنید از جنس عرفان.

غار:
افلاطون در مثال جالبی می گوید: «همه در غار بودند و تصاویری را می دیدند که بر اثر عبور اجسام از جلوی غار، بر دیوار آن نقش می بست. آنها می پنداشتند که حقیقت همین تصاویر است اما روزی کسی به خود جرات داد و از غار بیرون آمد و حقیقت را دید. بله او خورشید را دیده بود و وقتی که به غار برگشت، آنچه دیده بود را تعریف کرد. همه به او گفتند: «دیوانه». گفتن حقیقت نتیجه ای جز تکفیر ندارد…

سینما جهان:
آیا تاکنون به سینما رفته اید؟ تصویر کودکی را فرض کنید که در حال بازی‌ست اما آیا کودک در سینماست؟ گفته شده که «خدا نور آسمانها و زمین است» و «خدا منشأ همه چیز است». بله خدا هم نور است و هم منشأ نور و این جهان چیز نیست جز یک سینما. شاید شنیده باشید که «این جهان محل تجلی صفات خدا ست» و این همان گفتار خیام است که: «چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من». ما فقط تجلیاتی از نور هستیم که بر پرده ای تابانیده شده.

پروژکتور:
لحظه ای که برای اولین بار جلوی پروژکتور ایستادم را فراموش نمی کنم. دیگر خبری از تصویر کودک درحال بازی نبود و چیزی نبود جز نورهای رنگارنگ که در چشمم تابیده می شد و آنقدر شدید بود که چیزی غیر از آن نمی دیدم.برای دیدن نور باید از جای خود بلند شوید و بروید تا روبروی پروژکتور و پشت به تصاویر باشید. اگر نور شدید باشد و پرده هم وسیع، کسی شما را از آن پایین نخواهد دید. حالا شما در نور محو شده اید.

سقوط پرده:
حالا فهمیدیم که ما و دنیای ما فقط تصویری بر روی پرده است. این تصویر تجلی خداست و از او جدا نیست بلکه وابسته به اوست. حالا فرض کنید که پشت این پرده سینما هیچ چیزی تا بینهایت نیست و ناگهان پرده سقوط کند. آنگاه این تصویر تا بینهایت خواهد رفت و تمام نیستی را خواهد گرفت. بقول شمس تبریزی :«تو عالم بیکرانی».

تراژدی:
شاید با خودتان بگویید که چرا جهان آکنده از غم و درد است؟ اما شما به تماشای فیلمهای تراژدی هم نشسته اید. بله این اختیار بازیگران است که چه نقشی را ایفا کنند اما این چیزی از اعجاز و خلق اثر هنری نمی کاهد. او خالق زیباییست و هرچه هست زیباست.

تمام چیزی که در این مطلب بیان شد، خلاصه ای از مبحث وحدت وجود بود. می دانم که شما تعاریف زیباتری نیز دارید که بیان آن کمک به تکمیل این گفتار می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

امشب در مورد یکی از عادتهای ناپسندمان سخن بگوییم که آنقدر برایمان عادی شده که به آن بی تفاوتیم. قطعا همه ما اشتباهاتی داشته ایم اما به چه بهایی؟

جواز:
آیا تاکنون کاری که می دانستید اشتباه است را انجام داده اید؟ اگر از کسی بپرسیم که «چرا فحش می دهی؟»، احتمالا خواهد گفت: «چون او فلان رفتار را کرد!». آیا او نمی داند که هنوز هم رفتارش به همان اندازه اشتباه است؟ ما همیشه به دنبال راهی برای توجیه رفتارهایمان هستیم تا با وجدانمان درگیر نشویم اما هیچ توجیهی برای انجام یک اشتباه مناسب نیست و آن رفتار هنوز هم غلط است. به نظر شما دلیل این توجیهات چیست؟

چند دلیل:
می دانم که دلایل این رفتارها زیاد است اما باید دقت کنیم که دلیل است یا دلیل‌تراشی؟ در اینجا لازم است که به برخی از مهمترین زیرمایه های بروز اینگونه رفتارها اشاره کنیم:

  • ⁦خشم: آیا می شود خشم را در بروز کارهای غلط ندید؟ گاهی می بینید شخصی آنقدر عصبی است که نمی تواند درست و غلط را تشخیص دهد و این عدم کنترل به معنی ضعف ثبات روانی است.
  • ترس: تمام پاسخهایی که در توجیه رفتارهای غلط بیان می شود ناشی از ترس است! انسانهای شجاع مسئولیت اشتباهات خود را می پذیرند اما ترسوها همیشه درحال فرار و فرافکنی هستند.
  • ضعف: مشخص است کسی که در فکر تلافی است، تلاش کافی برای وسعت دادن به روح خود را نداشته است.رفتار تلافی‌جویانه ناشی از عدم بخشش و ضعف ایمان است.
  • تربیت: اما همیشه نباید یک فرد را مقصر رفتارهای غلط دانست و بسیاری از رفتارها از تربیت ناشی می شوند.گاهی والدین به اندازه ی خود شخص در رفتارهایش مقصرند و آن عملکرد ناشی از ضعف تربیت است.
  • فرهنگ: چه بخواهیم و چه نخواهیم، اینگونه مسائل برای ما تبدیل به فرهنگ شده است اما فراموش نکنیم که ایرادات فرهنگی هم برای ما مجوز نیست!در روز رستاخیز خواهند گفت: «تو می دانستی غلط است همانطور که بقیه می دانستند. حالا همگی مجازات می شوید!».
  • مسئولیت: حتما شنیده اید که می گویند: «تقصیر خودش بود» اما این غلط است.این شمایید که مسئول اشتباهات و رفتار خودتانید و او هم مسئول رفتار خودش است.
  • تکرار: معمولا تکرار هر عملی باعث شکل گیری عادت و سپس بخشی از شخصیت فرد می شود. شاید این رفتار را آنقدر دیده اید و تکرار کرده اید که اصلا به آن فکر هم نمی کنید.


جمع بندی:
جایی گفته شده که کلمه «انسان» ریشه در «نسیان» یا فراموشی دارد و به راستی که انسان فراموشکار است. ما گاهی فراموش می کنیم که ارتکاب یک رفتار غلط نیاز به دلیل ندارد. بله رفتار غلط همیشه و تحت هر شرایط غلط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بالاخره امسال با توجه به شیوع کرونا روزه بگیریم یا نگیریم؟

بالاخره امسال با توجه به شیوع کرونا روزه بگیریم یا نگیریم؟

مرجع:
بسیار می شنویم که روزه داری باعث تقویت سیستم ایمنی می شود و احتمالا منبع این گفتارها را باید تحقیق خانم دکتر تانیا دارف در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دانست. در این تحقیق گفته شده:«بیمارانی که دو روز قبل از شیمی درمانی به مدت بسیار محدود(یعنی ۲ الی ۴ روز) روزه گرفته اند نسبت به فرایند درمان واکنش بهتری داشته اند. بنابراین پیشنهاد می شود در هر شش ماه به مدت ۲ الی ۴ روز یعنی جمعا ۸ روز در سال بصورت غیر پیوسته روزه گرفته شود». تا این لحظه برای اینجانب احراز نشده که منظور خانم دکتر تانیا دارف، روزه داری به سبک اسلامی (یعنی محدودیت کامل خوردن و آشامیشدن در کل روز) بوده و یا روزه داری مسیحی و یهودی (که در آن خوردن برخی خوراکیها مثلا گوشت قرمز به مدت یک ساعت الی چند روز محدود می شود).

نظر پزشک:
سرکار خانم دکتر هوشمند «متخصص تغذیه از هلند»، پنج نکته را اعلام کردند که در اینجا بیان می شود. باید توجه داشت که برای روزه گرفتن، باید هر پنج شرط را رعایت کنید:

  1. کسانی که به هر دلیلی قصد روزه گرفتن دارند،باید بتوانند حتما در فاصله افطار تا سحر،آب از دست رفته را جبران کنند زیرا در غیر اینصورت سیستم ایمنی بدن به شدت تضعیف می شود.
  2. با توجه به بازسازی سیستم ایمنی بدن در خواب، روزه داران باید حتما ۶ الی ۸ ساعت در شبانه روز بخواب مفید داشته باشند.
  3. حدود ۱۰۰ گرم قند باعث اختلال در بازسازی سیستم ایمنی بدن به مدت حدود ۵ ساعت می شود.
  4. رعایت بهداشت با توجه به شیوع کرونا در هر حالت لازم است.
  5. روزه گرفتن به سبک اسلامی در ماه هایی که طول روز کوتاه است، برای کسانی که بیماریهای زمینه ای ندارند، با فرض موارد فوق ایرادی ندارد.در غیر اینصورت نه تنها توصیه نمی شود بلکه ضایعات جبران ناپذیری بر دستگاه ایمنی خواهد داشت.


نظر اسلام:
پس از مشورت با شیخ مجتبی خلیلی، مشخص شد طبق نظر فقیه اسلامی،روزه گرفتن با فرض سه شرط ممنوع و بلکه «حرام» است.لازم بذکر است که حتی «احتمال» بروز هرکدام به تنهایی کفایت می کند و لازم به یقین نیست:

  1. ایجاد بیماری(یا افزایش امکان ابتلا)
  2. و یا تشدید بیماری
  3. و یا افزایش طول بیماری و تأخیر در سلامت


نظر حقوقدان:
طبق نظر دکتر مهداد هوشمند (وکیل و حقوقدان) مطابق مواد ۶، ۷، ۹، ۱۲، ۲۰، ۲۱، ۲۲ قانون «طرز جلوگیری از بیماریهای آمیزشی و واگیردار» مصوب ۱۳۲۰ و مواد ۲۹۰، ۲۹۱، ۲۹۵، ۳۰۲ «قانون مجازات اسلامی» با کسانی که در زمینه حفظ امنیت اجتماعی کوتاهی و یا سهل‌انگاری کنند نیز امکان برخوردهای مختلفی از پرداخت جزای نقدی تا قصاص وجود دارد!

مسئولیت اجتماعی:
علاوه بر تمام مواردی که در فوق اعلام شد، باید جنبه ی اجتماعی مسئله را نیز درنظر داشت.انجام عملی که در آن، یک شخص باعث به خطر افتادن دیگران (چه یک نفر و چه کل جامعه) شود،گناه و از نظر اسلام حرام است و حتی اگر گناه و حرام نباشد نیز کاری ناپسند و نوعی بی مسئولیتی است.دقت کنیم که چه می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت - حضرت سعدی

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت - حضرت سعدی

به تصویر دقت کنید. آیا او را می شناسید؟ اینجا کلاس ۴۴۲ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که در روزهای سه‌شنبه، محمدرضا شفیعی کدکنی درس می دهد. کلاسی که نه حضور و غیاب دارد و نه برنامه ای درسی اما جای سوزن انداختن نیست. راستی روز معلم را به او و همه ی معلمان تبریک می گویم اما آیا شما هم معلم هستید؟معلم چه کسی است؟

انتگرال اورست:
در مدرسه به ما آموختند که ارتفاع قله اورست ۸۸۴۸ متر است اما آیا روزی به اورست خواهید رفت؟ احتمالا شما هم برایتان سوال است که انتگرال در کجای زندگی مفید است؟ اما حالا شما می توانید جابجایی، مساحت و حجم اورست را محاسبه کنید و در ایران باید همه بتوانند! می بینید که چه علوم باارزشی را آموخته ایم؟ می بینید حالا که حجم اورست را می دانیم چقدر زندگی‌مان راحت ترشده؟

قالبساز:

روزی فکر می کردم که اصلا آزادی فکری ممکن است یا خیر. باید بپذیریم که هرچه آموخته ایم، به ذهن و تفکر ما قالب داد و بیایید تا آزمایش کنیم: «آیا می توانید ایده ی ساخت یک وسیله ای نقلیه را بگویید که مثل وسایل قبلی نباشد؟». احتمالا در ذهنتان وسیله ای را فرض کردید که بر روی سطح حرکت کند و یا پرواز کند. اگر بیشتر به خودتان فشار آورید،احتمالا حرکت در زیر زمین یا در زمان را هم پیشنهاد می‌دهید داد اما اینها ایده های جدیدی نیست. یک تئوری مدیریتی هست که می گوید: «برای پیشرفت یک شرکت، از کسی که در شرکت شما نیست نظر بخواهید. او محدودیت های موجود در شرکت شما را نیاموخته و ایده هایی شگرف می دهد!» و شما یاد گرفته اید که ایده او را مسخره کنید…

مهاجم فرهنگی:
سال گذشته با گروهی از معلمان یزدی همسفر بودم. آنها دستور داشتند که با زبان مرجع (یعنی فارسی بدون لهجه) آموزش دهند. کودکی که در این مدرسه با معلم خود مواجه می شود، خواهد فهمید که سخن گفتن بدون لهجه یک امتیاز است و باید فرهنگ و ریشه های قوم خود را رها کند. اما مگر فرهنگ خودش ایرادی داشت که باعث خجالت باشد؟ این فرهنگ جدید، به او انتگرال اورست را خواهد آموخت! آیا معنی تهاجم فرهنگی چیز دیگریست؟

مدافع فکری:
مرتضی مطهری می گفت: «ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را می آموزد نه اندیشه ها را». و این جمله بقدری عمیق است که قابل وصف نیست. شمایی که قصد آموزش به دیگران را داری، لطفا دقت کن که ذهن کسی را با آموزش قالبهای فکری محدود نسازی. این ظلم به یک شخص نیست بلکه تخریب نسلها تا بینهایت است. بله معلمی سخت ترین شغل دنیاست!

:small_red_triangle_down: به تصویر دقت کنید. آیا او را می شناسید؟ اینجا کلاس ۴۴۲ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که در روزهای سه‌شنبه، محمدرضا شفیعی کدکنی درس می دهد. کلاسی که نه حضور و غیاب دارد و نه برنامه ای درسی اما جای سوزن انداختن نیست. راستی روز معلم را به او و همه ی معلمان تبریک می گویم اما آیا شما هم معلم هستید؟معلم چه کس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تعریف خط سوم چیست؟

تعریف خط سوم چیست؟

به جرات می توان خط سوم را معروفترین گفتار حضرت شمس تبریزی دانست که یکی از بزرگترین معماهای تاریخ عرفان است. حتی پس از گذشت حدود هزار سال، هنوز کسی نمی تواند ادعا کند که معنی آنرا کاملا دریافته و البته شاید کسی که متوجه بطن این گفتار شود هم هرگز آنرا بیان نسازد.

شمس تبریزی در جایی دیگر بیان می دارد که:«چون گفتنی باشد و همه عالم از ریش من در آویزد که مگر نگویم، حتی بعد از هزار سال، این سخن بدان کس برسد که من خواسته باشم!» و این یک معنی دارد. بله تنها کسی می تواند عالِم به رموز این گفتار شود که شمس تبریزی خواسته و اجازه داده باشد!

و جالب است که وی در جایی دیگر بیان می دارد: «حکمت بر سه گونه است. حکمت گفتار، حکمت رفتار و حکمت دیدار. حکمت گفتار را عالمان راست، حکمت رفتار را عابدان و حکمت دیدار را عارفان!». حالا بر مبنای این دو عبارت معروف، به شناخت ابعاد خط سوم می پردازیم.

در بیان مبحث خط سوم، بیان های بسیاری گفته شده که معروفترین آنها را باید کتاب خط سوم نوشته دکتر ناصرالدین صاحب‌الزمانی دانست لیکن به نظر می‌رسد که استاد ارجمند، در برخی نقاط به بنبستهایی هم برخورد کرده اند. از این‌رو، بیان ما در اینجا صرفا بر مبنای گفتار حضرت شمس خواهد بود که در مورد دسته بندی حکمت مطرح کرده بودند. این عبارت ادامه ای بسیار مهم دارد که متاسفانه در اکثر نقل قول ها ذکر نمی شود و در اینجا بیان می داریم:

آن خطاط سه گونه خط نوشتی
یکی را او خواندی ولاغیر
یکی را هم او خواندی هم غیر
یکی را نه او خواندی نه غیر او
آن [خط سوم] منم! که سخن گویم
نه من دانم نه غیر من…

در ابتدا باید به بیان ارکان این گفتار بپردازیم یعنی: خطاط، خط، نوشتن و او. با آنکه در برخی تفاسیر، خطاط را شمس تبریزی فرض کرده اند، لیکن به نظر می رسد که این تصور اشتباه است زیرا اگر شمس تبریزی همان خطاط باشد، واضح است که علاوه بر خط سوم، باید خط اول و دوم نیز باشد زیرا در عملِ نوشتن تفاوتی وجود نداشته است. بنابراین می توانیم بفهمیم که قطعا کسی جز خدا را نباید خطاط فرض کرد که شمس تبریزی همانا خط سوم باشد. حالا با مسئله ی دیگری مواجه می شویم. در بخش «یکی را نه او خواندی نه غیر او» چگونه است که خطاط نمی تواند ساخته ی خودش را بخواند و اشکال در همینجاست. بله در این گفتار، «او» را نباید خدا فرض کرد بلکه «او» همان اعضای خطوط هستند. حالا عبارت ساده سازی شده را باهم مرور می کنیم:

خدا سه گونه خط [فکری] ترسیم کرد
۱- خط اولی همان بود که خودشان می فهمیدند اما دیگران نمی فهمیدند.
۲- خط دومی همان بود که هم خودشان می فهمیدند و هم دیگران.
۳- و خط سوم همان که نه خودشان می فهمیدند نه دیگران!
آن خط سوم منم که سخن می گویم اما نه خودم می فهمم نه دیگران!

حالا مهمترین سوال مطرح می شود که به راستی چه چیزی وجود دارد که برخی می فهمند و برخی نمی فهمند؟ برای تکمیل این پازل، نیاز است که دسته بندی های خطوط را بر مبنای حکمت از نظر شمس تبریزی انجام دهیم:

  1. عالمان - خط اول (او خواندی ولاغیر)
  2. عابدان - خط دوم (او خواندی و هم غیر)
  3. عارفان - خط سوم (نه او خواندی نه غیر او)

با توجه به آراء بزرگان عرفان و تصوف می توان به این نتیجه رسید که همیشه عارف به رموز الهی در مراتب بسیار بالاتری نسبت به عالم شریعت قرار دارد. حتی از قول شمس تبریزی نقل است که گفت: «شناخت خدا عمیق است؟ ای احمق عمیق تویی! اگر عمیقی هست تویی! تو چگونه یاری باشی که اندرون رگ و پی و سر را چون کف دست ندانی؟ چگونه بنده خدا باشی که جمله سِر و اندرون او را ندانی؟» و این بوضوح به مرحله فنا در عرفان اشاره دارد زیرا فقط در این مرحله است که می توان خدا را در قالب عظمت خدایی و به حد کمال شناخت. بعبارت دیگر، فقط کسی می تواند خدا را تا این حد بشناسد که درون او، از جنس او، و مانند قطره ای که در دریا می چکد با او یکپارچه شده باشد و این همان خط سوم است. پس درواقع چیزی که برخی می فهمند و برخی نمی فهمند، همان دلیل از انجام اعمال است که در ذیل بصورت تفصیلی بیان می گردد:

  • «آن خطاط سه گونه خط نوشتی»
    خدای متعال انسانها را به سه دسته که بر مبنای نحوه ی تفکر و حکمتشان متمایز هستند، قرار داد.
  • «یکی را او خواندی ولاغیر»
    خط اولی ها یا همان عالمان که به تفکر خود متکی هستند. این دسته متوجه دلایل عملکرد خود می شوند زیرا بر مبنای تفکر خودشان شکل گرفته اما دیگران نمی توانند رفتار ایشان را درک کنند زیرا از ذهن آنها باخبر نیستند.
  • «یکی را هم او خواندی هم غیر»
    خط دومی ها یا عابدان که مبنای رفتار خود را بر عبادت قرار داده اند و در اصطلاح، عوام خوانده می شوند. عابدان کسانی هستند که عالمان برایشان تصمیم می گیرند و این دسته دارای تفکرات پیچیده ای نیستند بنابراین هم خودشان متوجه دلایل رفتار خود می شوند و هم بقیه می فهمند که چرا فلان کار را انجام داد. درواقع، رابطه ی خط دوم و خط اول، عالم و عابد، مرجع و مقلد، خطیب و مستمع و... همیشه در بین خط دوم و اول جاری است. خط اولی ها خودشان می دانند که چه چرا فلان تصمیم را می گیرند زیرا بر مبانی فکری خود مسلط هستند اما دیگران دلیل این رفتار را متوجه نمی شوند، حال آنکه در خط دوم، عوام قرار دارند که عالمان برایشان فکر می کنند و تصمیم می گیرند. بنابراین دستورات به ایشان ابلاغ می شود و هم خودشان می دانند که دلیل رفتارشان گفتار عالمان است و هم دیگران می دانند که ایشان بر مبنای گفتار کسی دیگر عمل می کنند.
  • «یکی را نه او خواندی نه غیر او»
    این بخش از گفتار شمس تبریزی که اشاره به عرفا دارد را می توان در مراحل سلوک بیان کرد. وقتی که عارف در مراحل مختلف به معنای حقیقی تسلیم پی می برد، درمی‌یابد که همه چیز در ید اختیار خداست و اینجاست که عارف با میل خویش، اختیار را به رفیق حقیقی سپرده و تسلیم فعل و عمل او می گردد. یکی از دقیقترین اشارات به این موضوع را می توان در بیتی از مولانا دید که فرمود:«ای هفت گردون مست تو، ما مهره ای در دست تو». توجه داشته باشید که این موضوع به معنی جبرگرایی مطلق نیست بلکه عارف با میل خودش اختیار را به کسی واگذار می کند که عادل، عالم، عاقل، محبت، و در یک کلام رفیق واقعی است. پس در نتیجه ی این تسلیم، مشخص است که رفتار و عملکرد عارف را خدا مانند مهره ای در دست خودش رقم می زند بنابراین ممکن است رفتارهایی را از عارف ببینیم که نه خودش و نه دیگران دلیل آنرا نمی دانند و این ناشی از مرتبه ی تسلیم است.
  • «آن خط سوم منم»
    می دانیم که در مرتبه ی فنا، عارف که از هرگونه ناپاکی مبری شده است، مانند قطره ای در دریای وجود خدا وارد می شود و با او به وحدت می رسد. و قطره ای که در دریا بچکد دیگر قطره نیست بلکه دریاست اما نه تمام دریا بلکه جزوی از دریا که خصوصیات دریا را دارد. در اینجا می توان «منم» را به دو صورت تعبیر کرد. اول می توان گفت که منظور شمس تبریزی از «منم»، اشاره ای است که من در این مرتبه هستم و منافاتی ندارد که دیگران هم به این مرحله برسند. البته با توجه به گفتاری از ایشان که فرمود:«من کو؟ مرا هیچ خبر نیست. اگر مرا بینی سلام برسان» و جایی دیگر که گفت:«همه در این دنیا می خواهند چیزی شوند اما تو هیچ شو!» به نظر نمی آید که مراد از «منم» اشاره به مَنیَّت باشد. پس معنا را باید از «منم» در وجه وحدت دانست. یعنی هر کسی که در خط سوم وارد شود بواقع یک ذات است و همان هستند که روزی قطره هایی منفرد بودند و حالا دریا شده اند و همگی یک «منم» می باشند.

در جمله ای دیگر از شمس تبریزی مشاهده می کنیم که فرمود:«جوهر ع‌ش‌ق، قدیم است» و این گفتار به وضوح اشاره به مبحث قدیم و حادث در فلسفه، منطق و حکمت دارد بنابراین از شخصی که تا این حد تسلط بر علوم دارد نمی توان انتظار داشت که گفتاری را به بطالت بیان کرده باشد.

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم