اخلاق :: خط سوم | شمس تبریزی

خط سوم | شمس تبریزی

ادبی، الهیاتی، عرفانی، فلسفی، هنری، اجتماعی

۲۰ مطلب با موضوع «تمام مقالات :: ادیان الهیات اخلاق و عرفان :: اخلاق» ثبت شده است

خط سوم
تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ حضرت سعدی

تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ حضرت سعدی

امیدوارم بعد از پایان این پیشگویی، همچنان اجتماعی باقی بمانم نه سی.ا.سی. این متن بارها ویرایش شده است.


نماینده ی شیر:
امشب می شنیدم که بانکها، خودروسازها، و کارتل ها و مافیای آنها با کمک کارشناسان رسمی دادگستری، خون همه را در شیشه کرده اند. کارخانه ی ۱۰۰ n تومانی به نفع زورمندان ۱۰ n تومان قیمت‌گذاری شده و به نام همان مسئول قولنامه می شود. ‌چند شب پیش نماینده قوه قضاییه می گفت بله اطلاع داریم که چندین سال به همین منوال است! و در جواب اینکه چرا می دانند و کاری نمی کنند چه باید بگوییم؟

تفاوت:
برخی می گویند که نباید کسی را اعدام کرد اما مجازات کسی که هزاران نفر را تا پایان عمر در آرزوی مرگ فرو می برد چیست؟ در این جامعه چه کسی از نیروی مولد حمایت می کند؟ مسئولین؟ بقول سعدی: تورا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟ شنیدم که وزیر کار می گفت: این حقوق کارگران عادلانه نیست. آیا می شود بپرشم شغل شما چیست و برای چه چندین برابر کارگران حقوق می گیرید و هیچ کاری نمی کنید؟ نمی خواهم به این فکر کنم که شما هم با آنهایی...

فقرای همیشگی:
گاهی اوقات قلم گیر می کند و نمی چرخد. آیا می دانید که سالانه حدود ۲۰٪ به حقوق کارگرها اضافه می شود؟ آیا می دانید که خانه ی ۷۰ میلیون تومانی در عرض ۱۰ سال ۱.۵ میلیارد تومان شده است؟ و پراید ۱۴ میلیون تومانی حالا ۹۰ میلیون تومان است؟ اما حقوق ۷۰۰ هزار تومانی در عرض ۱۰ سال شده ۱.۸۰۰ هزار تومان. وقتی که شورای حقوق و دستمزد حقوق کارگر را ۱.۸۰۰ هزار تومان تعیین می کند،آیا نمی دانند که خط فقر ۶ میلیون تومان است؟

سیاسی:
در تمام دنیا، تشکیل اتحادیه های کارگری به منظور حمایت از کارگر بود اما کشور ما آنقدر سیاست زده است که در آن هر چیزی به راحتی سیاسی می شود. هنوز جریان کارگران ... و ... را فراموش نکرده ایم. از کجا معلوم؟ شاید همین حرفهای من هم سی.ا.سی باشد نه اجتماعی. بله برخی هر حرفی که باید خفه شود را سی.ا.سی می کنند اما صوفی نمی ترسد!

اعتراض:
تیتر روزنامه همشهری را در جریان گران شدن بنزین فراموش نمی کنم: به مسئولین بگویید مارا بشنوند! در همان جریان مشخص شد که مردم هیچ راهی برای انعکاس نارضایتی ندارند و اصولاً در سیستم چنین چیزی فرض نشده است! اما هیچ عامل و ابزار بازدارنده ای نمی تواند مردی که ناعدالتی را می بیند، آچار در دست دارد، و خانواده اش گرسنه اند را مهار کند. این یک پیشگویی است. این را به گوش همه برسانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری - فاضل نظری

من پریشان تر از آنم که تو می پنداری - فاضل نظری

من پریشان تر از آنم که تو می پنداری

گاهی ممکن است برخی افراد بر لبه ی پرتگاه فروپاشی باشند اما به شما نگویند چون دوستتان دارند. ممکن است هر لحظه به این فکر کنند که چگونه به کابوس‌ها پایان دهند اما راهی به ذهن‌شان نرسد. با آنها مهربان باشید و رعایت حالشان را بکنید.

بودم:
برخی هستند که علاقه ندارند به گذشته بازگردند و خودشان را به سختی از آن نجات داده اند. آنها با یادآوری گذشته، سوزش عجیبی را در زخمهای قدیمی حس می کنند. اگر در گذشته ی هر کسی را کنکاش کنی، قطعا نقاط تاریکی هم پیدا می شود. آیا خودت هرگز اشتباه نکرده ای؟ آیا دوست داری که دوباره به آن زمان برگردی؟

هستم:
بیایید درک کنیم که ما همین حالا هستیم. هرچه که در گذشته بود تمام شد و حالا همین هستیم که می بینیم. بیایید یک بار تکلیف را با خودتان روشن کنید. شما گذشته ی او را می خواهید یا حالای او را؟ با کدام می خواهید دوست باشید؟ خودتان را جای دیگران هم بگذارید.

خواهم بود:
چه کسی می داند که در آینده چه خبر است؟ اصلا چه کسی می داند که لحظه ای دیگر هست یا نیست؟ آیا چنین آینده ای ارزش تفکر هم دارد؟ شما با تفکر به آینده و کنکاش در گذشته فقط حال را از دست می دهید و آینده ای نخواهید داشت جز تاسف برای گذشته ای که از دستش دادید.

امشب دوست روانشناسم می گفت که تو همین هستی که الان هستی. چه دلیلی دارد که با به یاد آوردن گذشته، دوباره به آن دوران برگردی؟ بله برخی در گذشته دردهایی کشیده اند که یادآوری آنها نیز دردناک است. کسی که یک بار از مرگ رهایی یافته، دلیلی ندارد که در مواجهه مجدد نیز زنده بماند. دقت کن که قاتل نباشی. من پریشان تر از آنم که تو می پنداری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد - سهراب سپهری

در سفرهایم به مناطق محروم با پدیده عجیبی مواجه شدم. من مردمی را دیدم که در فقر کامل بودند اما مطلقا زمینه ای از افسردگی نداشتند! آنها شاد بودند و می خندیدند و خوش بودند. حالا لازم است که تعریفی از زندگی رسم کنیم.

زنده:
بسیاری از ما فقط زنده هستیم اما خبری از زندگی نیست. نیچه زندگی را یک تراژدی می داند که شامل تفکر ما به پایان و مرگ و نیستی است اما ما سعی می کنیم که با بروز هنر و فعالیت های هنری خودمان را شاد و سرخوش کنیم. او تولد هنر را نشی از همین غم بزرگ می داند که این هم جای بحث فراوان دارد اما نیچه چیزی را فراموش کرده است. بله این جهان تنها یک پل است که ما از آن عبور می کنیم و اگر مرگ را با معنای نیستی معنی کنیم، دقیقا به جواب نیچه خواهیم رسید. و حالا سوال آن است که بر روی این پل چگونه می توان زندگی کرد؟ بقول خیام: خوش باش دمی که زندگانی این است!

رنج:
بله بقول سهراب سپهری:«زندگی حس غریبی‌ست که یک مرغ مهاجر دارد»اما این حس غریب چیست؟ بودا تعریف عمیقی از رنج ها دارد و پایان آنها را حیات و جاودانگی می داند که به چهار حقیقت شریف معروفند:

  1. ⁩رنج شامل بیماری،پیری، مرگ،جدایی، از دست دادن، به دست نیاوردن و عدم توانایی جدایی از علایق است.
  2. ⁩همه رنجها ناشی از تلاش ما برای بدست آوردن است.
  3. ⁩با دست کشیدن از امیال،رنج به پایان می رسد.
  4. ⁩راه های دست یابی به این آزادی یا همان راه های هشتگانه عبارتند از: باور درست، نیت درست، گفتار درست،کردار درست، معاش درست، تلاش درست، مراقبت درست، توجه درست. بله زندگی را باید در پایان رنج دانست.


زندگی:
یک بار با خودت بگو هرچه که بود تمام شد زیرا هر چیزی تمام می شود. هرچه از دست داده ای را بپذیر زیرا این تقدیر همه ی ماست و روزی خودمان هم خواهیم رفت. اشتباه ما این است که فکر می کنیم همه باید تا ابد پیشمان باشند. در این دنیایی که اصلا قانونش بر مبنای رفتن است، چه توقعی داری که کسی یا چیزی برایت باقی بماند؟ درک کنیم که زندگی همین لحظاتی است که از خودمان دریغ می کنیم. وقتی که شاید زندگی لحظه ای دیگر نباشد، چه ارزشی دارد که درگیر گذشته و آینده باشیم؟لابد فکر می کنی که داری زندگی می کنی…

وقتی که میخواهی به آینده فکر کنی، نگو که می‌خواهم یک عمر کنار کسی باشم. بگو می‌خواهم یک لحظه شاد باشم!می‌خواهم یک بار واقعا بروم سفر!می‌خواهم یک بار جوری که دوست دارم بپوشم!بگو می‌خواهم چیزهایی که دوست دارم را یک بار تجربه کنم نه یک عمر! عمر شاید به اندازه همین یک بار باشد و اما اگر تکرار شد خداراشکر! بله زندگی همین یک بار ها است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بغیر دوست تمنا ز دوست رسواییست - رضی الدین آرتیمانی

بغیر دوست تمنا ز دوست رسواییست - رضی الدین آرتیمانی

با توجه به مشکلاتی که در اطراف خود و برای دوستانم می بینم، لازم می دانم که به بیان مشخصات علاقه ی حقیقی که توسط برخی عزیزان به نام مقدس عشق خوانده می شود بپردازم. با در نظر داشتن این موارد، می توان متوجه شد که این علاقه ناشی از دلبستگی است یا هوس.

مشخصات عشق:

  1. عشق تمام نمی شود و پایان نمی پذیرد.
  2. عشق تغییر ماهیت نمی دهد
  3. عشق کم نمی شود و فروکش نمی کند.
  4. عشق به شخصی دیگر یا موجودی منتقل نمی شود.
  5. عشق دفن نمی شود و سرکوب ناپذیر است.
  6. عشق کمرنگ یا فراموش نمی شود.
  7. عشق کهنه نمی شود.
  8. عشق قابلیت شراکت و تقسیم ندارد.
  9. عشق با گذر زمان بیشتر می شود
  10. عشق رشد می کند.
  11. عشق در تمام زمان و مکان فراگیر می شود.
  12. عشق باعث شجاعت می شود.
  13. عشق ترسهای قبلی را نابود می کند.
  14. عشق باعث اختلال تفکر به غیر می شود.
  15. عشق همیشگی و ابدی است.
  16. عشق باعث اختلال در روند روزمره می شود.
  17. شخص برای رسیدن تلاش می کند.
  18. عاشق او برای رسیدن امیدوار است.
  19. عاشق از حقوق خودش برای طرف مقابل صرفنظر می کند.
  20. عاشق نگران هیچ چیزی نیست حتی آبرو
  21. عاشق نمی توند به رها کردن فکر کند.
  22. عاشق کسی را جز طرف مقابل نمی بیند.
  23. عاشق از رفتار طرف مقابل نمی رنجد.
  24. عاشق جز نیکی از معشوق نمی بیند.
  25. عاشق نمی تواند رابطه را تمام کند.
  26. عاشق به هر قیمتی از خراب شدن اجتناب می کند.
  27. عاشق هرجایی که نگاه می کند معشوق را می بیند.
  28. عاشق اتفاقات تلخ را به خاطر نمی سپارد.
  29. عاشق بدون معذرتخواهی می بخشد.
  30. عاشق پس از تکرارهای مکرر بازهم همین رفتار را بروز می دهد.
  31. عاشق درخواستی ناشی از هوس ندارد.
  32. عاشق غیرتمند است.
  33. عاشق برای معشوق احترام قایل است.
  34. عاشق معتقد به مشورت معشوق است.
  35. تصمیمات بصورت مشترک اتخاذ می شوند.
  36. عاشق توقعی جز حضور و وفاداری ندارد.


اگر مواردی را مدنظر دارید بنویسید تا به پست اضافه کنم. قطعا شما نیز تجربیاتی داشته اید که برای همگان مفید هستند. ضمنا کسانی که فکر می کنید این پست برایشان مفید است را نیز تگ کنید تا درگیر سوءتفاهم های گذشته نباشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل - حضرت حافظ

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل - حضرت حافظ

امروز از چیزی مینویسم که مدتی درگیر آن بودم و فکر می کردم که اعتقادم صحیح است و باید سایرین را به اعتقادم مژده دهم. این اشتباه بود…

خدای شخصی:
از جنید پرسیدند که خدا چگونه است،گفت: آب به رنگ ظرفی است که درآن ریخته می شود . مشخص است که خدای هرکدام از ما مطابق ظرفیت و ذهن ماست و درست نیست که اعتقادمان را به دیگران تحمیل کنیم. کاش داستان موسی و شبان را در تمام کتابهای درسی می نوشتند تا نتیجه ی تکفیر خدایان شخصی را بیاموزیم. فراموش نکنیم که اگر خدای کسی حذف شود، ناخودآگاه شریعت و اخلاق نیز خواهد مُرد. آیا شریعتها چیزی جز مجموعه اصول و فرامین هستند؟

همه اعتقادات محترمند:
این عبارت را در بیوگرافی پیج هم می بینید و چند روز پیش، یک متعصب از آن ایراد میگرفت. آیا اگر کسی را گمراه ببینیم، باید به اعتقادات او اهانت کنیم؟ تعصب یعنی اعتقادی که اجازه شک کردن به آن را هم ندهیم و ناخودآگاه باعث محدودیت تفکر شود. آیا این به معنی کفران بزرگترین نعمت خدا یعنی عقل نیست؟ وقتی که حتی تفاسیر ما از خدا هم شخصی است،چگونه میخواهیم اعتقاد دیگران را نقد یا تکفیر کنیم؟مسئله اینجاست که برخی از ما خدا را لال یا مرده می پندارند و از شدت تعصب، فکر می کنند که فقط تفسیر خودشان از خدا صحیح است. خدایی که تفسیر شود خدا نیست!

مرگ خدا:
حالا انسانی را به خاطر بیاورید که دیگر خدایی در ذهنش ندارد. او به دستور و اصول کدام خدا معتقد است؟ بقول نیچه: روزی دیوانه ای در بازار با یک فانوس می دوید و می گفت:من به دنبال خدا میگردم!و دیگران او را مسخره میکردند. دیوانه فانوس را بر زمین گذاشت و با گریه گفت:خدا مُرده است!شما او را کشتید! در این داستان نیچه میگوید که من کاری ندارم که خدایی هست یا نیست اما اگر می خواهید او را بکشید،چیزی هم داشته باشید که جایش بگذارید. آیا دارید؟پوچ گرایی،افسردگی و تنهایی از ثمرات مرگ خداست که به بی اخلاقی ختم می شود. حالا با خود بیاندیشید که سلاخی یک خدا چه ثمراتی دارد…
‌‌
راهنما:
ما هرگز نمی توانیم به کسی در زمینه اعتقاداتش راهنمایی کنیم!اعتقاد یک مفهوم شخصی است و شاید حتی تفسیر من فقط برای خودم صحیح باشد(تازه اگر غلط نباشد!). ما مجازیم در مورد هنجارها و اصول اخلاقی مورد پذیرش اجتماع راهنمایی کنیم نه اصول اعتقادی و اخلاقی شخصی!امر به کدام معروف؟تفسیر خودمان از معروف؟نیک و بد و خیر و شر مفهومی شخصی است اما هنجارها، قانون و اصول اجتماعی برای همه یکسان و لازم‌الاجراست.

می گویند بزرگترین گناه ناامیدی است.
ناامید کردن کسی از خدایش چطور؟
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست - وحشی بافقی

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست - وحشی بافقی

تا حالا چندین پست در مورد عهد و وفای به عهد نوشته ام اما تا حالا فرصت نشده که به تبعات عهدشکنی اشاره کنم. آیا تا حالا به آن فکر کرده اید؟

سنتز یا دگردیسی:
اگر با کسی عهد بستید، فراموش نکنید که این پیمان بین دو شخص است و نمی توان آنرا یکطرفه فسخ کرد. کسی که یک بار مورد عهد شکنی قرار بگیرد، دیگر نسبت به هرچه عهد است بی اعتماد می شود. او اگر همچنان پایبند به اعتقادات انسانی باشد، این کار را با کسی نمی کند ولی اگر نباشد، خواهد فهمید که عهدشکنی آنچنان هم سخت نبوده. حالا شما او را به یک عهدشکن با سایرین تبدیل کرده اید.

شبهای سخت:
بزرگی می گفت: مشکل دروغگو این نیست که کسی به او اعتماد نمی کند. مشکل آن است که او نیز به کسی اعتماد ندارد. آری به راستی که عهدشکن هرگز نمی تواند نسبت به دیگران اعتماد کامل داشته باشد. او همیشه در انتظار خیانت به عهد است که این اتفاق قطعا رخ خواهد داد. این وعده ی خط سوم است. همانطور که هیچ زناکاری ازدواج نمی کند الا با زناکار، هیچ خیانتکاری هم آینده ای نخواهد داشت الا با خیانتکار. این همان ترسی است که باعث بی اعتمادی به سایرین نیز می شود. چنین شخصی شبهای سختی خواهد داشت.

نگاه ها:
کسی که یک بار به کسی خیانت کند،در نظر همه انسانی غیر قابل اعتماد است. همه می دانند که او با خیانت آشناست. همین ‌موضوع است که باعث بی اعتمادی سایرین به او می شود.

تخریب:
شما با خیانت و عهدشکنی، اعتقاد و ایمان شخصی را به تعهد تخریب می کنید. او با خودش خواهد گفت که این همان چیزیست که قرار بود مانع بروز اتفاقاتی بشود اما نشد و چه تضمینی هست که سایرین به اعتمادم خیانت نکنند؟ آری او نیز دیگر هیچکس را باور نخواهد داشت و باید خوش‌اقبال باشد که این رویکرد را به خدا نیز بسط ندهد. شاید او خدا را ضامن تعهدات بداند.

نتیجه:
همانطور که بیان شد، عهدشکنی را باید یک رخداد فردی دانست که بر اجتماع و حتی ایمان ایشان نیز موثر است و به سرعت تبدیل به اپیدمی می شود.در شینتو (شریعت ژاپن) تعریفی برای گناه و ثواب وجود ندارد اما بی آبرویی پایان همه چیز است و بی آبرو راهی ندارد جز خودکشی. حالا کسی که پیش خدا نیز آبرویی ندارد چه باید بکند؟

وقتی که کوهنوردان در سراب،ستاره ای را چون عطیه ای برای مسیریابی گیتی ببیند، هرگز کاشف نخواهند بود. راستی روز کوهنورد مبارک…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو - حضرت شمس تبریزی

تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو - حضرت شمس تبریزی

هادی:
چند روز پیش، دوستی سوال پرسید: حالا که در زمان غیبت (از دیدگاه مسیحیت، یهودیت و اسلام) هستیم، چه کسی هادی (یا هدایت کننده) است؟ ما فراموش کرده ایم که بقول حافظ:«فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید،دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد…

هدایت خصوصی:
اگر در تمام تفکرات خدامحور با دیدگاه وحدت بنگریم،وجودی را خواهیم دید که هدایت کننده است. انسان خداجو با مراجعه به هادی، هدایت را می یابد که از راههای زیر امکانپذیر است:

  1. ⁦⁩رجوع به کلام او (نه تفاسیر کلام).
  2. ⁩مطالعه در رفتار و گفتار فرستادگان.
  3. ⁩دریافت مشورت از خداشناسان.
  4. ⁩استفاده از بزرگترین هدیه خدا یعنی تفکر.
  5. ⁩مکاشفه در خدا(بصورت مستقیم یا با واسطه). ما گاهی فراموش می کنیم که خدا زنده و گویاست!


هدایت عمومی:
حالا به مبحثی بسیار مهم می رسیم. بقول شمس تبریزی: تو خود ائمه دیگران باش و دیگران ائمه تو! چرا دوست داریم که حتما یکی بیاید و جامعه را هدایت کند؟ آیا این سلب مسئولیت از خودمان نیست؟ ما فراموش می کنیم که: در همان زمانی که خدا مستقیما بواسطه فرستادگانش به هدایت انسانها می پرداخت، باز هم انسانها در قبال هدایت یکدیگر وظیفه داشتند! بله هدایت یک وظیفه اجتماعی نیز هست اما شامل قواعد گفتار می شود یعنی:

  1. ⁩با نیت هدایت و خدامحورانه باشد.
  2. ⁩به کسی گفته شود که ظرفیت و پذیرش داشته باشد.
  3. ⁩در زمان مناسب گفته شود.
  4. ⁩با لحن مناسب بیان شود.
  5. ⁩حرف را واضح بگوییم تا بیشتر باعث گمراهی نشود.
  6. ⁩مطمئن باشیم که آن حرف صحیح است (با تحقیق و سند).
  7. ⁩⁩خودمان آینه حرفمان باشیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب - حضرت حافظ

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب - حضرت حافظ

این صدای خط سوم است که در جریانات افزایش قیمت بنزین 98 برای حقوق مردمش معترض است! او نه کسی را تحریک می کند و نه قصد اغتشاش دارد!

آغاز:
شبی ناگهان شنیدیم که بنزین ۳۰۰۰ تومان شد! در ابتدا شبیه لطیفه بود اما بعد دیدیم که جدی است. آنقدر جدی که نمایندگان مردم هم نمی دانستند و برخی پرسیدند: پس ما چکاره بودیم؟ و استعفا دادند. ماجرا این بود که سه نفر نشستند و برای آینده ملت تصمیمی حیاتی گرفتند و گفتند کارشناسی شده است!

کارشناسی:
این کارشناسی اینقدر دقیق بود که در سه روز، پنج بار اصلاحش کردند. در این طرح کارشناسی، نان‌آورانی مانند تاکسی های اینترنتی اصلا دیده نشده بودند! آنها به خانواده های ۴ نفره، معادل یک باک بنزین پول دادند و اصلا فکر نکردند که با حقوق ۱.۶۴۰.۰۰۰ تومان نمی شود خرج خانه را داد و مردم برای زنده ماندن باید مسافرکشی کنند و حالا قیمت بنزین ۳ برابر شده است.

اعتراض:
همین تصمیم کارشناسی توسط ۳ نفر برای ۸۵ میلیون نفر، باعث حیرت مردم شد و آنها حالا خودشان را در فلاکت مطلق دیدند. برخی گفتند که بله حق اعتراض دارید اما نگفتند که این اعتراض باید در دیوان عدالت اداری مطرح شود و قاضی هم بررسی می کند که خلاف قانون و شرع نباشد. چقدر جالب است که خودشان قانون ساختند و حالا اجرا می کنند. حالا مردم به چه اعتراض کنند؟ قانون یا مجری آن؟

اغتشاش:
من شخصا هر حرکتی که باعث وارد آمدن زیان به اموال و آرامش مردم شود را محکوم می کنم اما مردم باید چگونه اعتراض کنند؟ مردمی که به روزنامه همشهری نامه می زدند که: به مسئولین بگویید مارا بشنوند! چگونه باید صدایشان را که ساکنین نیاوران که حالا کمتر از ۱۰٪ محبوبیت داشتند می رساندند؟ آنها به خیابانها آمدند و عده ای که هدفشان مجهول است، با رفتار خود باعث انحراف اعتراضات شدند.

رسانه:
به ناگهان دیدیم که حق گفتن و شنیدن با قطع اینترنت گرفته شد و ما ماندیم به مُشتی پیام‌نرسان! که تحت کنترل شدید بوده و دایما ایراد داشتند. و تمام این پیام‌نرسان ها، هرکدام به نحوی مانع عضوگیری کانالها می شدند که آدم با خود می گفت: حتی تجمع در مجازی هم ممنوع است! در این میان،وزیر ارتباطات در توییتر پاسخ جان بولتون را داد و همه پرسیدند: اینترنت برای ما اَخ است؟ به راستی کدام مسئول، جواب مردم خودش را داد؟ رسانه ملی هم که سنگ تمام گذاشت و دولتی ها از آن تقدیر کردند. اما آیا رسانه ملی فقط یک بار،اعتراض ملت را منعکس کرد؟

می دانم که شما جنبه هایی از ماجرا را دیده اید که از نگاه من دور ماند. بسیاری هنوز دسترسی به اینترنت ندارند اما این وظیفه شماست که صدای آنها باشید. نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد - حضرت حافظ

پرومتئوس نام یکی از نیمه خداهای یونان است که رنج انسانها را دید و برای رفع آن، آتش را از کوه المپ دزدید و به انسانها داد. این است داستان آتش دزد


پرومتئوس که دردهای بشر را دیده بود تصمیم گرفت که رنجها را به اطلاع خدایان برساند اما آنها را درحال خوشگذرانی و مستی یافت و اینگونه بود که برای کاهش دردهای بشر،چند جرقه آتش از کوه المپ دزدید و به بشر داد. اما زئوس آنچنان خشمگین شد که پایان نداشت! او پرومتئوس را بر کوه به بند کرد و هر روز، عقابی جگرش را می خورد و ماری زهر خود در چشمش می ریخت و این عذاب تا ابد ادامه داشت. زئوس به او گفته بود که انسانها بسیار پستتر از آنند که لایق ایثار او باشند اما نپذیرفت و گفت: انسان کامل را خواهم یافت و به تو نشان خواهم داد. سرانجام، او توانست فرار کرده و برای یافتن انسان کامل برود.

او به پدر و پسری برخورد که با شعبده بازی امرار معاش میکردند. از پسر پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: نه. وقتی پدرم مردم را مشغول می کند،من به تاراج اموالشان می پردازم. به معبد برو؛آنجا زنی کاهن هست که او کامل است. پرومتئوس به معبد رفت و زن را یافت و پرسید:«انسان کامل تویی؟». زن گفت: خیر؛ من گذشته ای سیاه دارم. به بندرگاه برو و ملوانان را ببین. از ملوان پرسید: انسان کامل تویی؟ گفت: خیر، ما در دریا انسان کامل را میستاییم. با ما به دریا بیا. وقتی که رفتند،او دید که آنها پوسیدون را میستایند. همانی که وقتی مردم در رنج بودند،در خوشی و مستی بود…

پرومتئوس غمگین شد و پس از سالها به شهر برگشت. به معبد رفت و همان زن که حالا از شدت پیری نابینا شده بود را یافت و پرسید:انسان کامل را می شناسی؟ زن گفت:سالها پیش مردی به دنبال انسان کامل بود. ما انسان کامل را یافتیم!ملوانان سنگی آوردند و پسرکی دزد که توبه کرده بود،سنگتراش شد و مجسمه انسان کامل را تراشید و من در آنجا گذاشتم. برو و ببین. وقتی پرومتئوس پارچه را کنار زد،از شدت غم شروع به گریه کرد. او مجسمه خود را دید که برای همه تبدیل به انسان کامل شده بود!او میگریست زیرا امید انسانها به کسی بود که میگفتند انسان کامل است اما یک نیمه خدا بود. پیرزن پرسید:او را میشناسی؟نام او چیست؟ما نامش را نمیدانیم. او امید ماست. زمانی که خواست نام خود را بگوید، نگهبانان زئوس او را یافته و ربودند و هرگز حتی نامی هم از او شنیده نشد. او‌ را دوباره به کوه قاف در بند کردند و به پاس لطفی که به انسان کرد، تا ابد او بود و مار و عقاب.

در این داستان نکات بسیار زیادی وجود داشت. پرومتئوس را میتوان نماد کسانی دانست که در رده های میانی هستند و هنوز به آلودگی رده های بالا نیستند. آنها دغدغه مند هستند و میخواهند مشکلات مردم را واقعا حل کنند اما با قوانین بازدارنده ای مواجه میشوند که رده های بالا و دستگاه وضع کرده اند.

پرومتئوس ها این قوانین را اشتباه و رده های بالا را بیمسئولیت،بیخیال و حتی نالایق میبینند اما چون اعتراض را بی نتیجه می یابند،تصمیم میگیرند که مخفیانه و برخلاف قوانین اشتباه،به نیازهای مردم پاسخ دهند. همیشه پرومتئوس ها ممکن است پس از مدتی فاش شوند و در این زمان است که با برخورد خشن قانونگذار،مجری و قاضی مواجه میشوند!

اما به راستی دلیل این برخورد خشن چیست؟این حقیقت را باید بپذیریم که صاحبان قدرت دوست ندارند که مردم از وابستگی به آنها خارج شوند. بله این ابزارهای بینیازی که در این داستان به آتش تشبیه شده است،همان تفکر آزاد و استقلال فکری است که تمام حکومتهای جهان از بهره گیری آنها توسط مردم میترسند. زئوس ها چرا باید نگران رسیدن آتش به دست مردم باشند؟بله چون در این زمان است که مردم می توانند امور را بدون احتیاج به وجود زئوس ها انجام دهند.

اما نکته ای بسیار مهم نیز در این داستان وجود داشت. «پرومتئوسها همان منجیان و رهایی دهندگان جامعه از تسلط زئوسها هستند که امید جوامع به آنهاست!آنها هرچقدر هم که درد بکشند اما هرگز نمیمیرند!»بله امید هرگز نمیمیرد! نمونه هایی از بروز این شخصیتها را می توان در داستانهایی مانند کنت مونت کریستو،زورو، سیاوش،کاوه و…در تمام فرهنگها دید. پرومتیوس ها اگر وجود نداشته باشند،باز هم توسط جوامع در قالب اساطیر و داستانهای حماسی متولد خواهند شد زیرا جوامع انسانی در برابر استبداد زئوسها به آنها نیاز دارند.

بیاییم کمی دقیقتر به پرومتئوسهای اطرافمان دقت کنیم زیرا هرگز نامی از ایشان در جایی برده نخواهد شد. پرومتئوسها هرگز مهارشدنی نیستند و برای جامعه خود از همه چیزشان میگذرند!مگر در زمانی که نسبت به جامعه‌شان مایوس شوند. آنگاه است که حتی برای رهایی خود از دردهای بیپایان نیز تلاش نخواهند کرد. آنها را ناامید نکنیم!پایان هر جامعه،زمانی است که پرومتئوسها که نیروی محرک آن در مسیر آزادی هستند ساکت شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - حضرت سعدی

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - حضرت سعدی

ماجرا:
در قدیم، وقتی یک صوفی از دیگری دلخور می شد، به او اعلام می کرد که «با تو ماجرا دارم». آنها در جایی می نشستند و همه را بیرون می کردند و با هم هرچه که بود را از ابتدا تا حال می گفتند و در پایان، هردو با صلح و صفا و بدون کوچکترین دلخوری از اتاق بیرون می آمدند. به این اتفاق، ماجرا گفته می شد و اینگونه است که سعدی می گوید: «بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست».

فرجام:
اما می بینیم که حافظ می گوید: «ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست». دو دیدگاه می توان داشت: اول اینکه سعدی به مرحله ای فراتر رسیده قصد سازش با معشوق و یکی شدن با او را دارد. و دوم آنکه حافظ از این مرحله گذر کرده و دریافته که اصولاً چنین سازشی رخ نخواهد داد. اما مولانا از هردوی آنها پیشتر رفته و می گوید: «وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم» و در جایی دیگر می گوید: «به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟». آری به راستی که سازش با معشوق را باید در این بند و زنجیر جُست.

ماجراجو:
امروز داشتم فکر می کردم که این سنت صوفیان چقدر خوب است و ایکاش ما هم از آن بهره می بردیم. ایکاش همگی یک بار می نشستیم و ماجراها را با خدایمان در میان می گذاشتیم. واقعا کسانی را می شناسم که با خدایشان ماجرا داشتند و وقتی که با او درددل کردند، یکباره تمام کدورت‌ها رفع شد. بیاییم و هر چند وقت یکبار، این کار را بکنیم.

خواهش:
اما به این موضوع باید از جنبه ی دیگری هم نگاه کرد. برخی را می شناسم که با من و یا با یکدیگر ماجرا دارند و ایکاش می نشستند و تمام ماجراها را با یکدیگر می گفتند. اینگونه دیگر ماجرایی نبود. از همه ی کسانی که با من ماجرایی دارند، خواهش می کنم که بیایند تا باهم در مورد آن گفتگو کنیم. بیاییم یکدیگر را دعوت به ماجراها کنیم. پیشنهاد می کنم دوستانی که از ایشان کدورت دارید را تگ کنید و یا این پیام را برای هر کسی که با او ماجرا دارید بفرستید. شما تلاش کنید و من هم آرزو می کنم که حل شود. «او» تلاش شما را خواهد دید. از شمایی که این پیام برایت فرستاده شده هم خواهش می کنم که آشتی کنی. امشب در خط سوم آشتی کنان داریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی - حضرت حافظ

دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی - حضرت حافظ

امشب بعد از پنج سال با شما درددل می کنم. دقت کرده اید که سیصد پست و نزدیک به پنج سال گذشت؟ چقدر باهم گفتیم و شنیدیم و آموختیم. چه دوستانی آمدند و رفتند. حالا شاید یک میلیون نفر با خط سوم (نه من) آشنا شده اند…

انگار همین دیروز بود که قلم در دست خطاط قرار گرفت و نوشت. نمی دانم به درددل چند نفر گوش کردم اما می دانم که در غم‌های بسیاری شریک بودم. واقعا بخاطر ندارم که چند سوال را پاسخ دادم اما می دانم که بسیار بود. گاهی سوالات بقدری تخصصی بود که شروع به تحقیقات گسترده می کردم. از فراکتال ها و تُهی در ریاضیات گرفته تا حادث و قدیم در فلسفه. از مُثُل افلاطون تا نسبیت عام اینشتین. فقط می دانم که باید زبان همه را می فهمیدم.

چند روز پیش، دوستی می گفت که روحت را نمی توانم حس کنم. می گفت یا راه را بسته ای و یا خودت را بین بسیاری تقسیم کرده ای اما در هر حالت چیزی از تو نمانده که حس کنم. بله او درست می گفت. این میراث خط سوم است. فرجامی که از ابتدا معلوم بود.

پای صحبت ها نشستم. از دختری که پدرش به او تجاوز کرده بود تا پسری که پدرش را در یک اتفاق کشته بود. نمی دانم چند نفر را متناسب با شریعت و اعتقاد خودش به محبت خدا امیدوار کردم و با او آشتی دادم. شاید نتوانم بگویم که گاهی این آشتی چقدر بعید به نظر می آمد. هر بار درد را با ایشان چشیدم و این وظیفه خط سوم بود. دردهایی که شاید اگر نشنوید راحت تر باشید اما هرگز رازی فاش نشد.

هر بار که عزیزی آمد، ندایی گفت: کاشف، حال خودت مهم نیست! او را دریاب! او امانتی نزد توست!. خداراشکر که تمام سعیم را کردم و خوشحالم که نشانه ها راهنما بودند. از هر عزیزی که حس می کند کوتاهی کرده ام، صمیمانه عذر می خواهم. لطفاً من را ببخشید. من تمام سعیم را کردم اما شاید توانم کم بوده. حلال کنید.

اشتباه نکنید این غمنامه نیست. هرچه کردم وظیفه بود و چه افتخاری بالاتر از این؟ حالا می دانم که خط سوم یعنی دوستی با همه حتی کسانی که طرد شده اند. به یاد جمله ای شمس تبریزی افتادم که می گفت: تنهات رها کردند. من یار بی یارانم.

امشب خواستم با شما درددل کنم. شاید در این پنج سال، کسی نیامد که بخواهد بشنود. شاید هم فقط شنیدن را یاد گرفته ام. شاید اینقدر درگیر مشکلاتشان بودیم که فرصت نشد. باز هم ببخشید. این بود درددل های پنج ساله. دقت کردید که امشب باران بارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه - کاشف

ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه - کاشف

امشب دوست عزیزی برایم گفت که چقدر دوست داشته برای کمک به بلوچستان بیاید اما نتوانسته. لازم شد که از معنای این جمله ی همیشگی یعنی: ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه بگویم.

وظیفه:
شاید مهمترین موضوع در این مبحث همین باشد که چه کسی وظیفه را به شما محول کرده است. اگر او را عادل، عاقل، عالم، سرشار از محبت، و در یک کلام رفیق یافتید، هرچه بگوید را خواهید پذیرفت. دقت کنید که چه کسی شما را موظف کرده. خدا، شیطان یا نفس خودتان؟ و برای تشخیص آن ببینید چه چیزی از شما میخواهد. اگر دیدید که ندایی در درونتان شما را دعوت به زنا میکند، این مطمئنا نیاز نفس خودتان است. درواقع دستوراتی که خدا در شریعت بیان داشته، سنگ میزان شناخت منبع همین وظایف است.

نتیجه:
بی توجهی به نتیجه ابدا باعث جبرگرایی مطلق نمی شود زیرا فقط کسی میتواند وظایف الهی را متوجه شود که با اراده ی خودش تسلیم اراده خدایش شود. تشخیص ماهیت وظیفه محوله هم به هیچ وجه سخت نیست. ابتدا ببینید که خدا در شریعت چه گفت، سپس ببینید که دلتان چه دوست دارد و در نهایت کاری را بکنید که هردو راضی باشند و مطمئن باشید: این وظیفه شما بوده که انجام دادید. گاهی ممکن است که اصلا از نتیجه آن کار باخبر نباشید و یا در نهایت ببینید که نتیجه ای متفاوت از چیزی که فکر میکردید داشته اما اگر بر مبنای اراده الهی تلاش کرده باشید، نتیجه همان چیزی خواهد بود که باید باشد. بله به راستی که نتیجه در دست خداست.

تلاش:
اگر قرار است همه چیز در اختیار خدا باشد، آیا لازم است که تلاش کنیم؟ بله قطعا باید تلاش کرد و این تلاش برای خودتان مفید است. زیرا وقتی که به گذشته نگاه می کنید، خواهید گفت: من تمام تلاشم را کردم و راضیم به خواست خدا. این باعث آرامش خودتان است. ضمنا خدا برای انجام کارهایش به ما نیازی ندارد اما این افتخار برای ماست که وسیله ای در جهت اجرای اراده او باشیم.

سطح:
چرا دوست دارید همه چیز را سطح بندی کنید؟ فراموش نکنیم که هیچکس برای انجام وظیفه تشویق نمی شود اما اگر انجام ندهد مستحق تنبیه است! خدا به هیچکس بیش از حد توانش محول نکرده و هرگز بابت چیزی که محول نکرده بازخواست نمیکند. ضمنا وظیفه هیچکس کوچکتر از دیگری نیست. ممکن است فکر کنید که وظیفه ی یک مادر خانه‌دار کمتر از رئیس جمهور است؛اما اگر دقت کنید، خواهید دید که نقش تربیت یک مادر و لقمه هایی که یک پدر بر سر سفره گذاشته، در رفتار همین رئیس جمهور مشهود است! هیچکس در هیچ چیزی بی تقصیر نیست. خودتان را بیگناه ندانید! این را حاضرم به شما اثبات کنم!بقول شمس تبریزی: هر مشکلی که به تو رسد از خود توست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت - حضرت سعدی

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت - حضرت سعدی

اصلا تمرکز ندارم. کلمات در ذهنم می چرخند. ایمانم را بر باد رفته می بینم. امشب آنچه می نویسم شبیه هذیان است اما زبانم خاموش است…

یک دقیقه به تصویر نگاه کنید. دخترکی هفت ساله را فرض کنید با موهای بلند طلایی که بافته شده. چشمانی آبی در لباسی ارغوانی با طرح های طلایی. حالا او ساکت ایستاده و نگاهت می کند. وقتی که مبهوت خدای درون او می شوی، می فهمی که این فرشته سندروم داون دارد اما مگر فرشته ها در بهشت نیستند؟ نه؛ اینجا سیل آمده و شش ساعت تا نزدیکترین شهر فاصله است. سرگیجه می گیری…

بچه ها می گویند که دیوانه است و با او بازی نمی کنند اما تو در لابه‌لای گیسوی او گیر کرده ای. دوش در محفلِ ما صحبتِ گیسوی تو بود؛ تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود. به آن لباس ارغوانی حسودی می کنی. رَشک بَرَم کاش قبا بودمی؛ چونکه در آغوش قبا بودی ای. حالا می دانی که زیباتر از او ندیده ای. می دانی که عمر این آینه کوتاه است. آینه ای، رنگِ تو عکس کسی‌ست؛ تو ز همه رنگ جدا بوده ای. چشم از او بر نمی داری مبادا که کمتر خدا را ببینی…

امشب دوباره رفتی که به بهانه ی توزیع ارزاق، او را ببینی. او مریض بود و خانواده اش پول نداشتند که تا درمانگاه بیاورندش. کودک را برمیداری و به شهر می آوری تا درمان شود اما این تنها بهانه ای‌ست که بیشتر نگاهش کنی. حالا در رختخواب هستی اما خوابت نمی برد.لعنت به این تخت که او ندارد. لعنت بر این سقف که او ندارد. لعنت بر این بخاری و پتو. لعنت به آن مدرسه ای که رفتی و او نرفت. آهای کاشف تو امشب کافر شده ای…

تصویرش یک لحظه از جلوی چشمت کنار نمی رود. میسوزی که او را دوباره ببینی. می دانی که خدایت هیچ کاری را بیهوده نمی کند اما در پهناورترین استان که هرگز فکر نمی کردی به آنجا بروی، در دورترین روستا و در بین اینهمه کودک، چرا باید او را ببینی؟ به راستی که خطاط با عکاس چه کرد! تورا دیوانه می خواهد؟ تورا کافر می پسندد؟ راحت تر نبودی اگر نمی دیدی؟ خواست اذیتت کند؟ می خواست بگوید که نمی توانی کاری کنی؟ دوباره به تصویر نگاه کنید. آیا فقط من کافر شده ام؟

حالا تویی و هزاران آرزو که خودت در هیچکدام نیستی. کاش پول داشتی و به خانواده اش می دادی؛ کاش می توانستی سرپرستی او را قبول کنی؛ ایکاش در زاهدان به مدرسه برود؛ خودت به مادری در بندرعباس که در فقر کامل بود آنقدر امید دادی که با فرزندش کار کرد و حالا کودکش به مدرسه استثنایی نمی رود!آری کاشف تو معجزه خدا را در امید دیده ای!

کاش کاشف او را فراموش کند اما مگر می شود؟ او آینه است! کاش هیچکس گیسویش را، چشمانش را نبیند…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - حضرت مولانا

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - حضرت مولانا

دابل:
ما قدیمی ها یک سری چیزها را به سختی یاد می گیریم. در زمان ما آدمها یا مجرد بودند و یا متاهل اما الان برخی سینگل هستند یعنی در رابطه با کسی نیستند و جالب است افرادی که در رابطه با هم هستند را دابل نمی گویند بلکه می گویند رل زده اند. احتمالا باید منظورشان Relationship باشد اما چرا دابل نمی شوند؟ آیا قرار است که اصلا در این رابطه ها کسی دابل شود؟ امشب می خواهم از تجربه ام برایتان بگویم.

زخمی:
شما شاید بعضی چیزها را ندانید و تجربه نکرده باشید. مثلا شاید ندانید که در پایان هرکدام از این رابطه ها، زخمی عمیق برایتان باقی خواهد ماند که تا ابد جایش درد می کند؛ و اگر همینطوری ادامه دهید، آنقدر زخمی می شوید که عملا خواهید مُرد! آیا کسی که دلش مرده است را باید زنده دانست؟

بازی ها:
چرا ما سینگل های قدیمی، از هر طرف به جریان نگاه می کنیم ع‌ش‌ق را نمی بینیم؟ ببخشید اما هرچه نگاه می کنم، هوس و طمع را می بینم که در زر ورقی از طلا پیچانده اند. این حتی آدم را به طلا هم بدبین می کند. این چه بازی است که چیزی جز باخت ندارد؟ رولت روسی می دانید چیست؟ دیر یا زود نوبت شماست.

نتایج:
باور کنید که اینها صرفا بیان تجربه است. احتمالا الان با خودتان می گویید که این سینگل قدیمی چه می فهمد؟ اما دوست من این موها در آسیاب سفید نشده است. به کاشف نگاه کنید که حالا به هر رابطه ای بدبین است و در آن چیزی جز شکست را نمی پندارد پس پشت جمله ای از شمس تبریزی قایم می شود که گفت: با خویشتنم خوش است. زین پس من و من! او الان با هیچکس رابطه عاطفی ندارد چون آنرا بی نتیجه می بیند. اگر روزی برایتان دوستی با دختر و پسر یکسان شد، می توانید مطمئن باشید که کارتان تمام است! زیرا وقتی برایتان یکسان خواهد بود که آینده ای با جنس مخالف را برای خود متصور نباشید و سعی کنید که این روابط هرگز عمیق نشود تا مبادا که مجددا زخمی دردناک بردارید. شاید برای همین است که در این رابطه ها هرگز دابل نمی شوند و دیگر حتی اگر کسی صادقانه بیاید، او و احساس به او را باور نکنند و با خود بگویند: اوه یک زخم جدید! بهتر است عمیق نشوم.

ولنتاین اکیدا مبارک.
حتی شما دوست عزیز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم - رهی معیری

گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم - رهی معیری

شاید صدای هیتلر را نشناسید اما تاریخ از دوره ای سخن میگوید که با فریادهای او ۴۰ میلیون نفر سلاخی شدند. سخن را باید خلاصه کنم و این است داستان ناراستان:

آناتومی:
همیشه حکومتها از دل جامعه شکل میگیرند. در ابتدا مردمی ناراضی که فکر میکنند با تغییر حکومت، زندگیشان بهتر میشود انقلاب کرده و افرادی که بهتر شعار میدهند را بر مسند قدرت می نشانند. این افراد نیز خود را پاسدار ایدئولوژی می‌بینند که سعادت جامعه را وعده میدهد پس طبیعی است هر حکومت تلاش میکند که ابتدا خود را حفظ کند تا بتواند در جهت مبانی ایدئولوژی که به نظر مقدس می آید تلاش کند. حالا این حکومت به خود حق هر کاری را می دهد چون هدفی مقدس دارد! توجه داشته باشید که این ماهیت دولت است و شرق و غرب ندارد.

قاعده‌:
دیروز به شدت ناراحت شدم. شخصی را میشناسم که کاندید شده و این اولین تجربه سیاسی اوست. او انسان خوبی بود تا دیروز که دیدم دروغ میگوید. آری به راستی که دروغ انتخاباتی قاعده بازی است! و شاید برای همین بود که خط سوم هرگز سیاسی نشد. سیاست را از هر جنبه ای که نگاه کنیم، در تضاد با اخلاق خدایی است و من به واقع نمیفهمم که چرا برخی در مقابل جدایی دین از سیاست مقاومت میکنند؟بیایید واقعبین باشید. شما با جدایی دین از سیاست، دین را در ذهن جامعه مصون میکنید. قبل از انقلاب با اینکه اصراری بر شریعت نبود اما اقبال بیشتری داشت زیرا اعتقادات به سیاست آلوده نمیشد. هرچه بالا بروید و پایین بیایید، سیاست در فاز عملیاتی کثیف است.

تحلیل:
آیا میدانید که رای من و شما در تشکیل مجلس نقشی ندارد؟ زیرا نماینده میتواند حتی با یک رأی انتخاب شود حالا باز بگویید رای بی رای ! اما وضعیت چگونه است؟ امسال بواسطه عملکرد افتضاح دولت، اصلاح طلب ها شانسی در انتخابات مجلس ندارند و اصولگرا ها هم مثل همیشه درگیر چنددستگی هستند. تمام احزاب که هیچکدام پشتوانه مردمی ندارند، سهمخواهی میکنند و اینگونه است که آقا و آقازاده ها همچنان هستند. رئیس مجلس از همین حالا قالیباف است. جوانهایی که به اسم کاندیدای مستقل مدعی استقلال هستند هم از قواعد پیرها پیروی میکنند. آراء و داراییهای نمایندگان همچنان شفاف نیست و درواقع هیچ چیزی تغییر نکرده و مردم شعارهایی بیربط میشنوند. به راستی نماینده مجلس باید قانونگزاری کند یا قول فعالیت اجرایی بدهد؟

حالا به صدای هیتلر دوباره گوش کنید. شاید در ابتدا آلمانی متوجه نمیشدید اما حالا میبینید که پیچیده نیست. آری زبان همه آنها یکسان است. کتاب قلعه حیوانات را خوانده اید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

فکر هر کس به قدر همت اوست - حضرت حافظ

چند روز پیش،دوستی گفت که از تفکر درست بنویسم. راستش قبلا پراکنده گفته بودیم و این پست جنبه جمعبندی دارد. من قصد ندارم جملات انگیزشی بگویم زیرا سخنرانان انگیزشی فراوانند پس چیزی خواهم گفت که به ندرت جایی گفته شده.

استقلال:
حداقل ۳۰ پست در مورد استقلال تفکر نوشتم.حالا بیایید ببینیم که چقدر از تفکرمان ساخته خودمان است و چقدر به ما تزریق شده؟ من هرگز به القای تفکراتم نپرداختم زیرا با اینکار، شما را محدود به فکر خودم می کردم و حتی خدا هم چنین کاری نمی کند. به راستی که بزرگترین ظالمان زمان ما رسانه ها هستند که استقلال تفکر را می دزدند.بله هیچکس بیطرف نیست حتی من و شما.

منشأ:
قبلا گفتیم که منشأ هر تفکری را باید خدا، نفس یا شیطان دانست و شناخت آن نیز سخت نیست. وقتی شما به غذا فکر می کنید، احتمالا گرسنه اید و این تفکر ناشی از نفس است. در بیان خلاصه،نفس را نباید سرکوب کرد زیرا آنرا خدا برای بقای انسان قرار داد و جهت تامین آن راهکار گفت.

دانش:
بقول حافظ: فکر هرکس بقدر همت اوست . دانش نتیجه تجربه است و با افزایش دانش، زاویه دید و تفکر گسترش خواهد یافت و اصلی ترین راه افزایش دانش، مطالعه است. دقت کنیم که با مطالعه در تفکرات سایرین، استقلال فکری خود را تباه نسازیم بلکه بیطرفانه در آن فکر کنیم و بگوییم: شاید غلط باشد.

نفی:
مارکس خدا را نمی شناخت اما جمله جالبی گفت: حتی اگر ۴میلیارد نفر به چیزی احمقانه باور داشته باشند، آن چیز بازهم احمقانه است . هر وقت چیزی را درست یافتید، لازم نیست همرنگ جماعت شوید و آنها نیز شما را تکفیر می کنند. اخطار می دهم که دانستن باعث تنهاییست.

تعصب:
نمی دانم این چندمین بار است که در مورد تعصب گفتگو داریم. تعصب یعنی اعتقادی که حتی اجازه شک در مورد آن را به خود ندهیم. ما گاهی فراموش می کنیم که مطلق فقط خداست نه تفکر و بینش ما نسبت به او. اگر چهارچوبهای ذهنی خود را بشکنیم، به چیزهایی فکر خواهیم کرد که اجازه آنرا به خود نمی دادیم و اینکار باعث گسترش افق دید می شود.

دانای کل:
ما عقل کامل نیستیم پس تکبر نکنیم و بجای اتکا به عقل خودمان، به کلام خدا، بزرگان، مشورت و خصوصا مکاشفه توجه داشته باشیم. از آنجایی که خدا لال نیست، متواضعانه سوال خودرا از او بپرسید و منتظر نشانه ها باشید.او جواب می دهد.

نتیجه:
بیاییم نتیجه گرایی را کنار بگذاریم و باور کنیم که: ما موظف به وظیفه ایم نه قائل به نتیجه . ما تنها وظیفه داریم که به درستی و در حد توان خود عمل کنیم و نتیجه در دست خداست. به او اعتماد کنید و باور کنید که بهترین را رقم میزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترسها را ببرد - حضرت شمس تبریزی

اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترسها را ببرد - حضرت شمس تبریزی

قبلا بصورت پراکنده به این موضوع اشاره شده بود اما اینجا لازم است آنرا بصورت تفصیلی بررسی کنیم .بقول شمس تبریزی: «اعتقاد و ع‌ش‌ق دلیر کُند و همه دردها ببرد».

دلاور:
به راستی چه چیزی باعث می شود که انسان در بدترین شرایط دوام آورد؟ آیا نقطه اشتراک بین یک داعشی، جنگجوی صلیبی، سرباز کمونیست، رزمنده ایرانی، افسر اسرائیلی و… را می دانید؟ بله همه ی ایشان صرفنظر از صحیح بودن ایدئولوژی‌شان، به چیزی معتقدند که برای آن جان می دهند و همین اعتقاد [درست یا غلط] از یک انسان عادی دلاور می سازد.

دردها را ببرد:
شاید با خودتان بگویید: «فلان اعتقاد غلط است» اما به راستی تو چکاره ای که در مورد اعتقاد کسی نظر می دهی؟داستان موسی و شبان را فراموش کردی؟ و آیا عیسی نبود که به شفا یافتگان می گفت: «ایمانت تورا شفا داد»؟ آیا عیسی فقط کسانی که با او هم‌ایمان و هم‌عقیده بودند را شفا می داد؟ آری به هرچه که میخواهید معتقد باشید تا اعجاز را ببینید!

ع‌ش‌ق:
بله ع‌ش‌ق و اعتقاد دو بازوی مرد خداست و پرواز با وجود هردو ممکن است. هر کسی که به چیزی معتقد باشد، ع‌ش‌ق را در او متجلی خواهد دید؛ مثلا یک معتقد به کمونیسم، به آرمان خود عشق می ورزد و یا یک شخص معتقد به علایق انسانی، عشق را در معشوقه خود خواهد یافت اما از عشق تا ع‌ش‌ق یک دنیا فاصله است که گفتن از آن نیز لیاقت می خواهد. شاید اعتقاد برای کسی زمینه تصفیه دل و حضور ع‌ش‌ق باشد و ع‌ش‌ق نیز نقطه تعالی اعتقاد؛ اما در هر دو حالت، نمی توان یکی را از دیگری مبری دانست.

اعتقاد:
چند روز پیش اتفاق جالبی رخ داد. رئیس جمهور آمریکا دستور داد تا یک روز را به دعا تخصیص دهند، حال آنکه اگر همین اتفاق در ایران بود، عده ای اعتقاد مردم را تضعیف و تمسخر می کردند. به نظر من، کثیف ترین موجودات تاریخ کسانی هستند که برای مطامع شخصی خویش، ایمان [چه درست و چه غلط] کسی را تخریب می کنند. اصلا مگر معیار تشخیص تویی؟ ای انسان دشمنان خود و خدایت را بشناس! و وای بر کسی که اعتقادی را سست کرد!

اختلاف:
شاید برایتان سوال شده باشد که کسی با اعتقادی که شما آنرا غلط می دانید، چگونه است که شفا می گیرد؟ مگر از راه غلط هم می شود؟ مگر می شود که در یک بتکده شفا یافت؟ هیهات که با این تفکرات، چقدر خدایت را بجای آنکه جلال دهی، حقیر می شماری. خدایی که من می شناسم آنقدر مهربان است که اگر کسی به سمت او حرکت کند، خودش برایش مسیر ساخته و دستش را می گیرد؛ و آیا فراموش کرده ای که بقول شیخ بهایی: «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است - شمس تبریزی

من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است - شمس تبریزی

واقعیت این است که همه ی ما تنهاییم اما شاید ندانیم که این تنهایی چقدر است. امشب با مشخص سازی معیار، به بررسی میزان تنهایی خودمان می پردازیم بنابراین ابتدا باید مشخص کنیم که نبودن چه کسی در چه جایگاهی باعث تنهایی ما شده است.

  1. دوست نادان: او همیشه خطرناکترین تهدید برای هر کسی است. نشانه ی آنها اظهار نظر در هر موضوعی بدون داشتن دانش کافی است
  2. منافق: او کسی است که ظاهر و باطنش با هم فرق دارد و شما به او اعتماد می کنید اما او به اعتماد شما خیانت می کند.
  3. دشمن: بقول شمس تبریزی:«کافران را دوست می دارم. از این وجه که دعوی دوستی نمی کنند؛ می گویند ما کافریم! دشمنیم!»
  4. عموم: اینها همه ی مردم هستند که ممکن است تبدیل به دوست یا دشمن شوند؛ ما نسبت به عموم، مسئولیت اجتماعی داریم نه وابستگی عاطفی.
  5. آشنایان: کسانی هستند که ایشان را می‌شناسیم و با آنها در ارتباطیم اما نسبت به آنها وابستگی عاطفی نداریم مثلا همکاران.
  6. بستگان: یعنی هر کسی که سببی و نسبی با ما در ارتباط باشد و ما در قبال این افراد هم وظایف اجتماعی بیشتری نسبت به عموم داریم.
  7. خانواده: این اقوام یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر و ما نسبت به ایشان مسئولیت بیشتر و وابستگی عاطفی داریم.
  8. دوست: این دسته از خانواده و فامیل نیز به ما نزدیکتر هستند. فراموش نکنیم که ما می توانیم افراد را با توجه به شرایط به دسته های دیگر منتقل کنیم. مثلاً می توان برادر را از گروه خانواده به گروه دوستان و یا دشمنان بُرد! و این وابسته به رفتار خودشان است. تعریف دوستی همان حد اعلای وفاداری است و حتی همسر نیز در این دسته قرار می گیرد. توجه داشته باشیم که اولیت بندی بین دوستان بر اساس معیارهای شخصی است.
  9. رفیق: آیا رفیق خود را می شناسید؟اگر نمی شناسید واقعا تنهایید! جایی در وصف او گفته شده: «ای رفیقی که غیر از تو رفیقی نیست…» و البته صوفی در مرتبه وحدت، رفیق را در همه چیز و همه چیز را در رفیق می بیند. بقول شیخ بهایی: «یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید».


تنهایی شناسی:
مشخص است که تنهایی ناشی از گروه اول و دوم مطلقا بد نیست اما حتی دشمن هم لایق احترام است. بله هرکدام از ما در دسته ای تنهاییم و با خود می گوییم: «من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است». تنهایی در گروه های بعدی گاهی لازم و گاهی دردناک است اما بیچاره کسی که رفیق ندارد و یا او را در کسی نمی بیند. برای همین بود که اخطار می دادم:«اعتقاد کسی را هرچند غلط سست نکنید!». رفیق را از کسی نگیرید!او با این تنهایی چه کند؟ کسی که اعتقادی را سست کند دشمن است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
ما چو مرغان حریص بی نوا - حضرت  مولانا

ما چو مرغان حریص بی نوا - حضرت مولانا

این داستان آقازاده ای است که جوجه ها را زنده به گور کرد و شما از او حمایت کردید! بابت درج این تصاویر ناراحت کننده معذرت میخواهم اما پس از تحقیق در مورد موضوع، به برخی زوایای پنهان مسئله پی بردم که با آن شما را به بازی گرفته اند. اینها را شاید هیچکس نداند پس تا انتها بخوانید.

خروس:
شما احتمالا در هفته چند وعده مرغ می‌خورید اما تاحالا فکر کرده اید که خروسها چه می شوند؟ خروسها تخم نمی گذارند و بدلیل سفت بودن گوشتشان خریدار ندارند. سرنوشت نیمی از جوجه هایی که از تخم خارج می شود همین است! خروسها زنده به گور شده و یا بدلیل هزینه ی بالای ذبح، زنده‌زنده چرخ شده و پودر می شوند تا خوراک پروتئینی همان مرغها باشند! تازه اگر خوش‌شانس باشند، رنگ می شوند و شما آنها را می خرید. تاحالا از خودتان نپرسیده اید که چرا اگر بر فرض محال، این جوجه های رنگی بزرگ شوند خروس هستند؟ این اتفاق تازه ای نیست و مرغداری صنعتی که روح انسانی ندارد همین است اما شما دیر مطلع شده اید!

تاریخ‌نگار:
جالب نیست که شخصی در ابتدای کلیپ می گوید: «امروز ۳۱ فروردین ۹۹ است و ما داریم جوجه ها را دفن می کنیم»؟ چرا تا حالا گزارش نمی دادند؟ باخبر شدم که تنها واردکننده انحصاری خوراک طیور که از آقازاده ها هست، بخاطر پولشویی و دلارهایی که با نرخ دولتی گرفته بوده تحت نظر مراجع است! وقتی که او خوراک دام را نیاورد، مرغداران هم حق واردات ندارند و اگر جوجه را بدون تامین غذایش بخرند، باید جنازه ی آنرا دفن کنند. ای مردم بیچاره ی من شما همگی بازیچه ی یک آقازاده ی پرنفوذ شده اید و همه ی این ویدیوها ساخته شده تا او آزاد شود! بله این قدرت تبلیغات است و تولید محتوای تبلیغاتی!

اخلاق:
بله من هم مثل شما معتقدم که این رفتار با یک جاندار، اخلاقی نیست. ای عزیزان حالا شما واقعیت را می دانید و بیایید بازیچه نباشید. اینهمه صدا و تبلیغات به راه انداخته اید که از چه حمایت کنید؟ از یک رانت‌خوار تا با فشار افکار عمومی بازهم چپاول کند؟ شاید هم نگران جوجه خروسهایید که راهکاری برایش ندارید. لطفا اطلاع‌رسانی کنید تا اینها را همه بدانند. این وظیفه خط سوم بود که بگوید. آیا شما وظیفه ای ندارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش - حضرت حافظ

امشب در مورد یکی از عادتهای ناپسندمان سخن بگوییم که آنقدر برایمان عادی شده که به آن بی تفاوتیم. قطعا همه ما اشتباهاتی داشته ایم اما به چه بهایی؟

جواز:
آیا تاکنون کاری که می دانستید اشتباه است را انجام داده اید؟ اگر از کسی بپرسیم که «چرا فحش می دهی؟»، احتمالا خواهد گفت: «چون او فلان رفتار را کرد!». آیا او نمی داند که هنوز هم رفتارش به همان اندازه اشتباه است؟ ما همیشه به دنبال راهی برای توجیه رفتارهایمان هستیم تا با وجدانمان درگیر نشویم اما هیچ توجیهی برای انجام یک اشتباه مناسب نیست و آن رفتار هنوز هم غلط است. به نظر شما دلیل این توجیهات چیست؟

چند دلیل:
می دانم که دلایل این رفتارها زیاد است اما باید دقت کنیم که دلیل است یا دلیل‌تراشی؟ در اینجا لازم است که به برخی از مهمترین زیرمایه های بروز اینگونه رفتارها اشاره کنیم:

  • ⁦خشم: آیا می شود خشم را در بروز کارهای غلط ندید؟ گاهی می بینید شخصی آنقدر عصبی است که نمی تواند درست و غلط را تشخیص دهد و این عدم کنترل به معنی ضعف ثبات روانی است.
  • ترس: تمام پاسخهایی که در توجیه رفتارهای غلط بیان می شود ناشی از ترس است! انسانهای شجاع مسئولیت اشتباهات خود را می پذیرند اما ترسوها همیشه درحال فرار و فرافکنی هستند.
  • ضعف: مشخص است کسی که در فکر تلافی است، تلاش کافی برای وسعت دادن به روح خود را نداشته است.رفتار تلافی‌جویانه ناشی از عدم بخشش و ضعف ایمان است.
  • تربیت: اما همیشه نباید یک فرد را مقصر رفتارهای غلط دانست و بسیاری از رفتارها از تربیت ناشی می شوند.گاهی والدین به اندازه ی خود شخص در رفتارهایش مقصرند و آن عملکرد ناشی از ضعف تربیت است.
  • فرهنگ: چه بخواهیم و چه نخواهیم، اینگونه مسائل برای ما تبدیل به فرهنگ شده است اما فراموش نکنیم که ایرادات فرهنگی هم برای ما مجوز نیست!در روز رستاخیز خواهند گفت: «تو می دانستی غلط است همانطور که بقیه می دانستند. حالا همگی مجازات می شوید!».
  • مسئولیت: حتما شنیده اید که می گویند: «تقصیر خودش بود» اما این غلط است.این شمایید که مسئول اشتباهات و رفتار خودتانید و او هم مسئول رفتار خودش است.
  • تکرار: معمولا تکرار هر عملی باعث شکل گیری عادت و سپس بخشی از شخصیت فرد می شود. شاید این رفتار را آنقدر دیده اید و تکرار کرده اید که اصلا به آن فکر هم نمی کنید.


جمع بندی:
جایی گفته شده که کلمه «انسان» ریشه در «نسیان» یا فراموشی دارد و به راستی که انسان فراموشکار است. ما گاهی فراموش می کنیم که ارتکاب یک رفتار غلط نیاز به دلیل ندارد. بله رفتار غلط همیشه و تحت هر شرایط غلط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم