هندوئیسم :: خط سوم | شمس تبریزی

خط سوم | شمس تبریزی

ادبی، الهیاتی، عرفانی، فلسفی، هنری، اجتماعی

۶ مطلب با موضوع «تمام مقالات :: ادیان الهیات اخلاق و عرفان :: ادیان :: هندوئیسم» ثبت شده است

خط سوم
کسی که آرزو می کند بیشتر از آن بدست نمی آورد! - اوپانیشادها - هندوئیسم

کسی که آرزو می کند بیشتر از آن بدست نمی آورد! - اوپانیشادها - هندوئیسم

چند روزی هست که مجددا به مطالعه کتاب مقدس هندوئیسم خصوصا اوپانیشادها می پردازم. امروز به عبارتی برخوردم که جرقه ای در ذهنم زد. کسی که آرزو می کند، بیشتر از آن را بدست نمی آورد. این عبارت فوق العاده مهم است.

چالش آرزو:
می دانیم که آرزو زاییده ی ذهن یا نفس است که در تفکر هندو، اتمن نامیده می شود. آرزو را می توان تبلور نیازهای دست نیافتنی انسان در ذهن او دانست بنابراین به نوعی می توان گفت: آرزو خواسته ی دست نیافتنی ذهن انسان است و حالا بیندیشید که بقول مولانا: هر چیز که در جستن آنی آنی. تا وقتی که به دنبال آرزوهای خود باشیم، چیزی بیشتر از فهم انسانی نخواهیم یافت. شاید من اولین کسی باشم که بگویم: آرزو کنید اما به دنبال آرزوهای خود نباشید و خدای برآورنده آرزوهایتان را نپرستید! بلکه بگذارید او برایتان آرزو کند. آرزوهای یک ذهن الهی بهتر از چیزیست که می پندارید! و بقول حافظ: خداوندا مرا آن ده که آن به. می دانم که هضم این مطلب کمی سخت است. شما با گفتاری مواجه شده اید که تمام زیرمایه های فکری و علایقتان را به چالش می طلبد. می دانم که اکثر انسانها نمی توانند تا این حد، تسلیم باشند اما بقول شمس تبریزی : چون گفتنی باشد و همه عالم از ریشم درآویزند که مگر نگویم،حتی بعد از هزار سال،این سخن بدان کس برسد که من خواسته باشم! و حالا این سخن به شما رسید. حالا نوبت شماست. عرصه ی سخن بس تنگ است،عرصه ی معنی بس فراخ است. از سخن پیشتر آ،تا فراخی بینی و عرصه بینی!

هندوئیسم:
بیاییم خود برتر بینی را کنار بگذاریم و به نتیجه تجربیات دیگران هم نگاهی بیندازیم. تفکر هندوئیسم با قدمتی ۵۵۰۰ ساله را باید یکی از قدیمی ترین اعتقادات انسانها دانست که هنوز هم برای بسیاری راهگشاست. هندوئیسم با عبور از مراحل چندخدایی، در اوپانیشادها به بلوغ فکری رسیده و ریشه ی همه چیز را برهما می داند. این جهشی عظیم به سمت توحید و یگانه پرستی است. ریشه ی هندوئیسم نامشخص است و نمی توان کسی را بعنوان نبی برای آن مشخص کرد بلکه مجموعه ای از الهامات به افراد مختلف را می شود زیرمایه تشکیل آن دانست. با این وجود،چنانچه کسی اوپانیشادها را بخواند، به وضوح متوجه می شود که این نوشته ها زاییده ذهن یک انسان نیست و شباهت بسیاری به مکاشفه دارد. اصلی ترین مبحث در کل اوپانیشادها، وحدت وجود و چگونگی دست یابی به آن است.

بقول شیخ بهایی:

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
عاقلان را عاقلی خوش، عاشقان را عاشقی - فیض کاشانی

عاقلان را عاقلی خوش، عاشقان را عاشقی - فیض کاشانی

چند روز پیش در استوری ها سوالی را مطرح کردم: چگونه می شود بدون برخورد چیزی به طبل، از آن صدا در آورد؟ جالب است که پاسخ همه اشتباه بود و من امروز می خواهم جواب آنرا به شما بگویم.

جواب:
در بین جوابها، به نکات بسیار جالبی برخوردم مثلا دوستی به اثبات قوانین فیزیک و حتی کوانتوم پرداخت و بسیاری از دوستان گفتند نمی شود و برخی پرسیدند که مگر می شود؟ جواب این است که می شود. فقط باید خود طبل به چیزی بخورد! این جواب بسیار ساده بود اما کسی به آن دست نیافت اما چرا؟

قالب ها:
تا حالا دقت کرده اید که ما چقدر تابع قالب های ذهنی و آموخته ها هستیم؟ این سوال را یک کودک ۶ ساله می توانست پاسخ دهد اما بسیاری از ما نتوانستیم. آن کودک می توانست چون به مدرسه نرفته بود و ذهنش قالب های ما را برای تفکر نیاموخته بود. آری بسیاری از رفتار ما بر اساس دانسته ها است و همین دانش است که مارا محدود کرده پس بیاییم از دانسته ها فاصله بگیریم و آزاد بیندیشیم.

کمدی الهی:
لابد با شنیدن این نام به یاد شاهکار دانته می افتید. اما این کمدی هم مانند همان دارای ساختاری تراژیک است. سوال این است: چگونه می خواهید با ذهنی مملو از دانسته ها به درک عشق خدا بپردازید؟! آیا فراموش کرده ایم که سنائی می گفت: عقل در کار عشق نابیناست! عاقلی کار بوعلی سیناست! چگونه می خواهیم معارف خدا را با ذهنی قالب بندی شده دریابیم؟آیا نتیجه ای جز سلاخی خدا و قالب بندی او دارد؟این کار هم خنده دار است و هم باعث اندوه…

چه کنم؟
خدا آن چیزی نیست که می پنداریم اما خدای ما همان است که به آن فکر می کنیم! برای شناخت خدای حقیقی، ابتدا ذهن را از تمامی صفات خالی کنیم و بپذیریم که او هست. آری به راستی که تصورات ما از خدا، همان است که از خدا در ذهنمان می سازیم. حالا بگوییم: ای خدایی که فقط می دانم هستی،خودت را نشان بده تا تورا همانگونه که هستی بشناسم . آزادی در دانش نیست.
در رهایی از دانسته هاست…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید - سهراب سپهری

می دانم مدتی است که خط سوم به سمتی می رود که درک آن پیچیده شده و این را می شود در نظرات دوستان دید. خیلی سخت است که بخواهی از چیزی سخن بگویی که قابل بیان نیست… دقت کرده اید که ما همیشه در سخن عرفانی بزرگان گذشته به دنبال خدا می گردیم؟ امروز به این شعر از سهراب سپهری برخوردم و دیدم که چقدر مناسب مبحث دوئیت است. آری به راستی که چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.

دوئٖیَت یا دوگانگی:
ما همیشه عادت داریم که هر چیزی را با قطب مخالف آن بسنجیم. مثلا می گوییم خوب و بد، یا می گوییم زیبا و زشت. اما فراموش کرده ایم که بقول شمس تبریزی: از تفاوت ها، تفاوت می زاید و طریقه ی توحید با دوئیت در تضاد است. اگر بگوییم که موجودی به نام ابلیس بد است و خدا خوب است، ناخودآگاه دو قطب در برابر هم ساخته ایم. این موضوع عین شرک است!

توحید:
برای رهایی از این شرک خطرناک، باید نگاه خود به مسئله را تغییر دهیم. اگر خوب را خدا بدانیم (که هست)، هر چیزی که ما را به او نزدیک کند خوب است و هر زمان که از او دور شویم بد است و در این تعریف، نیازی به وجود ابلیس نیست. این مثل آن است که بگوییم: چیزی جز او نمی بینم! و این توحید است.

بد مطلق:
ما فراموش می کنیم که هیچ چیزی جز خدا مطلق نیست. هر چیزی می تواند خوب یا بد باشد و این وابسته به نگاه، تفکر و عملکرد ماست. چاقو در دست قاتل باعث تباهی است و در دست جراح ابزار نجات است. صوفی با نگاه توحیدی در ابلیس هم خدا را خواهد دید. هیچکس چیزی را غیر از آنچه تصور می کند نخواهد یافت و این یعنی اگر طالب دیدار خداییم، باید تلاش کنیم تا چیزی غیر از او نبینیم.

در خدا:
خدا تنها چیزیست که در آن نباید به دنبال چیزی بود. این گفتار در ابتدا شبیه کفر است اما بیایید و به آن با چشم دل بنگرید. اگر در خدا به دنبال محبت، رحم، آرزوها و هر چیز دیگری باشید خواهید یافت اما شما همان را یافته اید که به دنبال آن بودید! اینها همگی صفات خداست اما ذات خدا نیست. بله خدا ماورای ذهنیات ما و عاری از صفات است. آیا بهتر نبود که از ابتدا خدا را از خدا می طلبیدیم؟ آیا چیزی غیر از او هم ارزش خواستن داشت؟ چه چیزی خواهیم یافت جز خواسته های خودمان از تجسم یک خدای خودساخته؟ نظر شما چیست؟

چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
به یک دل دو دوست نتوان داشت - حضرت سعدی

به یک دل دو دوست نتوان داشت - حضرت سعدی

شب گذشته رفیقم پستی را از موسسه حیات حسنی درخصوص کارگاه آموزش مهارتهای چندهمسری برایم ارسال کرد. در برخورد اول با مسئله که به جوک شباهت داشت، به یاد گله ای بز افتادم که یک نر تعداد زیادی ماده را بارور میکند و این را در تصویر این مطلب نیز می بینید. نتایج تحقیقاتم در مورد این موسسه را در ادامه خواهم گفت اما اینجا به موضوع چندهمسری از نظر خودم میپردازم که مدتها در فکر آن بودم.

چندهمسری:
این پدیده شامل چندشوهری (که تقریبا در تمام شریعتها ممنوع است) و چندزنی (که در مسیحیت ممنوع،در یهودیت منسوخ و بخصوص در اسرائیل ممنوع، و در شاخه های بودیسم و هندوئیسم عموما خارج از شریعت است لیکن اکثرا کاری ناپسند است). صرفنظر از شمنیسم (جادوگری) مغولستان، آفریقا و… که اصولا شریعت محسوب نمیشوند، این پدیده فقط در اسلام مجاز و جاری است بنابراین به بررسی چندزنی در اسلام میپردازم.

ریشه شناسی:
گفته شده که در دوره جاهلیت عربستان، بدلیل انواع دلایل جهالتبار مثل نزاع، جنگ و… ،تعداد زنان چهار برابر مردان بود و شاید اصلیترین دلایل ننگ آور بودن تولد دختر و زنده به گور کردن او نیز همین کثرت بوده است. قطعا مجاز دانستن ازدواج مکرر در اسلام، به زن حق حیات میداد تا از موجودی ننگ آور و محکوم به دفن، به زنده ای که وظیفه ای جز لذت دادن به مرد ندارد ارتقا یابد و حقوقی مثل مهریه به او داده شد که البته بحث آن نیز بسیار است. اما آیا هنوز هم نسبت زنان چهار برابر مردان است؟هنوز هم جهالت در حد صدر اسلام است؟

دستور شریعت:
در آیه سوم سوره نساء گفته شده است: «و اگر میترسید که (بهنگام ازدواج با دختران یتیم،) عدالت را رعایت نکنید، با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمائید،دو یا سه یا چهار همسر و اگر میترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید،و یا از (کنیزانی) که مالک آنهائید استفاده کنید، این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیری می‌کند». نقد موضوع برده داری جنسی در این مجال نمیگنجد و از آن صرفنظر میکنم.

عدالت:
مشخص است که اسلام شرط لازم برای ازدواج مجدد را عدالت می داند.اگر فرض کنیم که خدا عادل است، کسی که ذره ای کمتر از عدل او را داشته باشد عادل نیست. با فرض این شرایط، آیا کسی باقی میماند که بتواند عدالت را جاری کند؟ بله فقط کسی عادل است که در خدا فنا شده و با او یکی شده باشد و این مشخصه برای انبیا و اولیاء است. در این زمان است که عدل خدا از طریق شخص جاری خواهد شد. لطفا تا زمانی که از اولیای خدا نشده اید، به ازدواج مجدد فکر نکنید. فعلا سعی کنید در قبال همان یکی عادل باشید که قطعا همان را هم هرگز نمی توانید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
که لیلی گرچه در چشم تو حوریست؛ به هر جزوی ز حسن او قصوریست - وحشی بافقی

که لیلی گرچه در چشم تو حوریست؛ به هر جزوی ز حسن او قصوریست - وحشی بافقی

امشب پس از ماه ها تحقیق، از موضوعی خواهم نوشت که وجه اشتراک تمام فرهنگ‌ها، شریعت‌ها و افسانه ها است. از نیمه ی تاریک لیلی!

لیلیت:
در تورات، کتاب پیدایش، باب یک گفته شده: پس خدا آدم را بصورت خود آفرید… ایشان را نر و ماده آفرید اما در باب دوم می بینیم که مجددا گفته شده: خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم در اینجا سوالی مهم وجود دارد: همزاد آدم چه کسی بود!؟ توجه کنید که این سوال به معنی عدم وجود حوا نیست و تناقضی با سایر کتب الهی نیز ندارد. لیلیت از جنسی دیگر ساخته شد که با آدم همخوانی نداشت. در افسانه های بابلی، بین النحرین، آشوری، عبری، هندی، چینی و… که اصولاً دارای ریشه ای یکسان نیستند نیز به لیلیت اشاره شده است.

آل:
احتمالا در فرهنگ شما هم زنی با نام آل یا زائوترسان وجود دارد که نوزادان پسر را می کشد و دختران را می دزدد. او از قیچی، آهن، پیاز، سیر و… می ترسد و جالب نیست که در کوجیکی، وقتی پیاز به کامی (خدای) کوهستان برخورد کرد، او را کشت؟ یهودیان تا سه سالگی موهای پسران را کوتاه نمی کنند تا آل دچار شک شود، و اکثر اقوام ایرانی هم زائو و زن باردار را تا مدتها تنها نمی گذارند. راستی در فرهنگ شما، چه مشخصاتی از آل وجود دارد؟

لیلی:
دقیقا مشخص نیست که لیلی از کجا وارد فرهنگ ایرانی شده است اما معلوم است که رابطه ای بسیار پیچیده بین لیلی، لیلیت و آل وجود دارد! لیلیت در افسانه های عاشوری و بابلی و…، مامور فریفتن مردان بود و در متون یهودی مشخص شد که این موجود، بواسطه تفاوت ماهیتی با آدم، توانایی قرارگیری در کنار او را نداشت بنابراین حوا را ساخت. قطعا رابطه ی بین زنان آمازون یونانی و آل غیر قابل انکاری است و ما تبلور آنرا در افسانه های سومری هم می بینیم. در ادبیات ما نیز، لیلی دست نیافتنی، چموش، حاضر به جواب، باهوش، مرموز و اغواگر است تا حدی که مجنون با صدای پایش بیهوش می شد!

با کنار هم قرار گرفتن تمام قطعات پازل یعنی شریعت ها، داستانها، اعتقادات، باورها و افسانه ها به نتیجه ای مهم می رسیم. اسمش را هرچه می خواهید بگذارید اما او هست. راستی در فرهنگ شما چگونه از او یاد می شود؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم
خط سوم
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ - وحشی بافقی

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ - وحشی بافقی

محله ی ما بر روی تپه ای است و اینجا را زیاد مه می گیرد. امروز باران می بارد و گویا چراغهای پارکینگ هنوز نفهمیده اند که روز شده. متاسفانه باز هم به یاد خدا افتادم…

خواب:
آیا می دانید که چرا شبها خواب می بینیم؟ روانشناسان می گویند وقتی خواب می بینیم که ارتباط ما با حواس پنجگانه قطع می شود و در این زمان است که مجالی برای بروز ناخودآگاه فراهم می شود. در آن زمان است که خواب می بینیم.

خودشناسی در مه:
یادم است که یک بار کسی پرسید: «خدا چه بویی دارد؟». گفتم: «بوی خاک و باران» و حالا متاسفم که در مه به یاد خدا افتادم. امروز مه باعث شد که چیزی نبینم؛ و صدای باران بر روی سقف پارکینگ آنقدر بود که صدایی نشنوم؛ بوی خاک آنقدر است که بویی حس نکنم؛ و چون همه جا خیس است چیزی را لمس نکنم و متاسفانه در این زمان است که به یاد خدا هستم. این چگونه ایمان است؟گویا باید هیچ چیزی نباشد تا او را درک کنم و انگار همه چیز از او مهمتر است.

لائوتسه:
در مکتب اعتقادی چین، از سه حقیقت بزرگ نام می برند که یکی از آنها لائوتسه است. او شخصی بود که اعتقاد داشت باید با طبیعت همجهت شد تا حقایقی را فهمید. من با او در مورد درک حقایق از طبیعت موافقم اما فکر می کنم که باید از طبیعت و علوم تجربی گذشت تا حقایق را درک کرد. کسی که در چهارچوب علوم تجربی و طبیعی تفکر می کند، چیزی جز آنچه توسط حواس خود حس می کند نخواهد یافت؛ حال آنکه حقیقت در جایی ماورای این حواس است.

خداشناسی در هیچ:
چه می شود که کسی وحشی می شود؟ روزی دوستی نوشته بود: «شریعت می گوید: مال تو مال خودت، مال من هم مال خودم. طریقت می گوید: مال تو مال خودت، مال من هم مال تو. معرفت می گوید: نه مال منی هست نه مال تویی. اما حقیقت می گوید: نه تو هستی و نه من!». آیا آشنا نیست وقتی مولانا می گفت: «چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من»؟ و این همان زمان است که وحشی می گفت: «به سودای تو مشغولم، ز غوغای جهان فارغ»

حالا که به اطراف نگاه می کنم، می بینم که مه رفته. گویا لحظه ای آمد تا این پیام را برساند و رفت و من می دانم که اینها اهمیت ندارد مگر برای عده ای قلیل و اهل نظر. ببخشید اگر وقتتان را هدر دادم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خط سوم